زویا پیرزاد نویسنده کتاب چراغها را من خاموش میکنم که ارمنی تبار و اهل ایران است، مترجم و نویسنده موفق کشورمان، سال ۱۳۳۱ از پدری مسلمان و مادری ارمنی در شهر آبادان به دنیا آمد. پیرزاد قبل از آنکه فعالیت خود را به صورت جدی به عنوان نویسنده آغاز کند، به کار ترجمه مشغول بود. از جمله ترجمههای او میتوان به کتاب آلیس در سرزمین عجایب و «آوای جهیدن غوک» اشاره کرد.
زویا پیرزاد نزد عموم مردم با رمانهای «چراغها را من خاموش میکنم» و «عادت میکنیم» شناخته میشود که بارها تجدید چاپ شدهاند. مجموعه داستانهای «طعم گس خرمالو»، «یک روز مانده به عید پاک» و «مثل همه عصرها» توسط نشر مرکز از این نویسنده منتشر شدهاند.
داستان کتاب چراغها را من خاموش میکنم روایتگر زندگی زنی خانهدار، به نام کلاریس است که سعی دارد بر مشکلاتش به عنوان یک زن خانهدار غلبه کند و در این بین احساس میکند دیگر کسی برای احساسات او ارزشی قائل نیست، نقطه عطف داستان با ورود امیل، پسر خانم سیمونیان که همسرش را از دست داده و با دخترش پیش مادرش زندگی میکند آغاز و با جنس متفاوت توجهش به کلاریس و علاقمندیهایش به او به اوج خود میرسد.

حقوق فراموش شده زنان در کتاب چراغها را من خاموش میکنم
نویسنده در این داستان به خوبی و با زیر نظر گرفتن ریزترین احساسات یک زن خانهدار با دقتی که فقط یک زن میتواند تا این حد ماهرانه به آنها پی ببرد، داستان را جلو میبرد. شخصیت اصلی داستان سعی دارد حقوق فراموش شدهاش را به یاد خانوادهاش بیاورد اما شوهرش هیچ گاه حاضر به گفتگو نیست. داستان همراه با قهر و آشتیهایی است که مخاطب با آنها به طور کامل همزادپنداری میکند چون این مشکل از دل بسیاری از خانوادهها سر برآورده است.
کلاریس در این داستان، نماد تمام زنان و مادرانی است که به خاطر عشق به خانواده آنقدر در مسائل روزمره زندگی و خانوادگیشان غرق شدهاند که علایق و دوست داشتنیهایشان را به فراموشی سپردهاند. تمام فکر و ذکرشان آسایش و آرامش فرزندان و همسرشان است و در این راه تمام وقت خودشان را فدای فراهم کردن بهترین شرایط برای اعضا خانوادشان میکنند. آنها به نقطهای میرسند که ناگهان متوجه خودشان میشوند که هیچ کس توجه لازم را به آنها نمیکند و لطف آنها به یک وظیفه در نظر دیگران تبدیل شده است.
مطلبی که در طول داستان میتوان به آن توجه نمود، وجود حس فداکاری و از خودگذشتگی لحظه به لحظه زنی است که در جایگاه مادر و همسر نقش ایفا میکند و سعی میکند گرمی کانون خانواده را حفظ کند و کمتر دهان به گلایه و شکایت باز کند. اما بخش اعظمی از داستان حاصل جروبحثهای ذهنی اوست با خودش، که مدام به خاطر حدس علت رفتارهای دیگران در ذهنش شکل میگیرد.

زنانهنویسی کتاب چراغها را من خاموش میکنم
زاویه دید کتاب چراغها را من خاموش میکنم اول شخص بوده و داستان در قالبی اجتماعی و با نثری صمیمی برای مخاطبین روایت میشود؛ زنانهنویسی نویسنده در این کتاب به شدت مورد استقبال مخاطبین قرار گرفته، همین باعث شده است نویسنده به منتقدین بفهماند درک بالایی نسبت به روایت داستان برای زنان و جنس زن را دارد. جذابترین قسمت داستان گفتگوهای دوطرفه در ذهن شخصیت اصلی داستان است که اشاره به توجهات و حساسیتهای زنانه به تمام موضوعات اعم از مهم و غیر مهم زندگی دارد.
