کتاب هرس دومین اثر نسیم مرعشی است در فضای جنگ ایران و عراق و با محوریت زندگی، که سرگذشت نوال و رسول را 9 سال پس از پایان جنگ روایت میکند. این اثر قصهگو که نشر چشمه آن را در دسته کتابهای قفسه آبی (ژانری، قصهگو، جریانمحور) قرار داده است، یک سروگردن از اثر نخست او بالاتر قرار میگیرد.
مرعشی با آن که خودش را نویسندهای تازه کار میداند، اما در نگارش دومین اثر خود اسیر فضاسازی تکراری و چهارچوب مشابه با کتاب پیشین خود نشده است و هرس را در فضایی جدید قاببندی کرده است. هرس مالامال خوزستان است و مخاطب را یک نفس بین اهواز و آبادان و خرمشهر میدواند.
نویسنده طرح اولیه “هرس” را پیش از خلق “پاییز فصل آخر سال است” در نظر داشته، اما به علت مشکلتر بودن ایده و تجربه ناکافی، تصمیم میگیرد تا “پاییز فصل آخر سال است” را به عنوان اولین اثر خود منتشر کند. کتاب نه داستان حمله و نقب و عقبنشینی است و نه از ورای خطوط مقدم روایت میشود، بلکه مرعشی دوربین هرس را در پشت جبههها جاساز کرده است تا روایت مستندواری را از مردمان نفرین شده بیافریند.

تیزی بوی نفت و خون در کتاب هرس
اکنون پس از خواندن دو رمان پرفروش از مرعشی میشود به یقین گفت که این خاصیت قلم اوست که همواره ردش بر روح خواننده باقی میماند. او مانند نویسندهای که سبکی نو در نوشتن آفریده باشد، داستانهایش را از روح میگیرد و به جای کاغذ، بر روح مینگارد. مرعشی متخصص آن است که حس را از میان مویه و تلخند بیرون کشد و شخصیت را برای مخاطب عریان کند.
تیزی بوی نفت و خون در جای جای داستان هرس، مشام آدم را میآزارد؛ بوی غصه مادرانی که در نخلستان یِزلِه میکنند و پدرانی که کمر به دیوار سر میدهند و با اشک پایین میریزند. روایتهای مرعشی بیش از آنکه مواج و پرهیجان باشند، درون آدم را میگزد.
غصه آدمهای هرس، قلب خواننده را چنگ میزند و خواننده از آغاز تا به انتها، در برابر ابهت قلم به زانو در میآید. درباره مرعشی میتوان یقین داشت که قلم دیگر ناتوان در رساندن احساس نیست. او گاهی چنان باطن را به تصویر میکشد که خواننده شخصیتها را بیصورت کامل میداند.
کلمات بر پرده ذهن ذوب میشوند، به عمق آدمی نفوذ و انسانیتی را بیدار میکنند که کشفش نیازمند لمس ذات بلورین است. مرعشی دلیرانه به دل حوادث میزند و عواطف پنهان را از معدن قلب بیرون میکشد و روح خواننده را در میان کلمات زنجیر میکند.
جای چنگال جنگ
کتاب هرس، جای چنگال جنگ بر مادینه خوزستان است؛ روایت بختک هراس بر آرامش بازماندگانی که صدای تیر و رد خون هیچگاه از ادراکشان پاک نمیشود. خرمشهر برای نوال سرزمینی است زنانه که چینی زندگیاش در پسکوچههای آن از میان میشکند و بند زدنش تا به ابدیت به سرانجام نمیسد.
مردم آن سالهای خرمشهر، چُنان نفرینشدگان لبخند را از یاد بردهاند. خندههایشان در صدای خمپاره و روحشان زیر آوار خانهها جامانده است. جنگ زندگیها را بیرحمانه غارت کرده و از خانه نوال دست پر بازگشته است. دلخوشیهای نوال در چشم برهم زدنی خاکستر میشود و از تمام هستیاش تنها خودش و همسرش باقی میمانند که داغ پسر کوچکشان کمرشان را خم کرده است.
