کتاب کافه پیپ رمان دینی متفاوتی است که سعی میکند به دغدغههای ایدئولوژیک یک جوان دانشجو بپردازد. بیهویت بودن و نداشتن جهت فکری خاص و مشخص از بزرگترین خلاُهای رمانهای ایرانی امروزه است. این سبک از نوشتن نتیجه تقلید ناکام نویسندگان چند دهه اخیر از هوشنگ گلشیری و ورود پیش از موعدشان به سبک پیچیده و دشوار سیال ذهن در رمان نویسی است.
البته در چند سال اخیر به لطف تلاش و همت برخی نهادهای فرهنگی شاهد رشد محتوای با هویت و جهتدار هستیم. یکی از بهترین مصداقهای این موضوع کتاب کافه پیپ نوشته محمدقائم خانی است. رمان کافه پیپ به چالشهای ایدئولوژیک و فلسفی دانشجوی جوان امروز میپردازد و از تنش اساسی نگرش فلسفی و نگرش دینی میگوید.

نسلی بدون دغدغه
ما در کافه پیپ با نسلی بدون دغدغههای مادی و در درجه دوم با نسلهای پیشین مواجه هستیم. میبینیم که این نسل به راستی پوچی و حقارت زندگی دنیا را فهمیده اما در راه پس از آن سردرگم است. از بزرگترین نظریه پردازانی که بعد از جنگ جهانی دوم قائله تمام نگرشهای لوس و بورژا مآبانه نسبت به جنگ را ختم کرد، آلبرکامو بود. این نگرش و حرف کامو برای تمام دنیا اما بیشتر برای غربی که دلبسته زندگی دنیا بود و غایت خودش را بعد از رنسانس در زیباییهای دنیا میدید، حرف تازه و البته مبهوت کنندهای بود.
کامو برای همه ثابت کرد که دنیا و زیباییهای اون صرفا پوچ و غیرقابل تحمل است. به عقیده کامو آدم هوشیار و آگاه هیچ وقت تن به زندگی در چنین محیط پر از پستی و رنج نمیده و در واقع خودکشی اساسیترین راه حل برای نجات از مسئله زندگی است.
رمان کافه پیپ تماما بر روی همین اندیشه کامو استوار است و تلاش میکند تا آن را با دیدگاه و جهانبینی اسلامی بسنجد و به مخاطب نشان دهد که در نهایت کدام یک از اینها بر دیگری غلبه میکنند. همچنین قائمخانی در این رمان از استحاله دینی و تغییر تعاریفش برای مخاطب مینویسد. اینکه در جامعه امروز ایران دین در بسیاری موارد حاصل تکرار است و جوهره اصیل دینی طی این تکرار در خود هضم شده است.
رویکرد سکولاریسم در کتاب کافه پیپ
پیرنگ اصلی اثر چندباری به سمت زمین خوردن شدید پیش میرود اما هربار با یک غافلگیری و البته کمی تسامح بر روی محور خود باقی میماند و مخاطب را تشنهتر میکند. یک گروه تحقیقاتی تحت پروژهای با نام«رویکرد سکولاریسم» افراد مختلف با زندگیهای متفاوت و مختلف را انتخاب کرده و از آنها راجع به دین میپرسند. اینکه نگرش فعلیشان نسبت به دین چقدر با نگرش سابقشان در زمان بچگی تفاوت داشته است.
گروه تحقیقاتی از آنها راجع به خودکشی میپرسند و اینکه چرا نباید به زندگی پایان داد. این سوال جدی و مابقی سوالات کمکم در درون خود مسئولین پروژه نفوذ کرده و باعث تحول آنان میشود. یکی از مصاحبه کنندگان که در واقع راوی اصلی کتاب نیز هست. عاشق یکی از سوژهها میشود که او را با کامو آشنا میکند و دست به خودکشی میزند.
زندگی تمام شخصیتها داستان کمکم با هم میآمیزد. حالتهایشان عوض شده و حتی محور تعادل رمان در انتها، تغییر پیدا میکند. داستان خوب پرداخته شده اما گاهی اتفاقات غیر واقعی و یا شاید بیش از حد واقعی به نظر میرسند. در حالی که این اثر به خاطر حفظ تعهد به اندیشهاش دست به دروغ نزده و تا جای ممکن سعی کرده که اثر را سالم نگه دارد.
وقتی نقشها عوض میشوند
یکی از شوخیهای جالبی که نویسنده در ابتدای اثر انجام میدهد عوض کردن جای تمام نقشها است. فردی اشتباهی خودکشی کرده و یکی از مصاحبه کنندهها کارآگاه شده است. استفاده از تکههای کتاب مقدس انطباق استعاری خاصی و با محتوای داستانی فصلها نداشته و واقعا کاری زائد و غیرلازم محسوب میشود. برخی از شخصیتها توضیحاتشان ناقص و ناکامل مانده و چون در آخر اثر باز نامی ازشان آورده شده باعث سردرگمی مخاطب خواهد شد.
مخاطب اصلی اثر نه منطق و استدلال بلکه احساسات مخاطب هستش و به همین خاطر احساسات زنانه نقش موثری در داستان دارند. همچنین خط داستان به بررسی برخی حس و حالات و همچنین برخورد زنها با دین پرداخته که این نیز به خودی خود موضوعی نو و سخت برای اولین اثر یک نویسنده است.