به گفته طرفداران این نویسنده، او توانسته ظرافتها، جزئیات، زیباییها و جنبههای معمولی زندگی را (که از چشمان اغلب ما پنهان میمانند) را ببیند. همین امر باعث شده است که حتی مخاطبینی که کم حوصلهاند و پیوسته به دنبال اتفاقات خارقالعاده در کتابها میگردند هم از جذابیت کتاب برایشان کم نشود و در قصه به سرعت پیش بروند.
کتابی که فیلم است
فضاسازی داستان و تصویرسازی ذهنی کتاب چراغها را من خاموش میکنم به حدی قدرتمند است که خواننده در انتهای کتاب احساس میکند به تماشای یک فیلم نشسته و از تصورات دوبعدی فاصله جدی گرفته است. پیرزاد، یک خانه پر از گرما و صمیمیت را به تصویر میکشد که گهگاه موقعیتهای ناراحت کنندهای در خلال داستان در آن پیش میآید. اما همچنان به خواننده القا میکند که هیچ چیز نمیتواند دژ مستحکم محبت خانواده را از هم بپاشد حتی اگر طوفان به پا شود.
نویسنده در غایت سعی دارد در فضایی پرنور و شاد، خانوادهای را به تصویر بکشد که از پس مشکلاتشان برآمدهاند و دوباره از نو به دنبال جبران خرابیهای گذشته زندگیشان هستند ولی اینبار بیشتر قدر یکدیگر را میدانند. پیرزاد سعی دارد در ضمیمه داستان به مخاطب بقبولاند که مشکلات زندگی در سایه گفتگو قابل حل است و آنچه که میماند عشق و محبت است که از حق نگذریم، توانسته است این واقعیت را به نحوی تاثیرگذار برای خواننده بیان کند.

زندگی زنانه
کلاریس نمونه واقعی از زنان خانهداری است که ما بسیار در گوشه و کنار زندگیهایمان دیدهایم و یا حتی شاید خودمان تجربه زندگی شبیه به او را داشته باشیم. زنی که یک تنه تمام مسئولیتهای خانه را عهدهدار است و برای هر کدام از فرزندانش نگرانیهای خاص سن خودشان را دارد. زنی که سعی دارد بدون دخالت در روابط دوستانه فرزندانش با سایرین، به آنها مسیر درست را نشان دهد. او به حدی درگیر مشغله خانواده و روتین زندگی روزانه خانهاش شده است که حتی فراموش میکند فرزندانش روز به روز بزرگتر شدهاند.
انگار تازه متوجه شده است که حالا درگیر روابط جدیدی شدهاند و دغدغههایشان بزرگتر شده است. تمام توصیفات راجع به کلاریس برای ما یک زن خانهدار مسئولیتپذیر را به تصویر میکشد که به حدی احساس بیمهری نسبت به خودش را تجربه میکند که دل به همسایه تازه واردی میسپارد که فقط حاضر است به صحبتهای او گوش کند و بگوید “واقعا جالب است”. ذهنیت او به تدریج سوق داده میشود به این سمت که کسی جز همسایه تازه وارد او را درک نمیکند.
حس کلاریس به امیل
همکلامی با امیل برای کلاریس به تدریج جذاب و جذابتر میشود تا مرحلهای که نویسنده سعی دارد به مخاطب بفهماند که کلاریس نسبت به امیل حسی پیدا کرده است. اما جزییات احساسات کلاریس را برای مخاطب سربسته نگه میدارد و در تلاش است حسادتها و حساسیتهای کلاریس روی امیل را به تصویر بکشد و آن را دقیقتر نشان دهد.
هدف نویسنده در حقیقت این است که با یک ذرهبین نیازهای کوچک که شاید برای دیگران بیاهمیت باشد. اما زندگی یک زن خانهدار را متشنج کند و او را به سمت افسردگی ببرد را بزرگتر کند به گونهای همراهی خودش و فهم متقابلش با زنان خانهدار را با قلم شیوا و فصیح خود آشکار کند.
