کتاب نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است اسم جالب توجه یکی از مجموعه آثار سعید محسنی است. این نویسنده بعد از کتاب دختری که خودش را خورد، دست به نوشتن کتاب مذکور زد. کتاب مضمونی دینی و عاشقانه دارد و در قالبی معماگونه است. ماجرای مردی کتابدار، که مادری زمین گیر دارد و خواهری که ازدواج کرده و یک پسر دارد. قصه با ورود یک زن به کتابخانه رسما آغاز میشود.
داستان، از زندگی مردی میگوید که در حقیقت ماجرا بدبخت است، اما خودش احساس بیچارگی و درماندگی نمیکند. به نوعی قصه در کشاکش بدبختیهای او جریان دارد اما فراز و فرودی رمزآلود همچون هالهای آن را در برگرفته است. شخصیت اصلی داستان به زندگی بیحاشیه و یکنواختاش عادت کرده و دوست ندارد تغییری در ریتم زندگیاش به وجود آورد. او به نوعی این آرامش توام با بدبختی را دوست دارد. گویی با نظم و ترتیب هر روزه از زندگی ذهنش آرامش میگیرد.
مرد با حضور پی در پی زن در کتابخانه و اتفاقات عجیبی که توسط او رخ میدهد، به تدریج به زن دل میبازد اما مخاطب پی میبرد که احتمالا مرد در مرحله انکار به سر میبرد و نمیخواهد بپذیرد عاشق زن شده است. نویسنده با تکیه بر همین عشق پنهان، سعی دارد با طرح معما برای مخاطب، او را به چالش بکشد. او با اتفاقات مبهم و گریز به صحنههای مرتبط، فرمان ذهن خواننده را به دست میگیرد و روند جذابی را تصویرسازی میکند.

کتاب نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است کتابی مذهبی و قدرتمند در طرح معما
کتاب نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است پیش رو را می توان یک رمان با قالبی مذهبی اما با قدرتی عجیب در طرح معما دانست. این ویژگی، نقطه قوت اثر است که در سایر آثار مذهبی کمتر به چشم میخورد. همان اندازه که در اسم کتاب خلاقیت نویسنده ما را به تحسین وا میدارد؛ نقشه کلی داستان هم به خواننده القا میکند که با یک نویسنده سطحی طرف نیست و باید به او فرصت اثبات بدهد.
میتوان گفت که این رمان، حاصل قلم کسی است که خودش خواننده خوبی بوده و آثار متعددی را مطالعه کرده است. محسنی از نقصهای یک اثر بد به خوبی آگاهی دارد و سعی میکند خطاهای رایج سایر نویسندگان را در اثر خود به عنوان یک نویسنده تکرار نکند. همین نکته باعث شده است تا بتواند یک اثر ارزشمند را خلق کند.
نویسنده بسیار روان، به روایت داستانی میپردازد که در عین ساده و بیآلایش بودن، استراتژی خاص خودش را در ایجاد بستری هیجان انگیز دارد. او به قدری بر ایده اولیه سوار است که برای لحظه به لحظه داستان برنامه دارد. پیشروی سریع و دست دست نکردن برای زدن ضربه بعدی در متن باعث میشود مخاطب دست از خواندن نکشد و تشنه ادامه ماجرا باشد.
داستانی جدی ولی با رگههای طنز
داستان کتاب نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است با اینکه در فضایی جدی بیان میشود اما نویسنده با گریزهای ناگهانی که به جملاتی طنز در گفتگوها میزند، باعث میشود خنده بر لبهایتان نقش ببندد. سبک داستان چیزی شبیه به رمانهای ژانر رمزآلود است اما رنگی واضح از مذهب دارد. این را میتوان نقطه قوت قلم محسنی برشمرد که ریسک هم نشینی این دو عنصر در کنار یکدیگر را پذیرفته و خوش درخشیده است.
هسته آهنربایی داستان، معمامحوری شدن قصه است. ایده اصلی رمان تا حدودی از کلیشهها به دور است و در تلاش است تا بتواند مخاطب را به حدس وقایع وادار کند. نویسنده سعی دارد بر مخاطب تسلط پیدا کند. او با قرار دادن برشهای مختلف از گذشته و آینده در کنار داستان اصلی، کمی فضا را مبهم میکند که خواننده را تمام قد پای روایت ماجرا بنشاند.
