«در یک جنگل تاریک تاریک» اولین کتاب روث ور، در سال 2015 منتشر شد که به سرعت جای خود را در میان علاقهمندان به مطالعه گشود و به عنوان کتابی محبوب و پرفروش در انگلستان و آمریکا شناخته شد.
روث ور پس از کتاب در یک جنگل تاریک تاریک، کتاب دوّمش را با عنوان «زنی در کابین 10» در سال 2016 به نگارش درآورد و به چاپ رساند. این کتاب، محبوبیتی بیش از اثر اوّل روث ور دربرداشت و در لیست کتابهای پرفروش دنیا قرار گرفت. هر دو کتاب اوّل روث ور، جزء موفقیّتهای چشمگیر جهانی بودند و در لیست پرفروشترین کتابها در سراسر جهان قرار گرفتند. از جمله در لیست روزنامه ساندیتایمز و نیویورک تایمز. از روی هر دو کتاب اوّل او فیلم ساخته و به بیش از چهل زبان منتشر شده است.

عنوانی برازنده یک ژانر
شاید مهمترین قدم در انتشار یک کار رازآلود و معمایی انتخاب عنوان اثر باشد و به جرات میتوان ادعا کرد که روث ور از این انتخاب سربلند بیرون آمده است. عنوان کتاب حتّی قبل از گشوده شدن فضای داستان را در ذهن ما تداعی میکند. بردن داستان به فضای رازآلود جنگل بیش از پیش به نویسنده در برانگیختن حواس خواننده کمک کرده است. البته نمیتوان قلم خوب این نویسنده بریتانیایی را نیز نادیده گرفت.
چیزی که قرار بود آخر هفتهای آرام و پر از سرگرمی و لذّت در ییلاقی انگلیسی باشد، به لحظاتی کابوسوار تبدیل میشود. داستان از جایی در آینده آغاز میشود که نورا زخمی و آسیب دیده در بیمارستان چشم باز میکند و چیز زیادی از آن چه پشت سر گذاشته است را به خاطر نمیآورد. او در طول فصول کتاب سعی دارد تمام آنچه بر وی گذشته و او را راهی بیمارستان کرده است، به یاد آورد و برای کشف حقیقت پنهان حوادث در جنگل دست به هر کاری بزند.
آپارتمان کوچکی در لندن
حتّی آغاز داستان از آپارتمان کوچکی در لندن نیز سبب گمراهی نمیشود و خواننده میداند جایی که قرار است نقطهی عطف داستان باشد آپارتمان کوچک نورا نیست؛ بلکه در میان درختان جنگلی است که به زودی به آن جا فرا خوانده میشود. از این حیث در نگاه اوّل، خوانندگان حرفهای، این ژانر را به یاد کتاب “پشت سرت را نگاه کن” اثر سی بل هاگ میاندازد و ناخوداگاه ذهن در مقام قاضی دو اثر را با یکدیگر مقایسه میکند.
کاراکتر اصلی هر دو کتاب، ماجرا را در قالب یادآوری برای خواننده تعریف میکند و در واقع سؤالی که در ذهن مخاطب ایجاد میکند بیش از آن که “چه میشود” باشد؛ “چه اتفاقی افتاده است؟” خواهد بود. روث ور امّا در اوّلین اثر خود به درستی عمل کرده و تمام بار معمایی داستان را بر دوش حوادث در جنگل نیانداخته است. در واقع آنچه در جنگل بر نورا گذشته است تنها حقیقت پوشیده بر وی نیست.
کلارا دوست صمیمی او که مدّتها پیش ارتباطش را با نورا قطع کرده بود؛ حالا ناگهان پیدایش شده و او را برای مهمانی مجردی پیش از عروسیاش به یک جغرافیای عجیب دعوت میکند. پیرنگ داستان بیشتر در قالب حوادث رقم میخورد و این همان نقطه است که مسیر روث ور را از سی بل هاگ جدا میکند.

