اگر دلتان برای دنیای شیرین و رنگارنگ کودکیتان تنگ شده است پیشنهاد من به شما خواندن پاستیلهای بنفش است. پاستیلهای بنفش داستان برههای دشوار از زندگی جکسون و خانوادهاش است که با حضور جادویی یک موجود خیالی، به شکل متفاوتی رقم میخورد.
کاترین اپلگیت نویسنده کتاب تحسین شده “ایوانِ منحصربهفرد”، کِرِنشا (Crenshaw) را در سال 2015 منتشر کرد. اپلگیت بارها برای قلم سحرانگیزش در خلق داستانهای علمیتخیلی و فانتزی مورد تقدیر قرار گرفته است. او برنده نشان نیوبری در سال 2013 است و در آخرین اثر خود Animorphs که با همکاری همسرش نوشته، رکود فروش تازهای را ثبت کرده است. انتشارات پرتقال Crenshaw را با عنوان “پاستیلهای بنفش” در 188 صفحه منتشر کرده است.

دوستان خیالی کودکان از کجا میآیند
روانشناسان حوزه کودک، سه سالگی را نقطه آغاز شکلگیری قوه تخیل کودک و ظهور دوستانخیالی میدانند. دوستانخیالی، با تکیه بر مشاهدات و تصورات کودک، میتوانند آدم، حیوان، اشکال هندسی و یا حتی نشاتگرفته از کارتونها باشند.
حضور دوستخیالی در مواقع سختی و فشارهای روحی، تنش پیرامون کودکان را کم میکند. داشتن دوست ذخیالی به رشد مهارتهای اجتماعی کودکان کمک میکند و باعث میشود بتوانند مسائل را از نگاه دیگران ببینند.
البته ظهور دوست خیالی در امور تربیتی همواره امری مثبت تلقی نمیشود؛ گاها کودکان به جای پذیرش اعمال نادرست خود، آنها را به گردن دوست خیالیشان میاندازند. تغییر محل زندگی یا مهاجرت، طلاق والدین و فوت نزدیکان کودک از جمله موقعیتهایی است که کودکان در آنها دوست خیالی پیدا میکنند.
جکسونِ پاستیلهای بنفش، دوستخیالیاش را در دوران خانهبهدوشی خانوادهاش پیدا میکند. کِرِنشا به قدری برای جکسون واقعی است، که حواس او را از واقعیات تلخ پرت کرده و تحمل شرایط را برایش آسانتر میکند. کرنشا همان چیزهایی را میداند که جکسون میداند و همانگونه رفتار میکند که او دوست میدارد.
پاستیلهای بنفش داستانی شیرین از معجزه خیال است. خیال همواره و در تمام اعصار و سنین، کاهنده درد و فزایندهی تحمل بوده است. نادرست نیست اگر تخیل را قدرتی ماورایی بدانیم که زمان و مکان را در مینوردد و از هیچ، جهانی مسحور کننده میآفریند. رد پای تخیل را به طور گسترده در هنر و ادبیات و با نگاه علمی در خواب و دوستان خیالی میتوان دنبال کرد.

بازی با دوستان خیالی
پاستیلهای بنفش داستان دیدار مجدد جکسون با دوست خیالیاش کرنشا است. کرنشا گربه سخنگوی بزرگی است، که کلاه بیسبال میپوشد و میتواند روی یک دست شنا برود. جکسون که اکنون کلاس پنجم است بار دیگر متوجه بروز مشکلاتی در خانوادهشان میشود. درآمد پدر و مادرش کافی نیست و صاحبخانه برایشان اخطار تخلیه فرستاده است. حالا هر لحظه ممکن است تا اتفاقات چندسال پیش دوباره تکرار شود. خانواده جکسون پیش از این نیز در این موقعیت دشوار قرار گرفته بودند.
جکسون و خواهر کوچکترش رابین، به همراه خرگوش بازیگوششان آریتا، دیگر اعضای خانواده جکسون هستند. جکسون شیفته علوم و جانورشناسی است و میخواهد در آینده سگشناس یا خفاششناس شود. او مشتاق دانستن حقایق است و معتقد است برای هرچیزی در دنیا باید دلیل قانع کنندهای وجود داشته باشد. اما پیداشدن کرنشا تمام منطق او را بههم میزند.
جکسون از این که در این سن هم دوست خیالیاش را میبیند خجالت میکشد. او از کرنشا میخواهد که ترکش کند ولی کرنشا میگوید که خود جکسون او را برگردانده است. جکسون عصبانی از حضور کرنشا به یاد اولین باری که او را دیده است، می افتد؛ همان دوران خانه به دوشی که مجبور بودند مدتی را درون یک مینیون زندگی کنند! آنجا اولین باری بود که جکسون کرنشا را ملاقات کرد.