جنس عشق در این داستان کمی متفاوتتر از عشقهای ساده و معمولی در رمانهای دیگر است. این عشق را میتوان روایتی ساده از ماجرایی پیچیده عنوان کرد. داستانی که در بطن داستانی دیگر بیان میشود و گاهی برای مخاطب تمایز میان داستان اصلی و فرعی کمی سخت میشود.

حضور خواننده در زندگی شخصیتها
زاویه دید داستان اول شخص است. نویسنده در همان صفحات ابتدایی کتاب، خواننده را خیلی نرم و با سرعتی ملایم وارد زندگی شخصیت اصلی داستان میکند. به گونهای که در ابتدا احساس میشود، شروع به خواندن دفتر خاطرات یک مرد سیوسه ساله کردهاید که روزمرگیهایش را در یک سررسید مردانه یادداشت میکند، اما طولی نمیکشد که موتور داستان گرم میشود و سرعت میگیرد. جنس صحبتهای مرد بسیار نزدیک به درد دلهای روزانه آدمها با خودشان است؛ هم آنقدر لطیف، هم آنقدر تلخ و هم آنقدر واقعگرایانه.
داستان اصلا شلوغ نیست. به جای اینکه هزاران نفر نقشهای مهمی را ایفا کنند و مخاطب به سختی با اسمها و دیالوگها ارتباط برقرار کند، تمام حواسش را به یک نفر میدهد و ترک دوچرخه او مینشیند و روانه کتابخانه، کوچه پس کوچهها، بیمارستان، خانه و… میشود.
یک جور احساس صداقت در شخصیت مرد اصلی به چشم میخورد که با تمام کاستیهایش در برخورد با موانع بزرگ و کوچک زندگیاش، مخاطب همواره او را میپذیرد. رمان، سرنوشت یک مرد با یک زندگی معمولی پر از چاله و چوله است که چیزی جز دوری از حاشیه را نمیخواهد؛ اما نویسنده یک سنگ بزرگ داخل حوض زندگیاش میاندازد و به شدت سکون زندگیاش را به التهاب بدل میکند.
روند سینوسی داستان
قصه روندی سینوسی دارد و با برگههایی که زن لای کتابها میگذارد گویی شما را هم به بازی میگیرد. نویسنده در صحنههای عاشقانه کاری میکند که دست و دل خواننده هم بلرزد. توصیفات او عشقهای ناآگاهانه و در نگاه اول را بسیار زیبا برای خواننده به تصویر میکشد. این تسلط به اتفاقات در شکل گیری عشق، نشان میدهد نویسنده بر ماجرا سوار است و تجربهای مشابه دارد.
طبق پیشینهای که نسبت به کتابها داریم، باید از یک سکون آغاز شود و به سمت یک هیجان برود و در انتها دوباره به سکون برگردد؛ اما این کتاب در دقایق آخر هم شما را داخل یک فضای مه آلود رها میکند تا به دنبال خروجی بگردید. نویسنده از بیان روایتی داخل روایتی دیگر نهایت استفاده را میکند و شما را در گنگی و هیجان تنها میگذارد. سادهتر بگویم او با مهارتش در داستانپردازی، فهم داستان را به عهده خودتان میگذارد.

ملاحظه کاری در زندگی
مرد داستان، نمونه یک انسان بسیار ملاحظه کار، مذهبی و مثبتنگر است که از زندگیاش راضی است. میتوان گفت علایم واضحی از بدبختی را در زندگیاش میبیند اما احساس بدبختی نمیکند. نماز اول وقت برایش اهمیت بسیاری دارد. از لحن صحبتهایش مشخص است که با شرم و حیاست و خدا و پیغمبر سرش میشود.
دامنه ارتباطات وسیعی ندارد و فقط مسیر خانه تا محل کارش در کتابخانه را هر روز طی میکند. تمام فکر و ذکرش رسیدگی به مادر بیمارش است. آنچنان سر و زبانی ندارد و اغلب موارد حرفهایش را میخورد که حقش پایمال میشود. در عین چشم پاک بودنش، پونه که هر روز به کتابخانه میآید ذهن او را مشغول میکند و هر چه در داستان جلو میرویم، متوجه عشق او نسبت به دختر میشویم و قلب ما هم با او به لرزش در میآید.
