کمیک زال و رودابه، بازنویسی و ساده نویسی یکی از داستانهای شاهنامه، ماجرای زال پس از بازگشت به خانهی پدری و ازدواج اوست. ماجرای به وجود آمدن این علاقه ممنوعه در دل زال و رودابه و به ثمر نشستن آن، در دو قسمت ارائه میشود. بازنویسیهای مصطفی حسینی محدود به داستان زال و رودابه نمیشود؛ او در مجموعهای گسسته، داستانها را جدا از هم، به زبان امروزی و با تغییراتی محدود، ترجمه کرده است.

شاهنامه مفسر فرهنگ، زندگی و اعتقادات ایرانیان باستان
شاهنامه که از گنجینههای ادبی ماست، داستانهای قبل از حضور اعراب در ایران را جمع آوری و باز تولید کرده است. فردوسی، برای احیای داستانهای گذشتگان، بین گذشته و حالِ زمانه خود ارتباط ایجاد میکند. به طور کل شاهنامه مفسر فرهنگ، زندگی و اعتقادات ایرانیان باستان است.
بسیاری از شخصیّتها و پیرنگهای درون شاهنامه، فرهنگ ضمیر ناخودآگاه ما را تشکیل میدهد اما به دلیل آنکه این شخصیّتها مناسب با دنیای امروز منتقل، خوانده و شناخته نشدهاند، کهن الگوهای ایرانی ما همواره سرکوب میشود. تولید آثاری بر مبنای آنها، به تقویت کهنالگوهای ایرانی کمک میکند.
جهانی شدن و پیوستن همه جوامع به یکدیگر در دنیای امروز، اهمیّت تولید آثاری بر مبنای ادبیات گذشته و ایجاد پیوند و شناخت را افزایش میدهد. از طرف دیگر با توجه به تحولات زبانی و فاصله گرفتن زبان امروزی از زبان گذشتگان، خواندن و شناختن این قبیل آثار، مخاطب خاص خود را میطلبد. اهمیّت بازنویسی و بازآفرینی، برای گسترش گروه مخاطبان و همچنین در بر گرفتن گروههای سنی متنوع، بیشتر نمایان میشود.
کمیک زال و رودابه، با استفاده از قالبی مناسب، شاهنامه را بازنویسی کرده است. شاهنامه قابلیت تصویری بالایی دارد و بنمایه پهلوانی و قهرمانیای که دارد برای تبدیل شدن به کمیک کاملا مناسب است. بازنویسی آقای حسینی در کلیت داستان، پیروی متن اصلی و شخصیّتهایی است که فردوسی خلق کرده است. تغییراتی که صورت گرفته، کیفیت اثر را بهبود بخشوده و جزئیات و دیالوگها با قالب انتخابی هماهنگ است. خلاقیت این اثر، در تصاویر و شیوه قصه گویی نمود پررنگتری پیدا میکند.
کمیک بستر نو برای ارائه داستانهای قدیمی
تصویرسازی داستانی و کمیکها، با توجه به شرایط زندگی نو، شیوه روایتگری، تصویر، دیالوگها و جملات کوتاهی که دارند به سرعت در حال فراگیر شدن هستند؛ در ایران نیز، رفته رفته، کمیکها راه خود را پیدا کردهاند و رو به پیشرفت و پررنگ شدن رفتهاند. انتخاب این قالب میتواند تاثیر نسبتا خوبی بر ماندگاری اثر بگذارد. خوانش بیشتر متن، و انتقال داستانهای قدیمی میتواند به تولید داستانهای نو کمک کند. کمیک موجود میتواند نسخهای ابتدایی و پیشمتنی برای انیمیشنهای اقتباسی باشد.
نویسنده از زبان ساده، جملات و لحن مناسب بهره برده و زبان اثر را به درک مخاطب کم سن نزدیک نگه داشته است. تلاش او در این امر، با کلمات و عباراتی که گاهی برای حفظ زبان تاریخی و شکل حماسی آن به کار میبرد، دچار لغزش میشود. استفاده از کلمات کم کاربرد به آشنایی و گسترش دایره لغات کمک میکند.

