انسان در فرای تنهایی خود نیازمند دوستی و عشق است. در دنیایی مملو از فریادهای رخوت انگیز، قلبها منتظر سرودی از عشق و انسانیت به تاریخ میپیوندند. ( کتاب شازده کوچولو )

کتاب شازده کوچولو درباره کودکی تنها در دنیای بزرگسالان
کتاب شازده کوچولو با ماجرای تصویری از نقاشی یک کودک آغاز میشود. تصویری که فیلی را در شکم مار بوآیی تصور کرده و آن را شبیه یک کلاه رسم نموده است. کودک، نقاشی خود را بی هیچ توضیحی به دیگران نشان میدهد و همگی آن را یک کلاه میدانند. هیچ کس نمیتواند مفهوم واقعی نقاشی را بدون توضیح یا شفاف سازی درک کند.
نویسنده کتاب شازده کوچولو جهان کودکان را به مراتب ژرفتر و ارزشمندتر از بزرگسالان میداند. جهانی که در آن محدودهای برای پرنده خیال ترسیم نشده و ممکنها بسیار وسیعتر از آناند که با توجیهات سطحی ناممکن شوند. جهانی که تعالی را دور از دسترس نمیبیند و از لمس هیچ تجربهای ابایی ندارد.
کودک داستان، نقاشی خود را بارها به اشخاص متفاوتی در زندگیاش نشان میدهد تا بینش آنها را بسنجد. اما تمام بزرگسالانی که او در طول زندگی خود با آنها ملاقات میکند آن نقاشی را تصویر یک کلاه میدانند. نویسنده میخواهد اسارت انسان امروز در دست ظواهر و محدودیتهای ذهنیاش را به رخ بکشد. او به صراحت مشغولیتهای بیمعنای زندگی را مذمت کرده و یادآوری میکند که لازم است خود را از روزمرگیهای بیهدف نجات بخشیم تا به مفاهیم عمیقتر و زیباتری دست پیدا کنیم.
“شازده کوچولو گفت: انسانهای سیاره تو پنج هزار گل رز را در یک باغ میکارند و پرورش میدهند… و در آنجا آن چه را که میخواهند نمییابند… و با این حال، آن چه را که آنها میجویند، میتوانند تنها در یک گل رز و یا کمی آب بیابند…”
حقیقت آن است که انسان زمانی میتواند به معنای چیزی ایمان بیاورد که آن را ذره ذره فهمیده باشد. آن که نیازمند عشق است، رایحه رز را درک میکند و ارزش آب را تشنگی به انسان یادآور میشود. این ارزش با میزان دارایی بیان نمیشود بلکه احساس نیاز است که ما را با ارزش هر وجودی پیوند میدهد.

ارزش انسان در کتاب شازده کوچولو به لباس نیست
نویسنده کتاب شازده کوچولو در معرفی سیاره شازده کوچولو، داستان دانشمند ترکی را نقل میکند که در ابتدا به خاطر ملیت و سبک لباسش کسی سخن او را به عنوان منجم نمیپذیرد. سپس بیان میکند که در 1920 وقتی منجم ترک در لباسی برازنده ظاهر شده و کشف خود را عرضه میکند، همگان عقیدهاش را میپذیرند.
این داستان بیانگر داستان ملانصرالدین و مثل لباس نو، پلو بخور است. چه بسیار استعدادهایی که تحت لوای ظاهربینی جوامع از دست رفته است. نویسنده به وضوح با نقل این داستان تبعیض نژادی و اختلاف طبقاتی را به رخ میکشد و آن را محکوم میکند.
“پادشاه به او پاسخ داد: بنابراین تو خودت را قضاوت خواهی کرد و این بسیار کار مشکلتری است که کسی به قضاوت خودش بنشیند تا دیگران را قضاوت کند، اگر تو موفق شوی به خوبی خودت را قضاوت کنی، این نشانه خرد واقعی تو خواهد بود.”
گرچه پادشاه خوی حکمرانی بیمنطقی داشت اما نکته درستی را به شازده کوچولو گوشزد کرد. انسانها در پستی و بلندیهای زندگی، خود را گم میکنند؛ تا جایی که چشمانشان تنها دیگران را میبیند. این گونه است که نقش خویش را در اتفاقاتی که هر روز برایشان رخ میدهد فراموش میکنند و برای هر اشتباهی به دنبال مقصر میگردند. کسانی که انتخاب و عمل دیگران را با میزانی دقیق میسنجند در حالی که اختیار خود را به فراموشی سپردهاند.
انسانهایی در این میان قابل ستایشاند که پیش از دیگران خود را در محکمه قرار داده و بسنجند. قطعاً این رویه خردمندانی است که زندگی را برای تعالی خود برگزیده و هر روز در پی خصال نیکوتر هستند.
داستان در فرصتهای متفاوت به وجهه و صورت پنهان پدیدهها اشاره میکند. شاید بتوان اصلیترین پیام کتاب را رفتن به فرای ظاهر و درک مفاهیم درونی دانست. چنان که شازده کوچولو میگوید: “آن چه که کویر را زیبا میکند، پنهان بودن چاه آبی در گوشهای از آن است…”