بار اصلی داستان بر دوش پونه و کاغذهایی است که داخل کتابهای کتابخانه میگذارد. حرکت او را میتوان یک مدل متد عشوهگری نوجوانانه تلقی کرد. همانطور که نویسنده هم از زبان مرد داستان وصف میکند: “پونه مخاطب را به یاد عشقهای دوران دبیرستان میاندازد.”
حرص درارترین بخش کتاب
مرتضی به شدت منفور توصیف شده و گفتگوهایش با مرد اصلی داستان، حرص درارترین بخشهای کتاب است؛ مخصوصا که مرد قصه توانایی پاسخ قاطع دادن به مرتضی را ندارد و مدام سکوت میکند یا جلوی مرتضی نمیایستد.
ملیحه خواهر او و مرتضی همسر ملیحه است. ملیحه و مرتضی هر کدام به نحوی نمونه انسانهایی هستند که نه سودی به خودشان میرسانند نه به بقیه. انسانهایی که به شدت مشکل تراشی میکنند و زیاده خواهاند، کسانی که ناسپاساند و هر لحظه طلب حق و حقوق نداشته را میکنند.
شخصیتهایی که منفور خوانندهاند و زبانشان جز نیش زدن به کلام دیگری نمیچرخد. آقای شفیعی در ابتدای داستان برای لحظاتی وارد کتابخانه می شود و بار طنز داستان بر عهده اوست، اما در نهایت اتفاق مهمی را در داستان رقم میزند.

کتاب نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است سفری به هزارتو
کتاب پیش روی ما داستانی مهیج از زبان شخصی مذهبی است. نویسنده با اشاره به داستانی قدیمی در اصفهان که مرتبط با پونه است، خواننده را به دل یک هزارتو میبرد و او را تنها میگذارد تا خودش سرنخها را به هم متصل و راه اصلی را پیدا کند.
نویسنده انتخابهای دقیقی برای جملات داخل برگههای پونه انجام داده است. جملاتی که مو به تن مخاطب سیخ میکند. مهمترین قسمت این انتخابها، در آخرین برگه رخ داده است، جایی که نوشته شده: «مراقب باش… نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است». محسنی در این برگهها در حقیقت قدرت قلمش را به رخ کشیده است؛ او حتی در آخرین صفحات هم دست از غافلگیری خوانندهاش برنداشته و خوش درخشیده است.
متن داستانهایی که به صورت اتفاقی در کتابخانه خوانده میشود، اشعار، آیات قرآن و… کاملا به جا و هوشمندانه انتخاب شدهاند و ارتباط درستی را با فضا برقرار کردهاند. جملات عموما کوتاهاند و مخاطب را سریع در قصه جلو میبرند.
طنز بدون توهین
طنزهای به کار رفته در متن بسیار ظریف جاگذاری شدهاند و از هیچ گونه توهین یا تحقیر شخصیتها خبری نیست. محسنی نشان داده است که میتوان از طنز سواری گرفت، بیآنکه افسار پاره کند و فضا را به التهاب بکشاند. نه خبری از طنزهای جنسی و سخیف است و نه بیمزگیهایش دل مخاطب را میزند. بسیار دقیق ضرب میگیرد و خواننده را وادار به خنده میکند.
طراحی جلد از آنچنان خلاقیتی برخوردار نیست اما نمیتوان گفت که به طورکلی ارتباطی با داستان ندارد. توضیح پشت جلد میتواند تا حدودی افراد را ترغیب به مطالعه کتاب کند؛ شاید بتوان گفت متن، نقص جلد را برطرف میکند. گذشته از اینها؛ نشرچشمه با انتشار اینچنین آثاری، گوی سبقت را در دراز مدت از سایر نشرهای سرآمد خواهد ربود. این کتاب تجربه خواندن را دلنشین میکند؛ خصوصا برای آن دسته از افرادی که از ادبیات داستانی داخلی در این سبک ناامید شده بودند.
0 نظر ثبت شده