حامد عسگری شاعر، روزنامهنگار و ترانهسرای خوشذوق و زیباکلام کرمانی، نخستین اثر منثورش را با شمایل دختری قجری، راهی کتابفروشیها کرد. پریدخت، بومی نقش خورده با عشق ایرانی است. چیزی که امروزه در ادبیات و سینمای این سرزمین مهجور گشته و اهل فن، شبحی بزک شده با استانداردهای هالیوود را به جای آن به خورد مخاطب دادهاند. شبحی عریان از قربان صدقههای بی منت و جملاتی که صادقانه از عمق دلتنگی میگویند. به قول نویسنده :«امر خطیر عاشقی فقرهای است که این روزها یا یادمان رفته یا از روی نسخه فرنگیاش تقلید میکنیم. خدا کند این نامهها به درد عشاق روزگارمان بخورد.»

قالیچهای پرنده در آسمان تاریخ
پریدخت بیش از آن که جانوری کاغذی باشد، قالیچهی پرندهای است که ما را در آسمان تاریخ میگرداند. عسگری مانند پستچی که در امانت خیانت کرده و نامههایی که با هزار تاکید و سفارش به دستش سپردهاند را به قیمتی ناچیز به جارچی فروخته است؛ عاشقانه های دلکش زوجی در دل تاریخ را بر صورت کاغذ جار میزند.
گذر زمان در نامههای این دو دلبسته به وضوح پیداست. رنجشی که در کلمات نهفته و دلواپسی که تا رسیدن نامهها متحمل میشوند، پررنگترین گلایهی دست خط هاست. هر دو چنان زمین تشنهای که چشم انتظار باریدن باران است، با رسیدن نامهها سیراب میشوند و جگر سوختهشان آرام میگیرد.
سیاست، در خلال عشق بازی کلمات، رفته رفته به خورد داستان میرود و خوراک روایت را جا میاندازد. آشفتگی اوضاع ایران، حرفهای پریدخت و سیدمحمود را به روزنگاری سیاسی بدل میکند و نامهها به مرور درونمایهی ملی میگیرند. جملات، با نزدیک شدن به صفحات پایانی، توجهشان از عطرهای فرانسوی و چای و ململ مرحمتی، به قشونکشی دارودستهی ستارخان جلب میشود و لطافت فضا در جوشش عِرق ملی محو میگردد.

عشقی ایرانی با رگههای دینی
پریدخت فرزند پدری است همسفرهی قائممقام فراهانی، که نامزد عقد کردهاش سیدمحمود برای تحصیل در رشته پزشکی به فرانسه رفته است و حالا هر دو در فراق یکدیگر به نامهنگاری روی آوردهاند؛ آن هم در روزگاری که اوضاع ایران و مرزها آشوب است و رسیدن یک “فدایت شوم” به معشوق، در گرو احوال امواج دریای آنسوی اسلامبول (نام گذشته استانبول ترکیه) است.
حامد عسگری در باب اهمیت نامهنگاری میگوید: «پدرم در شهر زاهدان دانشجوی تاریخ بودند. گاهی کاغذهای صورتی و سبز رنگی به دست مادرم میرسید. مادرم به آنها زل میزد و اشک میریخت. مادرم آن کاغذها را در جعبهای نگه داشته بود. بعدها به آن صندوقچه دستبرد زدم و فهمیدم که نامههای پدرم بود. همه آن نامهها با «فاطمه من» شروع میشد. از همان موقع فهمیدم که نامه مسئولیت سنگینی دارد.»
عسگریاین شاعر خوش قریحه در ادامه میگوید: «من نسخهای از عشق ایرانی را با رگههای دینی و مذهبی ارائه کردم. میشود خدا را دوست داشت و یکی از مخلوقات خدا را هم دوست داشت. میتوان هم وطن را دوست داشت هم زن را. اینها همه همقافیهاند.»
پاریس و شهر عشاق
سیدمحمود در نامههایش از پاریس و شهر عشاق میگوید؛ از این که عشاق اهلفرنگ، اگر دوبیتیهای باباطاهر و غزلهای حافظ را شنیده بودند، هیچگاه فرانسوی را زبان عشاق لقب نمیدادند. اشتیاق و انتظار از جملات نثر چکه میکند و عمدتا این نگرانیست که پایان بخش سخنان است. این عاشقانه فرامرزی، دوشادوش اوضاع بد سیاسی ایران در زمان قاجار جلو میرود. ایران در دوزخ بیتمایلی شاه به پذیرش مشروطه میسوزد و دو دستگی علما اوضاع داخلی را متشنجتر میکند.
نامهها مملو از آداب و فرهنگ ایران قجر است؛ چه تعاریف زنانه و لطیف پریدخت از خانه و عروسی و مهمانیها و چه شرح فراغهای سیدمحمود و قیاس وطن با فرنگ. هجوم کلمات و عبارات عربی به جملات عاشقانه و غیردعائی نامهها، از دیگر هوشمندیهای اثر عسگری است؛ از همین رو میتوان گفت که نثر کتاب وزین است و از تلاش نویسنده دفاع میکند.

