کتاب سه سکانس از پاییز داستانی شهری از آدمهایی است که قصهی زندگیشان در هم گره میخورد؛ گرهای کور که امیدی به باز شدنش نیست. هر سکانس راوی متفاوتی دارد و قصهها به یکدیگر مرتبطاند.

قصه شکستهای زنجیرهوار انسان معاصر در کتاب سه سکانس از پاییز
کتاب سه سکانس از پاییزکتاب سه سکانس از پاییز، قصه شکستهای زنجیرهوار انسان معاصر را در سه سکانس کوتاه به تصویر میکشد. روایت شکستهایی که نه تنها به خود فرد آسیب میرساند بلکه آرامش اطرافیان را نیز میخراشد. این اثر داستانی در واقع شکستی است که از شکستها میگوید. گویی هر آنچه که نویسنده در تلاش بوده تا در حجاب قصهها به مخاطب برساند گریبان اثر را گرفته است. نویسنده در تلاش برای مذمت مردسالاری و در دفاع از زنان، تیپهای شخصیتی متضاد را به جان هم انداخته است تا قاضی درون مخاطب را به میز محاکمه بکشاند. مرتضوی در هر سکانس با رو کردن راوی جدید خواننده را برای قضاوت زود هنگام سرزنش میکند.
چیدمان سکانسها برای رساندن پیام به خوبی صورت گرفته، اما آنچه در نهایت موجب کج فهمی پیام میشود درونمایه هر سکانس است. داستانها حول محور کاراکترهای مونثی است که با مردانی رنگ شده از تعصب و بیمسئولیتی احاطه شدهاند. هریک از نقطه نظر متفاوتی انسانیت را شرمنده کردهاند و فصل مشترک همهی آنان این عقیده است، که زنها اگر در پی تحصیل و دانشگاه بروند افسارگسیخته میشوند. نکوهش چنین تفکری هنگامی در عمل موفق میشود که، حقیقت کاراکترهای زن از تصویری که در ذهن مردان شکل گرفته فاصله داشته باشد. اما شخصیتپردازی زنان قصه چنین تفاوتی را عیان نمیکند.
زندگیهای مدرن و عاری از فرهنگ بومی
نمایش زندگیهای مدرن و عاری از فرهنگ بومی و ایرانی در داستاننویسی معاصر امری رایج است و داستانهای بسیاری با همین کالبد منتخب جوایز ادبی گوناگونی شدهاند. اساسا جامعه مدنی خواستگاه خردهفرهنگها و زندگیهای گوناگون و گاها بسیار متفاوت از تفکر غالب بر جامعه است. همان گونه که خاک و بذر درخت جامعه یکی است اما هیچگاه میوههای یکسانی نمیدهد. آدمها نیز میوههای درخت جامعهاند که قصه ها را میآفرینند.
نکتهای که باید همواره در نگارش داستانهای پیاممحور به آن توجه شود آن است، که پیریزی یک پایانبندی مناسب، پیکره داستان را کامل میکند. پیام نهایی باید در نتیجه گیری پایانی عیان باشد و خواننده را به تفکر وا دارد. گفتن از زشتیها و نایملات و بیماریهای فکری و خلقی کار دشواری نیست؛ آنچه هنر است بیان آن در قالب یک نثر تامل برانگیز و هشداردهنده است. از همین رو سه سکانس از پاییز را میتوان اثر فمنیستی ضعیف و یا داستان اجتماعیای به غایت تیره دانست.

قصه خیانت
قصه کتاب سه سکانس از پاییز با مرگ المیرا دختر یکی از صاحبمنصبان ثروتمند پایتخت آغاز میشود. او مرده و حالا از جهانی دیگر روایتگر سرگذشت زندگیاش شده است. المیرا با آنکه قربانی خیانت است اما خیانت باعث مرگش نشده است. زندگی مشترک المیرا با فرخ از ساقهی کوتاه عشقی دانشجویی جوانه میزند و در نهایت به استخدام فرخ و ازدواجشان ختم میشود. اما این همهی ماجرا نیست. تفاوتهای اخلاقی و رفتاری در این زوج چنان مشهود است که نمیتوان شکاف میان دنیاهایشان را نادیده گرفت. حتی اگر فرخِ داستان نیز مرتکب خیانت نمیشد، به سرانجام رسیدن این پیوند دور از انتظار بود.
سکانس دوم از زبان مازیار است. هم کلاسی نوشهری المیرا که در شرکت پدرش بعنوان مترجم استخدام میشود. مازیار پسر بلند پروازی است که رویاهای بزرگ در سر دارد و هرگز به اندک قانع نمیشود. سودای عشق به المیرا در مازیار بیش از آن که برآمده از قلب باشد نشات گرفته از خط فکری زیاده خواه اوست.
رویای رسیدن به آن دختر نازپرورده بالا نشین با آشنایی فرخ با المیرا و ازدواجشان، خراب میگردد. چندی بعد، مازیار در یکی از دورهمیهای کارگاه داستاننویسی فرخ، دلباخته تینوش میشود. اما این بار هم فرخ درون گود ایستاده و فرصت عاشقی را از او میگیرد.
ماجراهای تینوش در سکانس سوم با تغییر دوباره زاویه دید از زبان خواهر کوچکترش روایت میشود. دردرسرهای دختری شهرستانی که پس از مهاجرت به پایتخت پای ثابت جمعهای ادبی میشود و در سایه این دورهمیها دلباخته مردی متاهل شده و حتی با او همخانه میشود. هانیه در میان خاطرات کودکی، از دردسرهای همیشگی تینوش برای خانواده میگوید و نااهلیهای او را در نظر خود محکوم میکند.