به دنبال منطق و دلیل
جکسون شیفته حقایق است و در هر اتفاقی به دنبال دلیلی عقلانی میگردد. حقههای شعبدهباز را رو میکند و دوست خیالیاش را نمیپذیرد. قرار گرفتن خانواده در شرایط دشوار، باعث میشود که پنهانکاریهای والدین آغاز شود. آنها نمیخواهند جکسون را ناراحت و نگران کنند، از همین رو حقایق را از او مخفی میکنند. اما جکسون از این کار متنفر است. او دوست دارد بزرگترها واقعیتها را با او درمیان بگذارند و مانند یک بزرگسال با او مشورت کنند.
رابین خواهر کوچکتر جکسون شاید در نگاه اول برای او مزاحم و آزاردهنده باشد، اما قلب مهربان جکسون تحمل سختی کشیدن او را ندارد. او برای خواهرش از فروشگاه خوراکی میدزدد و شبها، با آن که دوست دارد با کرنشا تنها باشد، اما رابین که بیخواب شده را به تختش راه میدهد و داستان تکراری لایل را برایش میخواند.
پاستیلهای بنفش رابطه میان فرزندان کوچک خوانواده را به خوبی نشان میدهد. دوگانگی رفتاری فرزند بزرگتر در عدم پذیرش فرزند دوم خانواده و محبتهای مخفیانهاش در عین نارضایتی، همان چیزی است که در اینگونه کودکان به وفور دیده میشود. از طرفی پرداختن به تمایل بزرگانه رفتار کردن نوجوانان و رفتار کودکانه والدین با آنها از دیگر نکات خوب داستان است.

تقابل خانواده و دوستان خیالی
پاستیلهای بنفش با آن که داستانی در ستایش دوستان خیالی است اما بیشتر لحظاتش در کانون خانواده میگذرد. دور نشدن داستان از محفل خانوادگی و پرداختن به خاطرات و رفتار والدین که از نگاه جکسون پنهان نمیماند، به وضوح خاطر نشان میکند که کودکان در سنین آغاز نوجوانی چهاندازه به حمایت والدین و بودن در حریم امن این کانون احتیاج دارند.
نکته مثبت و حائز اهمیت دیگری که در کتاب به آن اشاره میشود، اهمیت صحبت کردن با نوجوانان است. درنظر گرفتن این نکته که کودکان و نوجوانان کم و بیش در جریان اتفاقات و مشکلات بزرگ خانواده هستند و پنهان کردن حقایق از آنها و روی آوردن به دروغ، احساس بیفایدگی و بیاهمیتی را در آنها ایجاد میکند، باعث میشود تا در رفتارمان با کودکان و نوجوانان خود تجدید نظر کنیم و از قدرت ادراک آنان غافل نشویم.
پاستیلهای بنفش سرشار از مفاهیم ناب روانشناسی است که مستتر در زبان شیرین و داستان خیالانگیزش به زیبایی به فهم مخاطب میرسد. گرافیکِ چشم نواز و رنگهای پاستیلی طرح جلد، برای مخاطب جذاب است. ترجمه، روان و درخشان است و فهم جملات برای مخاطب کم سال بسیار ساده خواهد بود؛ از طرفی مخاطب بزرگسال نیز دلزده نخواهد شد.
0 نظر ثبت شده