از پامنار تا پاریس
کاراکترهای کتاب، آنچنان شخصیت پیچیده و نیازمند اکتشافی ندارند. علاوه بر این، تنها با استناد به متون نامهها نمیتوان از این دو دلدادهی شیدا، تصاویر واضح و روشنی ساخت. نامهها تنها شبحی کمرنگ از احساسات کاراکترها را در مقابل خواننده ترسیم میکنند. شبحی که نه چهره دارد و نه آنچنان شناس است که که بتوان از دیگری تمیزش داد.
پریدخت که تازه از معشوق به دور افتاده و در جمعهای خانوادگی جای خالی او را بیشتر احساس میکند، گلایههایش عمدتا سوزی عاشقانه دارند. در مقابل سیدمحمود با آن که زهر غربت و غم فراق را توامان از گلو پایین میفرستد، اما چیزی بیش از دلتنگی و فراغ آدمها او را میآزارد. سیدمحمود با آن که سخت مشغول تحصیل طبابت است و اوقات فراغت آن چنانی برای مشغولیتهای فکری ندارد، اما آشوبها و اوضاع نابسامان وطن سرگشتهاش کرده است. او هرچند در فرانسه میدان عمل زیادی ندارد اما تا جایی که میتواند پیگیر اخبار ایران است و جراید و روزنامهها را مرتب دنبال میکند.
چیزی که در نهایت از کتاب در خاطر مخاطب باقی میماند، خاطره سرککشیدن به گفتوگوهای عاشقانه و خصوصی به جامانده از دو دلداده قجری است که یکی در پامنار چشم انتظار یار نشسته و دیگری در پاریس دلآشوبه دارد.

عاشقانهای فراتر از عشق
آنچه که پریدخت را در کمتر از یک ماه به چاپ هشتم رساند، قطعا چیزی بیشتر از محتوای عاشقانه و اعتبار نام شاعر خوشقریحه معاصر است. حامد عسگری که پیش از این خودش را در کارزار شاعران اثبات کرده بود، اینبار نیز در مقام نویسندهی نثر خوش درخشید.
عسگری در مقدمه پریدخت پیشاپیش از نقدهایی که بر نخستین کتاب رسمیاش نگاشته میشود استقبال کرده است و پیش از شنیدن هر نقد برندهای، اثر خودش را نقد کرده است. او با پذیرش ایراداتی که از نظر تاریخی یا زبانی ممکن است بر نثرش وارد شود ، خود را از تیررس انتقادها کنار کشیده است.
کتاب به عنوان نخستین اثر منثور یک شاعر و ترانهسرای معاصر، نه تنها هجو نیست بلکه دلنشین و ذائقهپسند است. هرچند سخن گفتن از عشق و پیچوتاب خوردن در میان سخنان عاشقانه، همواره مسیر میانبری برای رسیدن به قفسه پرفروشها بوده است؛ اما نگاه متفاوت این شاعر، به یک عاشقانه ساده و کلیشهای تاریخی نقطه قوتی است که ارزش اثر را افزون کرده است.
کتاب، لباس فاخری به تن دارد که چشم را مینوازد و در کنار حاشیههای نقاشی شده نامهها ذوق و خلاقیت ناشر را میرساند. تفاوت دستخط ظریف پریدخت با نوشتههای کتابی سیدمحمود، دیگر جلوه بصری است که به شخصیتپردازی کاراکترها کمک کرده است. نویسنده برای سهولت خواننده در انتهای کتاب، لغتنامهای را قرار داده تا اگر خواننده با لغت نامالوفی روبرو شد از این طریق ابهامش را برطرف کند.
0 نظر ثبت شده