دو آدم از دو دنیای وارونه
المیرا بزرگ شده خانواده مرفه و متول تهرانی است که مادرش را از دست داده و برادرش افشین نیز در آلمان زندگی میکند. المیرا انسانهای اطرافش را در دو دسته شهرستانی و تهرانی گروهبندی کردهاست و این دستهبندیها در روابط اجتماعیاش نیز نمود پیدا کرده است. با این حال آخرین سال دانشگاه، برخلاف قوانین ذهنیاش دلباخته پسری اصفهانی به نام فرخ میشود.
دنیای المیرا، دنیای لباسهای مارک و سفرهای خارج و رستورانهای اروپایی است و فرخ مدهوش کافههای کوچک و غذاخوریهای بین راهی و لباسهای غیررسمی است؛ دو آدم از دو دنیای وارونه. با همه این اوصاف درنهایت تصمیم اشتباه گرفته میشود و مقدمات ازدواج فراهم میگردد. المیرا این حقیقت را فراموش میکند که هر اندازه که تفاوت و تضاد رفتاری فرخ برای او جذاب باشد، اما تحمل یک عمر ضدیت کار چندان راحتی نیست.
فرخ دانشجوی حسابداری است که دستی بر قلم دارد و عصرها در یکی از کافههای تنگ و تاریک تهران کارگاه نویسندگی برگزار میکند. او پس از آشنایی با المیرا به سختی در شرکت پدرش استخدام میشود تا کمی در زیر فشار هزینههای پایتخت نشینی کمر راست کند.
شعر و هنر و نوشتن
فرخ بیش از آن که در بند زندگی و مسئولیتهای تاهل باشد، مدهوش شعر و هنر و نوشتن است. حقیقتی که المیرا از ابتدا نادیده میگیرد و زندگیاش را بر پایههای سست هوسی زودگذر بنا میکند. با گذشت زمان، روابط گرم فرخ با دخترهای کارگاه برای المیرا عادی میشود و او با خیال آن که میتواند با تامین امنیت مالی به فرخ افسار بزند، چشم بر اتفاقات پیرامونش می بندد.
مازیار دانشجوی زبان فرانسه است و از نوشهر به تهران آمده تا به رویاهایش جامه حقیقت بپوشاند. مازیار از همان روزهای نخست دانشگاه دلسپرده و پاپیچ المیرا میشود و بعنوان مترجم در شرکت آنها استخدام میشود. مازیار در مقابل بیخیالیهای فرخ، پیوسته خودش را از نردبان ناهموار زندگی بالا میکشد؛ نردبانی به بلندای سقف ناپیدای آرزوهایش. او هر اندازه که در روابط عاشقانه شکست میخورد اما در زندگی شغلیاش درخشان عمل میکند. در نهایت سرنوشت او را بار دیگر در جایگاه رقیب عشقی فرخ قرار میدهد.
مازیار یکی از کاراکترهای پررنگ داستان است. مردی با تفکری هجو آمیز و روحیهای انحصارطلب که از زندگی خانوادگی گذشتهاش تنها خشونت را به ارث برده است. تینوش حاضر پنهان هر سه روایت است. او روحی آزاد دارد و شخصیتش چُنان فرخ، با دورهمیهای کافهای و قهوه و سیگار تعریف میشود. او پس از زندگی ناموفقی که در نوشهر داشته به تهران مهاجرت میکند تا همراه با خاله مجردش زندگی کند. اما آشنایی با فرخ و شرکت در کارگاههای نویسندگی او ماجرا را جور دیگری پیش میبرد. ماجرایی که با هر قدم تینوش را با سرعت بیشتری در مرداب تصمیمات غلط فرو میبرد.

کتاب سه سکانس از پاییز با متنی گیرا با فضایی تیره
طراحی جلد و نوع کاغذ در کتاب سه سکانس از پاییز چشم نواز است و به لطف انتخاب نام شایستهاش در جلب توجه مخاطب موفق بوده است. جملات، کوتاه و متن گیراست. تمام گرههای داستان در سکانس اول باز نمیشود و نویسنده عنصر غافلگیری را به مساوات میان فصلها پخش کرده است. از همین رو میتوان گفت که داستان با وجود فضای تیرهای که دارد تا انتها مخاطب را غافلگیر میکند.
کتاب از نظر بصری خوب ظاهر شده اما باطن از پس اثبات ادعای ظاهر برنمیآید. همچنین صفحهآرایی کتاب (چاپ نخست) در قسمت هایی از سکانس دو ایراد دارد و هدر (Header) سکانس اول بر بالای صفحات باقی مانده است.
0 نظر ثبت شده