جنیفر آن نیلسن نویسنده پر آوازه کتاب قرنطینه و ژانر بزرگسال و جوان در یوتای شمالی متولد شد. او خالق آثار بیشماری چون Trilogy Ascendance، مجموعه Infinity Ring، The courge ، Mark of the Thief و A Night Divided است که هر دو کتاب The Scourge و A Night Divided توسط نشر پرتقال ترجمه شده است.
«The Scourge» که در ایران با نام کتاب قرنطینه به چاپ رسیده است، داستان ماجراجوییهای آنی ملز و دوستانش در جزیرهای دور افتاده است که در مدت اقامت خود حوادث گوناگونی را پشت سر میگذارند تا به راز جزیره پی ببرند.

کتاب قرنطینه؛ روایتی در ستایش امید
کتاب قرنطینه روایتی است در ستایش امید. آن چه در بند بند این داستان مهیج مشهود است، پیروزی انسان با به عقب راندن ناامیدی و مبارزه با افکار سیاهی است که به هنگام ضعف بر او هجوم میآورد. مبتلا بودن به بیماری کشنده و لاعلاج و قرنطینه شدن در جزیرهای دور افتاده، ارادهی مردمان بیمار جزیره را خرد کرده است. شوق زندگی از نگاه انسانها رخت بر بسته و افسوس و غصه جای امید را گرفته است.
آنی ملز برخلاف سایرین، از همان ابتدا بیماریاش را نپذیرفت و در صحت ماجرا شک کرد. از آن جایی که او را به اجبار به آزمایشگاه و سپس به قرنطینه کشانده بودند و با وجود رفتارهای ناپسند فرمانروا با او، به علت جایگاه اجتماعیاش، کینهای قوی در دل آنی شکل گرفته بود. کینهای که ارادهاش را می پروراند و او را در مقابل زور و ستم مستحکم نگه میداشت. همین امر بود که باعث شد تا آنی نقایص و نکات پنهان در جزیره را بهتر از دیگران ببیند.
حضور پررنگ ویول در کنار آنی، نقشههای پرریسک او را ثمربخش میکرد. موقعیت سنجیهای ویول و جسارت وجودی آنی دو بال موفقیت آنها در مسیر کشف حقایق پنهان در جزیره بود. کارها و اقدامات آن دو هم چنین، رفته رفته انگیزه مبارزه را در مردم بیمار کلنی برانگیخت و بیداری را در بین آنها مسری کرد.
کتاب قرنطینه در پسِ روایتی مهیج و با زبانی ساده از ارتباط فولادین میان امید، اراده و پیروزی میگوید؛ از قدرت بینظیر اتحاد و همکاری که در تاریخ ملتها ، انقلابهای بزرگی را رقم زده است. «قرنطینه» بار دیگر یادآور میشود که آن چه انسان را از مابقی مخلوقات متمایز میکند، قدرت ذکاوت و هوشی است که در تنگناها تنها وسیله نجات وی است.

برای کشف حقیقت باید با کتاب قرنطینه پا به باتلاق حقیقتها گذاشت!
سیصد سال پیش، بیماری کشندهای به نام اسکورج، همهی مردم کلدن را بیمار کرد. حالا با گذشت زمان، ظهور مجدد علائم بیماری حکومت و مردم را وحشت زده کرده است و فرمانروا برای کنترل آن، دستور داده تا افراد مشکوک به بیماری را از عموم مردم جدا کنند.
اما اسکورج تنها مشکل حال حاضر کلدن نیست. اختلاف طبقاتی موجود در میان مردم کشور، موجب سستی اتحاد آنها و تهدید شدن از سوی کشورهای همسایه شده است. این اختلاف طبقاتی ریشه در رفتار افراد حاکم بر کشور با مردم حومه شهرها دارد. تا جایی که مردم شهر از آنها دوری میکنند و ارتباطات تجاری و خانوادگی خود با آنان را به حداقل رساندهاند. از این رو اهالی رودخانه در سایه سنگین بیتوجهی حکومت و ترد شدگی از اجتماع، اوضاع سختی را میگذرانند.
مواد غذایی، رفاه و درمان نزد اهالی رودخانه آرزویی دست نیافتنی است و مردم با روی آوردن به گیاهان دارویی و محصولات اندک کشاورزی روزگار خود را میگذرانند.
آنی تک دختر خانواده متوسطی است که همراه پدر و مادرش در تپههای اطراف رودخانه زندگی میکند و در کنار دوست صمیمیمیاش، ویویل، دوران نوجوانیاش را به پردردسرترین شیوه ممکن میگذراند. ویول همراه مادر ، خواهر و برادرهای کوچکش کمی آنسوتر با شرایط دشوار زندگی دست و پنجه نرم میکند. پدر ویول را سالهای پیش به اجبار فرمانروا برای سفرهای اکتشافی به دریا بردند. اما به دام افتادن در دریای طوفانی بر کشتی و خدمه آن آسیب زیادی وارد کرد و پدر را از آنها گرفت.
مردمی محتاط
مردم رودخانه برای جلوگیری از هرگونه نزاع، رفتوآمدهای خود به شهر را محدود کردند و در همنشینی با شهرنشینها با احتیاط رفتار میکنند. زیرا با شعله کشیدن آتش دعوا میان دو منطقه، همواره اهالی رودخانه هستند که مقصر شناخته میشوند و همه چیز به ضرر آنها تمام خواهد شد.
پیدا شدن سروکلهی نگهبانان فرمانروا در زمینهای اطراف رودخانه نقطهی آغاز ماجراست. آنها آنی و ویول را برای انجام آزمایش اسکورج با خود میبرند. با آن که هردو میدانستند که بیمار نیستند و هیچ یک از علائم اسکورج را نیز نشان نمیدادند؛ اما نتیجه آزمایش چیز دیگر را نشان میداد. آنی مبتلا به اسکورج بود و باید همراه دیگر بیماران راهی جزیره اتیک میشد. زندان قدیمی جزیره که روزگاری محل مجازات مجرمان و گناهکاران بود؛ با دستور فرمانروا به خوابگاه بیماران مبتلا به اسکورج تبدیل شده بود.
آنی با وجود مصرف دارویی که از پزشک دریافت کرده بود اما روز به روز ضعیفتر میشد و طولی نمیکشید که زندگی کوتاهش به پایان میرسید. اما رفتار عجیب نگهبانان و تناقضهایی که در روند اداره کردن جزیره به چشم میآمد؛ آنی و ویول را هشیار کرد. او افکار ناامید کننده را کنار زد و برای کشف حقیقت قدم به باتلاق دردسرها گذاشت. دردسرهایی خطرناک که شاید تنها کلید نجات او و دیگر اهالی جزیره از بیماری بود.