هرس داستان تقلای زنان برای ماندن در جریان زندگی است، پارو زدن بر خلاف جهت رودخانهای که رو به گذشته موج میزند؛ رو به خرمشهر قبل جنگ. دومین اثر مرعشی داستان بقای خانوادهای خرمشهری زیر سایه مرگ است؛ داستان کودکان نسل بعد که از سینه مادر غصه نوشیدند و بر شانههای آب رفته پدر قرار نیافتند. زندگی مشترک نوال و رسول که ۱۷ سال بعد از جنگ شهید میشود. عشقی که شیمیایی شده و لحظات حضور را غیرقابل تحمل میکند.

کتاب هرس روایت انسانهای درمانده
هرس داستان آدمهایی را روایت میکند که برای نجات زندگی خود به امید و بهانههای کوچک چنگ زدهاند؛ مبارزانی که رزمنده نیستند اما روحشان جانباز حملات جنگی است. ابتدای داستان هرس با انتهای زندگی رسول مماس است و قصه او از آن جایی روایت میشود که برای آخرین بار کمر به احیای زندگیاش می بندد. او با پسر کوچکش مهزیار راهی دارالطلعه است تا زنش نوال را به خانهشان برگرداند.
قصه در زمان حال پیچوتاب زیادی نمیخورد و همه توجه نویسنده به باز کردن گرههای موجود در گذشته شخصیتها است. رسول در انتظار رسیدن به نوال، خاطرات روزهایی که به امروز میرسند را به یاد میآورد و مخاطب را تا انتها تشنه نگه میدارد. هرس با آنکه تم جنایی یا معمایی ندارد اما لباس تعلیق به خوبی بر تنش نشسته و نویسنده تکههای گذشته را حساب شده و در زمان مناسب به میدان داستان وارد میکند.
زبان هرس برخلاف دیگر اثر پرفروش مرعشی، سوم شخص است و این زاویه دید، بر قدرت فضاسازی کتاب افزوده است. کتاب مخاطب را به دریای متلاطم احوال انسانی میاندازد و خرمشهر را در تن زخمی زنان و مردان داغدار تداعی میکند. هرس در سادهترین شکل، قصه خانوادهای کوچک است که از نخستین روزهای جنگ تا 17 سال بعد از آن روایت میشود. هرکدام از این آدمها یک خرمشهر است، که سوخته و ویران در سوگ گذشته جامانده و دیگر به متن زندگی باز نمیگردند.
غارت روحها
جنگ به شهر تنها هجوم برده، روحها را غارت میکند و زان پس کالبدهای بیروح را سرگردان به حال خود رها میکند تا با تردید در پس هر حادثه به گذشته باز گردند و گمشدهشان را در آوارِ شهر پیدا کنند. پس از حملات ابتدایی عراق به خرمشهر، رسول، نوال و زنان دیگر را به اهواز میبرد تا آنان را در امان نگه دارد. اما نوال هیچگاه اهواز را به عنوان وطن نمیپذیرد.
کودکان متولد میشوند و نوال سرگشتهتر از پیش در میان کوچهها هَروَله میکند. نوال بعد از مرگ شرهان و پدرش، مردانگی را در شهر گم میکند. همه مردهای شهر برای نوال مردهاند و بازگشت اسرا و اتمام جنگ نیز گشایشی در احوال او ایجاد نمیکند.
کتاب اشارات کمرنگی نیز به فرهنگ سنتی ایران و اقبال بیشتر پسرزایی دارد. شادی که پس از اعلام جنسیت مذکر، در نگاه شنوندگان میدرخشد و توانی که به دستهای پدران باز میگردد. اما جانمایه کتاب هرس این نیست. نویسنده آشکارا از انسجام و ترتیب فراریست و با بیان پراکنده اتفاقات، عنصر تعلیق را به متن افزوده است.