مسافری از ب612
شازده کوچولو: پسر بچهای اهل سیاره کوچکی به نام ب612 که برای پیدا کردن دوست، راهی سفر میشود. او نماد کودک سرسخت و مصممی است که تنها سوال میپرسد. او هیچ گاه پرسشهای خود را فراموش نمیکند و هرگز از مطرح کردن آنها پشیمان نمیشود. او ذهن نامحدودی دارد و عقایدش را بیپروا بیان میکند.
شازده کوچولو نماد انسان کامل داستان است که هر آن چه باید را در خصال اخلاقیاش جای داده است. او با پرسشهایش رشد کرده و از تمام آن چه اطرافش دارد برای تعالی شخصیت خود بهره میبرد. او در سفر خود برای یافتن دوست، سیارههای بسیاری را پشت سر میگذارد تا عاقبت به زمین میرسد.
خلبان: نماد خود نویسنده است. او شخصی است که کودکیاش را فراموش نکرده و در ملاقات با شازده کوچولو به اصل خود باز میگردد و از این بازگشت بینهایت مسرور است. او دوست خیلی خوبی برای شازده کوچولو شده و روایت کتاب را بر عهده دارد.
شازده کوچولو پیش از رسیدن به زمین شش سیاره را پشت سر میگذارد که در هر کدام از آنها شخصی یه عنوان نمادی از خصال مذمت شده انسانی زندگی میکند: پادشاهی بدون رعایا، که تنها به حکمرانی اهمیت میدهد، هر چند که حکمهایی بیمنطق باشند. سیاره بعدی متعلق به انسانی خودشیفته است که تنها به دنبال تحسین دیگران است و علت و چگونگی این تحسین برایش ارزشی ندارد.
سیاره سوم متعلق به شرابخواری است که می نوشد تا شرم نوشیدن را فراموش کند! سیاره چهارم به تاجری تعلق دارد که نسبت به زیبایی ستارهها نابینا است و درعوض برای مالکیت آنها تلاش میکند تا تعدادشان را فهرست کند.
سیاره بعدی چراغبانی را در خود دارد که تمام وقتش را به روشن و خاموش کردن تنها چراغی که وجود دارد، میگذراند. شبانه روز آن سیاره یک دقیقه طول میکشد و همین باعث شده تا چراغبان از زندگی حقیقی محروم بماند. سیاره ششم جغرافیدان سالخوردهای را در بر دارد که هرگز در هیچ کجا نبوده و حتی مواردی را که ثبت میکند ندیده است! او از اهمیت تجربه برای ارتقای دانش اصیل بیاطلاع است.

کتابی که برای کودکان نیست
شازده کوچولو کتابی است که باید آن را مدافع تفکر رمانتیک دانست. سبکی که پیروان آن عقیده داشتند جهان را نه با چشم سر که با چشم دل باید دید و شناخت. در جهان آنها بر خلاف عصر روشنگری، اعداد و ارقام جایی ندارند. رمانتیکها در تضاد با جهان واقعی پیش از خود، خیال را جزئی جدا نشدنی از جهان بینی میدانند.
نکته دیگر، دیدگاه رمانتیک به کودکی و انسان کامل است. این سبک، ظهور انسان کامل را، بر خلاف باور امروز، در کودکی میداند. هدف آنتوان دو سنت اگزوپری نیز از نوشتن چنین روایتی بازگشت انسان به اصل خویش است. او حتی در صفحات آغازین کتاب، زمانی که اثرش را به لئون ورث تقدیم میکند به این موضوع اشاره مینماید.این همان تفکری است که شالوده کتاب شازده کوچولو را میسازد.
شازده کوچولو زندگی نامهای است که در عین بیان ساده و روان خود، با استفاده از نمادگرایی، غنای بسیاری پیدا کرده است. در جایی از کتاب زمین انسانها، سنت اگزوپری خلق ایده شازده کوچولو را این گونه نقل میکند: من در بیابان بیآب و علفی مانده بودم و تصویر ذهنی از یک روباه بر من آشکار شد. انگار که فقط یک روباه نبود و میخواست چیزی به من بگوید.
گل سرخ، معشوق شازده کوچولو نیز عنوانی بود که اگزوپری برای همسرش کانسوئلو به کار میبرد. کانسوئلو بعد از مرگ آنتوان کتابی را بهنام خاطرات گل سرخ از تجربه زندگی با اگزوپری منتشر کرد.حقیقت آن است که رده بندی سنی خاصی برای شازده کوچولو بیان نشده و این مطلب ارتباط مستقیمی با سبک این داستان دارد. سبکی که ذهن کودکان را ارجح شمرده و آن را والاتر از ذهن بزرگسالان میداند.
حقیقت آن است که شازده کوچولو برای هر انسانی در هر مقطعی از زندگی پیامی زیبا را نفهته دارد و اینگونه محدود کردن دایره خوانندگان این اثر کار درستی به نظر نمیرسد.
0 نظر ثبت شده