آنی بازیگوش و ویول باهوش…
بازیگوش بودن آنی از همان صفحات نخست پیداست. آنجا که به درخواست شکم خطر میکند و از شاخههای درخت مو آویزان میشود تا خوشه انگور قرمزی را شکار کند. بخاطر همین ناپرهیزیها است که نمیتوان آنی را به تنهایی در داستان رها کرد.
بیایید از دیدگاه والدین و سرزنشگران فاصله بگیریم و رفتار آنی را با تاثیر اعمالش قضاوت کنیم، درمییابیم که نه تنها او مستوجب سرزنش نیست بلکه لایق ستایش نیز هست. جسارت زیاد آنی باعث میشود که بیآن که تامل کند به دل خطر بزند و حوادث را به سمت خود بکشاند. قطعا بهتر و سنجیدهتر بود اگر پیش از عملکرد قهرمانانهاش کمی هم تامل کند. اما نگران نباشید؛ حضور ویول در کنار او این نقصان را جبران کرده است.
ویول باهوش است اما نمیتوان او را عقل کل داستان دانست. با این حال حضور او در نقشههای پرهیاهوی آنی، تسلی خاطر مخاطب است. زیرا آن که همیشه مولد دردسر است آنی است و اگر ذکاوت و وقتشناسیهای ویول نبود نمیتوانستند از بسیاری از خطرها جان سالم به در ببرند.
پرسوناژ عجیب آنی
برخورد آنی با دلا هنگام فرار از دست نگهبانها، پرسوناژ عجیب او را وارد سیر داستان میکند. کنار آمدن با اخلاق دلا نه تنها برای آنی بلکه برای مخاطب نیز چالش بزرگی است. دلا نجیب زادهای از اهالی شهر است که به طور اتفاقی با آنی ملاقات میکند و همراه افراد مبتلا به اسکورج به جزیره فرستاده میشود. کشمکشهای میان آنی و دلا و تنفری که بابت به دردسر انداختن هم از یکدیگر دارند؛ آغاز سراشیبی تندی است که در نهایت به دوستی عمیق آن دو منتهی میشود.
دلا به واسطه رشد در محیطی سرشار از رفاه، در مواجهه با مشکلات و ناآرامی ها کنترل خود را از دست میدهد. شخصیت خودخواه او در واقع دیوار دفاعی است که در مقابل شرایط جدید و دشوار میان خود و اطرافیان میکشد. اما بیماری و دوری از خانواده دیوارهای اطراف دلا را فرو میریزد و روح مهربانی را که از مردم پنهان کرده عریان میکند.

کتابی به شیرینی یک دسر
توصیفهای به اندازه، کتاب را به دسر شیرینی تبدیل کرده است که مخاطب را دلزده نمیکند. روایت داستان و قطار پیشآمدها با سرعتی مناسب پیش میرود. کتاب نه تنها از ریتم نمیافتد بلکه فصلهای کوتاه و مهیج آن، کنار هم قرار دادن تکههای پازل داستان را لذت بخشتر میکند.
کتاب به تدریج سوالها را در ذهن مخاطب ایجاد میکند و با وظیفهشناسی قابل ستایشی هیچکدام را در انتها بدون پاسخ باقی نمیگذارد. زبان سومشخص به نویسنده کمک کرده تا ماجراهایی با محوریت چند پرسوناژی بیافریند و اثری شبه سینمایی را بر روی صفحات کاغذ خلق کند. فرزانه مختاری ترجمه این اثر ماجراجویی نیلسن را بر عهده داشته و کاری منسجم و خوشخوان را به دست خواننده نوجوان رسانده است.
خیلی خوب بود