جمله همیشگی پدر که چند مرتبه در بطن داستان توسط کلاریس تکرار میشود، خود نشان دهنده ازخودگذشتگی کلاریس است. شاید در مواردی از نگاه خواننده کاری غلط باشد اما او احساس میکند جر و بحث کردن هیچ گاه پایان خوشی نخواهد داشت و تمام تلاشش را میکند برای خطاهایی که خواسته یا ناخواسته از سوی دیگران سر میزند برای خودش دلیلی پیدا کند و درون خودش به حل ماجرا بپردازد.
وقتی نمیتوانی ارتباط کلامی برقرار کنی
نویسنده از طرفی هدفش نشان دادن چهره واقعی عدم ارتباط درست کلامی در بزرگتر شدن مشکلات کوچک در روابط با سایرین است. اینکه اگر علت دلخوریهای کوچک همدیگر مطلع باشیم هیچ گاه تبدیل به یک عقده نخواهد شد و میتوان سادهتر آن را پایان داد. نویسنده شاید این را به عنوان یک عنصر مخفی داخل مکالمات ذهنی کلاریس با خودش قرار داده باشد که هر چه در داستان پیشروی میکنیم بیشتر به آن پی خواهیم برد.
پیرزاد سعی دارد با به تصویر کشیدن دو گروه از زنان، یعنی زنان ارامنه و زنان ایرانی و قیاس این دو در نهایت به این نتیجه برسد که تمامی زنان نیازمند حقوقی شبیه به هم هستند. حق رای تنها یک نماد از حقوق زنان است که توسط خانم نوراللهی در داستان به طور پیوسته گفته میشود. زنان علاوه بر حقوقی که در جامعه دارند در خانه و خانواده هم حقوقی دارند که چه بسا باید به آن حقوق توجه بیشتری نمود.
وی با بیان روتین زندگی کلاریس و تکرار و مداومت یک مجموعه از کارها در طول روز، نشان میدهد که یک زن خانهدار با چه زندگی کسالت باری طرف خواهد بود. این مهمترین حرف نویسنده در این کتاب میتواند باشد که اگر به حقوق زن در خانواده و به احساسات و نیازهای عاطفیاش توجهی نشود چه خواهد شد.

هیجان در دنیایی کسالت بار
پیرزاد نثری روان و ساده دارد و تمام تلاشش را میکند تا از بستر یک زندگی کسالت بار، هیجانی ایجاد کند که آرام میخزد و به تدریج سطح آدرنالین شما را بالاتر میبرد. چندین عبارت ارمنی در متن وجود دارد که باعث میشود احساس کنیم حالا چیزی فراتر از یک اسم از ارامنه میدانیم. کمی با فرهنگها و غذاهای مخصوصشان آشنا میشویم که خود باعث میشود متن کتاب را نه تنها یک رمان و یک داستان از ذهن یک نویسنده، که سفری گردشگری دانست. سفری به زندگی ارامنه مقیم ایران که بسیار به ما نزدیکاند اما سبک زندگی متفاوتی دارند .
افکار شخصیت اصلی داستان از این نقطه نظر که خواننده تجربهشان را دارد و گویی دیالوگها در ذهن خودش ساخته شدهاند دلنشینتر میشوند. مخاطب به ندرت با المانهای کلیشهای رو به رو میشود و باور میکند قدمی فراتر از رمانهای ایرانی گذاشته و از پنجرهای جدید رو به دنیایی تازهتر نظر میکند.
جلد کتاب بسیار ساده و شیک است و همین سادگی باعث میشود نام کتاب جلب توجه بیشتری کند. انتخاب رنگ بنفش برای جلد هوشمندانه بوده است. رنگ بنفش یک رنگ زنانه و در میان خانمهای جوان محبوبتر است. بنفش به عنوان یک رنگ قدرتمند سلطنتی شناخته شده و اغلب به عنوان نماد راز و رمز، سحر و جادو، اصالت و ثروت در نظر گرفته میشود. با توجه به تمام این نکات، این اثر را میتوان برای نشر مرکز یک برد دانست که توانسته با این کتاب جایگاه زنانهنویسی را به یک پله بالاتر ارتقا بدهد.
بسیار عالی