داستان در دو زمان بیان میشود، حال و هر آنچه قبل از حال رخ داده است. مرعشی مخاطب را در مجمعالجزایری ناآشنا رها میکند و مسیر بازگشت را هم نشانش نمیدهد. اما نکته اینجاست که مخاطب جستجو را با هر جزیرهای شروع کند در انتها به حال میرسد.

نوال تنها یک زن نیست!
نوال تنها یک زن نیست، او خرمشهر است بعد از جنگ! خرمشهری که دیگر خرم نگشت. نوال را مرگ شرهان آب میکند و بعد از آن نه وابستگیهای اَمَل و نه همدم بودن انیس، او را سرپا نگه نمیدارد. رد خون شرهان بر شکم نوال سرطانی میشد که به سرنوشت کودکان بعد از او میافتد. نوال در روز مرگ شرهان جا مانده و هرچه در زندگی پیش میرود، به عقبتر کشیده میشود. رسول تنها چیزی است که او را در زمان نگه داشته است.
بعد از مرگ شرهان، رسول ستون زندگی میشود. در بیتابیها و ناخوشیهای نوال اوضاع را کنترل میکند و خانواده را مدیریت میکند. او که مهندس شرکت نفت است و همواره رویای تحصیل و کسب مراتب بالای علمی و فنی را در کار خود دارد، در نهایت بخاطر نوال تحصیل را رها میکند.
رسول تنها یک مرد نیست، رسول نخلی است بیسر و سوخته تنها میان نخلستان عقیم از زندگانی. رسول چشمهای امیدوار بیوه زنانی است که به نخلهای بی سر امید بسته اند. نوال نخل بیسر است، رسول هم. همه خرمشهر نخل سوخته است. زندگیهایی که از یک جایی به بعد سوختهاند و در هوا رها شدهاند.
میوه درد
اَمَل میوه درد است. دختری که در شکم مادر، از بند ناف غم گرفته و اضطراب پس داده است. او نماینده همهی کودکانی است که کودکیشان به گذشتهی والیدن گیر کرده و نخ کش شده است. اَمَل نحسی میکند و با آنکه بزرگترین بچه است اما رسول جرئت سپردن کوچکترها را به او ندارد. نفرت توی چشمهای اَمَل از سرنوشتی که بر سرش آمده است؛ از ناگواریهایی که تمامی ندارند و روزهای خوشی که هر ثانیه از او دورتر میشوند.
اُمضیا صلابت زنان خرمشهر را به تصویر میکشد. ابهت کلامش و رخوتی که در پس نگاهش بر جان آدم میافتد، یادآور شیرزنانی است که در جنگ قد کشیدهاند. هرس نه اثری شاعرانه از جنگ است، نه روایتی زنانه دارد و نه علیه زنانگی قدم برداشته است. هرس انسانیترین و زمینیترینِ قصههای جنگ است.

جایگاه ویژه مکان
سبک نگارشی مرعشی وابسته به حسآمیزی و فضاسازی است که بدون آن خط کلی داستان خشک و تیره مینماید. مسعود بُربُر، داستان نویس و پژوهشگر ادبی با اشاره به نقش خوزستان در رمان «هرس» و داستان کوتاه «لگاح»، نقش تهران در «پاییز فصل آخر سال است» و داستان کوتاه «رود» و همچنین نقش استانبول در داستان «حکایت مردی با دو چشم سرخ» گفت:« در داستانهای مرعشی، مکان جایگاه ویژهای دارد و همین باعث شده فضاسازی و تصویرسازی به ویژه از مکان، دو ویژگی مهم آثار مرعشی باشد.
مکانی که آنقدر زنده تصویر میشود که میتواند به «تجربه زیسته» خواننده اضافه شود. علاوه بر آن دیالوگنویسی با گویش محلههای جنوبی ایران و استفاده از اصطلاحات و کلمات مختص آن ناحیه از دیگر نقات قوت دومین اثر این نویسنده اهوازی است.
0 نظر ثبت شده