عقاید سیاه فلسفی
ما اینجا چند شخصیت اصلی و یکی دو شخصیت فرعی داریم که ابتدا به معرفی شخصیتهای اصلی میپردازیم: اصلیترین شخصیت داستان حمید است. اولین مواجه ما با حمید یک جوان هوسباز با عقاید سیاه فلسفی است که مدتی به یک دختر و پارتنر جنسی میچسبد و بعد او را وادار به خودکشی میکند.
حمید عاشق بشری میشود که یکی از سوژههای پروژه است. آن دو سخت دلباخته هم میشوند و بعد از این ما متوجه میشویم که حمید یکی از مسئولین پروژه و در واقع راوی اصلی داستان است. حمید خودکشی میکند و بشری از غم از دست دادن او به مرز دیوانگی میرسد. در نهایت چند سال بعد از اتمام پروژه حمید که حالا میخواهد تمام متنهای مصاحبهها را بازنویسی کرده و از آنها داستانی در بیاورد به دنبال بشری گشته و او را پیدا میکند.
نمادگرایی شخصیتها
بشری دختر یکی از معتمدین مذهبی محل که آبرو و اعتبار بسیاری هم دارد است. او که حالا به عرصه جوانی رسیده بسیاری از عقاید دینیاش دستخوش تغییر شده است. در ابتدای داستان نویسنده خلاف واقعیت کلی داستان، کاری میکند که بشری به جای حمید خودکشی کند و حمید از دست قانون در برود.
بشری بعد از مرگ حمید شدیدا تنها شده و مدام در کافه پیپ و حوالی آن پرسه میزند. در انتهای داستان او حمید را میبیند و یک زندگی تازه را با او شروع میکند. سپیده دخترخاله بشری است که چندسالی از او بزرگتر است. او به پیشنهاد آقای کشفی مسئول مصاحبه با سوژهها است.
سپیده بعد از مدتی خودش نیز دچار بحران شده و از کشفی خواهش میکند تا او را از پروژه کنار بگذارد. طی همین جریانات شخصی از سپیده خواستگاری میکند که در انتهای کتاب نقش اندکی دارد. شخصیت مهم بعدی داستان لیلا است. لیلا نماد برخورد نامناسب جامعه مذهبی با قشر دانشجو است. لیلا در آخر داستان خودکشی میکند. باقی شخصیتها فرعی و در جهت اعتلای شخصیتهای اصلیاند.

کتاب کافه پیپ داستانی که تعلیق ندارد
داستان کتاب کافه پیپ یک نقص بزرگ دارد و آن هم نداشتن تعلیقهای کشش آور برای ادامه است. دلیل این کار هم سیر اندیشهای داستان است. داستان بر محور اندیشه ورزی جلو میرود. وقتی داستان مبنایش سیر اندیشای خاص در مخاطب است، حتی در صورت بخش بندی و فصلهای مناسب و فراوان باز هم نمیتواند تعلیق داشته باشد.
دیالوگ پردازیها نمای سه رخ از دیالوگ پردازی فیلمنامهای دارد. تداخل گفت و گوی راوی با شخصیتها جالب و بدیع است. تصویرپردازی چندان خوب و منظم نیست. آن پرش آخر داستان خوب اما جای کار بیشتری دارد. وقتی نویسنده موضوعاش فلسفی است میتواند بیشتر و بیشتر صحبت کند. مهجوری نویسنده در داستان فلسفی پذیرفتنی نیست.
نثر اثر حتی از تعلیق نیز بیشتر به چشم میآید. نثر اثر علیرغم تمام عناصر دیگر کار، با مخاطب ارتباط برقرار نمیکند. حالت نمایشی مناسب ایجاد نشده است و شخصیتها بیش از حد مرتبط با پیام داستان هستند. چرخش نمایشی حول شخصیت وجود ندارد. آن بخش اول که ظاهرا برای بازارگرمی و جلب مخاطب برای ادامه دادن داستان است زائد و حذفش بهتر است همچنین تیپ گرایی مناسب و پرداخت به آن به خوبی انجام شده است.
کشمکش دو اندیشه
کتاب کافه پیپ رمانی فلسفی همیشه در کشاکش بین دو اندیشه و مقایسه بین دو اندیشه است و این رمان به خوبی توانسته از پس این قالب بر بیاید البته پیرنگ اصلی حفظ شده و تشنج و شوک به داستان وارد نشده است. قسمت نهایی که به روابط عشقی حمید و بشری پرداخته به خوبی مدون نشده و معتقدم که شدیدا جای کار دارد. قسمت انتهایی که مربوط به مشکل علی و با پسر نوجوانش است در واقع یک درگیری و کشمکش نمادین است اما نمادها به خوبی به داستان قالب نشدهاند.
شیوه سیال ذهن شیوه بسیار دشواری است که نویسندگان امروز ایران استقبال زیادی نسبت بهش داشتهاند اما این شیوه مستلزم تسلط کامل نویسنده بر محتوا و فرم است. معتقدم نویسنده بر فرم مسلط است اما بر محتوا نه چندان؛ زیرا محتوا سخن ثقیلی است که پرداختش چیزی بیشتر از دویست صفحه را میطلبد.
0 نظر ثبت شده