کتاب پاییز فصل آخر سال است از زبان سه دوست روایت میشود. دخترانی از متولدین دهه شصت، که هرکدام با مشکلات خاصی دست به گریبان هستند. نسیم مرعشی در معرفی کتاب خود میگوید: هر کدام از شخصیتهای داستان درگیر مسائل متفاوتی هستند. یکی با مهاجرت درگیر است، بعدی با هویت شغلی و اجتماعی و دیگری با روابط عاطفی.
بعد از بحرانهایی که چند سال پیش رخ داد و خیلیها را دچار سردرگمی کرد، دلم میخواست داستانی بنویسم که شخصیتهایش در کنار هم معرف و نمایندهی نسلی باشند که خودم جزء آن هستم. شخصیتها، داستانهایشان و فرم روایت را بر این اساس انتخاب کردم.

سردرگم میان سنت و مدرنیته
رمان نقل انسانهایی است سردرگم میان سنت و مدرنیته. زنانی که زیر سایه تفکری سنتی بزرگ شدهاند و اکنون در مواجهه با جذابیتهای جهان مدرن آواز تغییر سر میدهند. هیچ کدام به آن چه دارند راضی نیستند و از آن چه ندارند گلهمند هستند. زمین زیر پایشان متزلزل است و قدمهایشان را نامطمئن برمیدارند. کتاب شرح قصه دخترانی است که در انتهای دههی سوم زندگی خود، هم چنان در تصمیمگيري ها شکست میخورند و در سوگ شکست تا مدتها منزوی می شوند!
عصاره کتاب را در همین دیالوگ شخصیت روجا میتوان جست: «ما دخترهای ناقصالخلقهای هستیم شبانه. از زندگی مادرهایمان درآمدهایم و به زندگی دخترهایمان نرسیدهایم. قلبمان مال گذشته است و مغزمان مال آینده و هر کدام آنقدر ما را از دو طرف میکشند تا دو تکه میشویم.»
سالی که مرعشی روایت میکند دو فصل بیشتر ندارد. از نیمههای تابستان آغاز میشود و در اوایل پاییز خاتمه مییابد، دو فصل. هر کدام سه تکه و سه راوی. اما آنچه بین همه فصول و تمامی روایتها مشهود است، فقدان امید است. امید در میان صفحات کتاب گم شده و پرسوناژها مدام در مقابل درهای بسته قرار میگیرند.
مهاجرت از دیگر مفاهیمی که در میان داستان پیوسته به آن اشاره می شود. کسانی که در قصه حضور ندارند و تنها اخبار موفقیتشان به گوش میرسد. گویی که از میان آدمهای قصه ما، آنهایی که ماندن در وطن را برگزیدند محکوم به شکستند و نه تنها در تحصیل، بلکه در دیگر جنبههای زندگی نیز مسیر همواری نخواهند داشت.

کتاب پاییز فصل آخر سال است
کتاب پاییز فصل آخر سال است یک اثر زخمی است و اولین زخم را بر پیکره آن را طلاق لیلا میزند. او که هنوز با مهاجرت همسرش کنار نیامده روزهای کسالتباری را در پس هم میگذراند. همه چیز برای او یادآور میثاق است. لیلا مدام از حال به گذشته کوچ میکند و میثاق را از عمق خاطراتش بیرون میکشد. انگار که اثر انگشت میثاق از روح لیلا هنوز هم پاک نشده است. لیلا در جستوجوی محرکی است که از این مرداب غم بیرونش بیاورد و انگیزه و شور زندگی را دوباره به وجودش برگرداند.
شبانه آسیبپذیرترینشان است. تنشهایی که در خانه بین او و مادرش پیش میآید، بیماری برادرش ماهان و اضافه وزنی که دارد، اعتماد به نفس زیادی را برایش باقی نگذاشته است. شبانه در نقطه مقابل لیلا و در گیرودار شروع یک رابطه عاطفی است. مدتی است با ارسلان رابطه دارد اما به استحکام ستونهای این رابطه مطمئن نیست. ارسلان به او علاقه نشان میدهد ولی شبانه به دوستداشتن وی شک دارد. خودش را توی قصهها میبرد، ارسلان را با شاهزادههای سوار بر اسب مقایسه میکند و هر بار شکست خورده به واقعیت بازمیگردد.
کور سوی امید
میان این سه، تنها روجاست که کورسوی امیدش را پیدا کرده است. آن هم در جایی خیلی دورتر از نقطهای که ایستاده است. دانشگاهی در فرانسه! روجا در تکاپوی گرفتن ویزای تحصیلی برای مهاجرت است. مسیری که میثاق پیش از او طی کرد و به کانادا رسید.
میثاق را ما با خاطرات لیلا و تعاریف شبانه و روجا میشناسیم. پسر کتابخوانی و فعالی که در گیرودار گروههای فرهنگی هنری دانشگاه، در دام عشق لیلا میافتد و پیش از آن که شعلههای محبتشان خاموش شود تصمیم به ازدواج میگیرند. بعد از ازدواج اما موفقیت برای میثاق معنای متفاوتی پیدا میکند. او با دریافت نامه پذیرش تحصیلی از کانادا، رویاهای فراموش شدهاش را بهخاطر میآورد و علایق مشترکش با لیلا را به حاشیه میراند.
میثاق در زندگی هر سه دختر داستان شخص تاثیرگذاری بوده است؛ این را از برگشتهایی که به خاطرات با او دارند میشود به خوبی برداشت کرد. انگار که تنها زندگی لیلا نیست که با فقدان میثاق از هم پاشیده است. مهاجرت او برای همهشان سنگین تمام شده است. حتی اگر موافق رفتنش بوده باشند.