داستانی از دل شاهنامه
کمیک زال و رودابه، از نظر محتوایی تفاوتی با نسخه پیشین خود ندارد و محتوای آن، به شاهنامه برمیگردد. البته بخشهایی از داستان، با توجه به منطق دنیای امروز، تغییراتی داشته است. تغییرات تناسب میان دنیای قدیم و جدید برقرار میکند و هوشمندانه صورت میگیرد.
دلیل رفتن زال به کابل در داستان شاهنامه تنها میل او برای سرکشی و بازدید از مناطق زیر فرمانشان است. زال و رودابه در ابتدا و بدون از آنکه یکدیگر را ببینند، به خاطر حرفهای دیگران، به هم علاقهمند میشوند. پدر رودابه تا آخر داستان، رودابه را شر و کشتن او را راه حل مناسبی میداند. مخالفت پدر زال، یعنی سام مدت کمی باقی میماند.
او به زال نامهای میدهد و درون نامه به طرفداری از پسرش، سعی در کسب رضایت منوچهر میکند. این تغییرات داستان را در حد یک بازنویسی خلاق پیش میبرد. اعتقاد به منجمان و طالعبینی یکی دیگر از مواردی بود که با کمرنگ کردن یا حذف آن، میتوانست تأثیر مثبتی بگذارد.
مکان در کمیک تعیین شده است. کمیک به مکان با کلماتی چون ایران و مازندران اشاره کرده است. نزدیک بودن و آشنایی نسبی مخاطب با فضای داستانی میتواند تأثیر مثبتی بر ارتباط بین مخاطب، اثر و نویسنده بگذارد. تصاویر، لحن و زبان نیز مفهوم قدیم بودن و ایران باستان را بازتاب میدهد.
کمیک در حد بازنویسی، خوب عمل کرده است و توانسته شکاف بین زمانه خود و زمانه کتاب را کمرنگ کند ایجاد تغییرات نسبتا اساسی در داستان و خلاقیتی که در شیوه ارائهی آن صورت گرفته، خوانش جدیدی از اثر به وجود آورده است؛ بنابراین آن را میتوان یک بازنویسی خلاق دانست.
آشنایی زال و رودابه
داستان در همان نقطهای که جلد قبلی پایان یافت شروع میشود. پیرنگ اصلی داستان را سه قسمت چگونگی آشنایی زال و رودابه، رویارویی با مخالفتها و ازدواجشان تشکیل میدهد. کنار پیرنگ اصلی خرده پیرنگهای پررنگ و مهمی وجود دارد که پیرنگ اصلی را کامل میکنند. همه روایت در زمان حال اتفاق میافتد و مخاطب همراه با شخصیّتها وقایع را دنبال میکند.
زاویه دید از بالا به پایینی که کمیک دارد، متناسب با فضای داستانی است؛ این زاویه دید برای نشان دادن دیدگاه انسان کلاسیک که عموما کل نگر و دارای تفکری یکپارچه هستند، کاملا با فضای داستانی هماهنگ است.
نویسنده بزرگنماییهایی که در متن اصلی و زبان حماسی وجود دارد را کمرنگ کرده و قهرمانی و بزرگی شخصیّتها را با رفتاری متناسب با درک مخاطب هماهنگ ساخته است. توجه به این تفاوتها و پیاده کردن آن در متن داستان، کیفیت بازنویسی را ارتقا میبخشد.

اژدها و سیمرغ
شخصیّتهای اصلی کمیک را زال، رودابه، سام، مهراب، سیندخت و منوچهر تشکیل میدهند. نسبت به قسمت اول این مجموعه، داستان زال و سیمرغ، شخصبتپردازی قویتر شکل گرفته است و داستان شناخت بیشتری از آنها به ما میدهد.
قسمت قبلی، سام، شخصیّتی بود که بیشتر از همه معرفی شد. تمرکز در این قسمت بر خلقیات زال و خصوصیات اخلاقی و معرفی او بود. خبری از شخصیّتپردازی حیوانات و موجودات افسانهای نیست. اژدها و سیمرغ در حاشیه قرار دارند.
شخصیّت پردازی رودابه و بخشها و دیالوگهای مربوط به او، عموما نو و بدیع بودند. در نسخه شاهنامه اطلاعات کمتری از او ارائه میشود. نویسنده شخصیّت رودابه را در داستان و متناسب با پیرنگ و مناسبات امروزی، پررنگتر کرده بود. رودابه روایت آقای حسینی، زن مستقلتری نسبت به داستان اصلی است.
شخصیّت مادر و پدر رودابه نیز به خوبی پرداخته شدهاند و برخوردها و رفتارهای آنها در طول داستان، تصویر نسبتا واضحی از شخصیّتشان به ما میدهد. مادر از نظر تدبیر، در سطح بالاتری از پدر قرار دارد. مهراب مردی هیجانی و تا حدی بیفکر و احساساتی معرفی میشود.
مفهوم خانواده و نقشهای پدر، مادر و فرزندی در این قسمت پررنگتر میشود. با این حال عموما فرزند و والدین در برابر هم قرار میگیرند. ارتباط آنها متزلزل است و نویسنده با این نوع ارتباط، کمی تراژدی در داستان به وجود میآورد. دعوا و مخالفتهای فرزندان با والدین در نسخه شاهنامه کمتر دیده میشود.
پس زمینههای محو و بدون تصویر
تصاویر و متن کامل کنندۀ یکدیگر هستند. تصویر و حرکت به خوبی حالت، احساسات و مفهوم را منتقل میکنند و بر شخصیّتپردازی تأثیر میگذارند. تصاویر به طور دائم، یادآور زمان و مکان وقوع داستان میشوند؛ تاریخی بودن اثر و اشارهای که به زمان قدیم دارد در تصویر انعکاس مییابد.
فضاسازی تصویری کمتر وجود دارد. تصاویر پس زمینه معمولا محو و بدون تصویرند. تمرکز این قمست بر شخصیّتها است در نتیجه کادرها معمولا بسته و محدود به چهرهها بسته میشوند؛ با این حال در کادرهای محدودی که فضاسازی صورت گرفته است، هویّت ایرانی، کاملا آشکار است.
پالت رنگی بر آبی، قرمز، بنفش و کمتر صورتی، تاکید دارد. به کار بردن این رنگها در فضاسازی و شخصیّت پردازی مؤثر است.
برشها و کادربندی به خوبی صورت گرفته است و در انتقال داستان و تأکید بر هیجان، شکوه یا احساسات تأثیر میگذارد. ابرهای گفت و گو به شکلی مناسب به کار رفتهاند. ابرهای زرد و مستطیل شکل، دورنمای داستانی را از زبان سوم شخص نقل میکند و ابرهای سفید با شکلهای متنوع، مخاطب را نزدیکتر و به درون روایت میبرد تا در لحظهی وقوع حضور یابد و دیالوگها را بشنود.
0 نظر ثبت شده