داستان با دو پایان
روایت کردن داستان در دو برهه زمانی متفاوت در کتابهای زیر مجموعه این ژانر به خوبی جا افتاده است و به خودی خود بر تعلیق روایت میافزاید. خواننده در آنِ واحد بخشی از گذشته و آینده کاراکترها را میداند و با پیش رفتن در کتاب این فضای خالی بین ابتدا تا انتها را با اطلاعات جدیدی که در مییابد پر میکند.
داستان دو پایان دارد. پایانی که “ور” کتاب را با آن آغاز میکند و دیگر پایانی که نورا برای کتاب رقم میزند. گویا کنکاش در گذشته به تمام سؤالات ذهن نورا پاسخ نمیدهد و همین امر آغازگر داستان دیگری در زمان حال؛ هنگامی که او تحت مداوا و زیر بازجویی است، میشود. در واقع بخشی از آنچه در گذشته اتفاق افتاده است در آیندهای که هنوز نیامده روشن میشود و این بار دیگر قدرت قلم روث ور را به نمایش میگذارد.
گفتوگوی شخصیّتها در میانه کتاب و در حین برگزاری مهمانی اگرچه آنچنان جذاب نیست امّا مهم است و بخشی از داستان را اینگونه برای مخاطب بازگو میکند. با این حال شاید از حوصله خوانندگان کمتر صبور، خارج شود و از شور داستان بکاهد.

گذشته پر ماجرای لئونورا
لئونورا دختر 26 ساله است که به تنهایی در آپارتمان کوچکی در لندن زندگی میکند و عاشق دویدن است. ارتباطات گستردهای ندارد و بیشتر اوقات روز را به تنهایی در خانه و با نوشتن داستانهای جنایی و مکاتبه با ناشران میگذراند. با پیدا شدن سر و کله “فلو”، که خود را دوست صمیمی کلارا در دوران دانشگاه معرّفی میکند، ریتم زندگی نورا به آرامی بهم میریزد.
گذشتهای که تمام مدّت از آن فرار میکرد مقابلش ایستاده و فرصتی را در اختیارش قرار داده است تا تمام هر آنچه این مدّت برایش مسئله بوده را یک بار برای همیشه حل کند. با این حال هنوز هم توی ناخودآگاه ذهنش از کلارا شکست میخورد و او را میستاید و این را از توجه بیش از حدش به رابطه نورا و فلو میتوان برداشت کرد.
فلو امّا پا را فراتر از نورا گذاشته و آشکارا کلارا را میستاید. 3 نفر دیگر نیز با این گروه همراهاند. یک پسر مجرد که دوست صمیمی کلاراست و تئاتر میخواند. یک تازه مادر که تمام حواسش در خانهاش بیرون از جنگل مانده است و “نینا” دوست مشترک نورا و کلارا که در لندن پزشکی میخواند و به راحتی با آدمها صمیمی نمیشود.

داستانی پر از غافلگیری
کشش داستان و متعهد ماندن “ور” به ژانر کتاب چیزی است که مخاطبین را به تحسین وا داشته و شاید آنها را برای خریدن اثر دیگری از این نویسنده بریتانیایی ترغیب کرده باشد امّا پایان کتاب ظاهراً نتوانسته نظرات مثبت زیادی دریافت کند.
همانگونه که در نظر مخاطب انگیزههای کاراکترها برای تصمیمات مخوفی که میگیرند قابل پذیرش نیست. با این همه نمیتوان پایان کتاب را ناامیدکننده خواند زیرا داستان تا انتها برای مخاطب غافلگیری دارد و لحظهای از توجه آن غافل نمیشود. از این گذشته بر خلاف دسته اوّل، غافلگیری پایانی تعداد زیادی از مخاطبین را نیز راضی کرده است.
مخاطبین انگلیسی “روث ور” را پیش از این با داستانهایی که برای کودکان مینوشت میشناختند. امّا حالا با ورود به دنیای رازآلود و معمایی کتابهای پرتعلیق، طرفداران زیادی را نه تنها در انگلستان بلکه در سرتاسر دنیا پیدا کرده است.
داستان کتاب مناسب رده سنی بزرگسال است و نمیتوان در دسته کتابهای مناسب نوجوانان جای داد. در ایران نسخه فارسی کتاب، به ترجمه شادی حامدی آزاد در سال 1398 توسط انتشارات نون به چاپ رسیده است که خالی از اشکال نیست و متن از منظر روان بودن لنگ میزند. امّا این نقص آنچنان روی محتوای داستان اثر نگذاشته و اگر سختگیرانه نگاه نکنیم مخاطب را تا انتها همراه خود میکند.
0 نظر ثبت شده