داستان زنان ایرانی در کتاب پاییز فصل آخر سال است
کتاب پاییز فصل آخر سال است با آن که حجیم نیست اما نویسنده در همان فرصت کوتاه در شخصیتپردازی به بلوغ میرسد. از این رو پس از خواندن 189 صفحهی کتاب؛ با ارفاق میتوان گفت که مرعشی در نهایت تبحر سه راوی منحصر به فرد را پدید آورده است.
لیلای غرق شده در خاطرات، شبانه در گلاویز با افکار و روجا پر جنب و جوش و مسئولیت پذیر است. پرسوناژهای داستان هر کدام از جغرافیای متفاوتی قدم به حادثه میگذارند و نقطه اشتراک هر سه آنها دانشگاه است. لیلا از اهواز آمده و در تجمیع با شبانه متولد تهران و روجای قد کشيده در میان مزارع سبز رشت تیم نابی از ناکامی زنان را به نمایش میگذارند.
داستان اما از محیط دانشجویی فاصله دارد و شخصیتها را در مسیر جدیدی که در فراغت از تحصیل انتخاب کردهاند دنبال میکند. یکی کار را برگزیده، دیگری زندگی را شروع کرده و آن یکی قطار تحصیل را هم چنان ترک نگفته است. حالا هر سه در این مرحله با چالشهای بزرگی سر و پنجه نرم میکنند. تغییر مقصد قطار روجا، زندگی از هم پاشیده لیلا و رابطهای که به واسطه کار پیش پای شبانه قرار گرفته است؛ چکیده داستانکهای کتاب است.
زنان راویان اصلی
راویان اصلی داستان با آنکه زن هستند، اما رمان از خلق فضای فمنیستی فاصله دارد. در واقع هسته اصلی داستان، پرداختن به دغدغههایی انسانی است که در جامعه زنان رنگ و بوی متفاوتی پیدا میکند!
میثاق، همسر سابق لیلا، حاضر غایب داستان است. با آن که ماجرا هرگز از پنجره نگاه وی تعریف نمیشود اما فقدانش در زندگی کاراکترها مانند زخم سربازی است که در تنها دو فصل کتاب هرگز التیام نمییابد. رابطه عاشقانه لیلا و میثاق برای هر سه دوست فراموش ناشدنی است و مروارید درخشان خاطرات گذشتهشان است. اما با اقدام به مهاجرت میثاق و در پی آن طلاق این دو، تمام تصورها بر هم میخورد. آنقدری که بر دلهرههای شبانه در تصمیمگیری برای ازدواج میافزاید و او را از سرانجامی چنین میترساند.

تجربهای نزدیک به یک اثر سینمایی
کار مرعشی در توصیف موقعیتها و جاندادن به احساسات فوقالعاده است. تصویری که مرعشی از انسانها و فضای اطرافشان ترسیم میکند تجربه خواندن کتاب را به دیدن یک اثر سینمایی بر پرده نقرهای نزدیک میکند. آوردن گذشتهی پرسوناژها در خلال داستان و در قالب یادآوری خاطرات، از هوشمندیهای قلم مرعشی است.
با آن که پاییز فصل آخر سال است یک اثر حادثه محور نیست، اما سادگی سخن و شیرینی جملات کشش لازم را برای کشاندن خواننده تا آخرین صفحه فراهم کرده است. علاوه بر آن پیش بردن روایات به طور نسبتا موازی، کنجکاوی مخاطب را بر میانگیزد و او را مشتاق دانستن سوی دیگر ماجرا میکند.
تفاوت لحن در روایتها آنچنان مشهود نیست اما دغدغههای متفاوت هر پرسوناژ به خوبی در جملهبندیها به چشم میآید. به طوری که یک بند از واگویههای گلهمند و متزلزل شبانه را به راحتی میتوان از دیالوگی مطمئن از روجا یا یک فلشبک در خاطرات از دسترفته لیلا، تمیز داد.
0 نظر ثبت شده