زندگی جاودان در دنیایی سراسر غم، جز پوچی به همراه نخواهد داشت. بار سنگین جهان، موجود نامیرا را درهم میشکند. اینگونه است که رنگی به سرخی خون روزها را میآراید و گناهکاری به نام خونآشام متولد میشود. ( کتاب دراکولا )

زندگی در سایهها
خونآشامان موجوداتی خونخوارند که از افسانههای سنتی و قدیمی شرق اروپا نشأت میگیرند. روایتهای متعددی درباره آنها وجود دارد و اشخاص بسیاری در تاریخ با این لقب ماندگار شدهاند. اما نخستین داستانی که به صورت منسجم خلق شد، دراکولای برام استوکر است.
خونآشام در این رمان، موجودی شکست خورده، نامیرا، متمرد و خونخوار است. چهره وحشتانگیز و رفتار مخوف و انتقامجویانه دراکولای استوکر، به ما ثابت میکند که با موجود منفوری رو به رو هستیم.
خونآشام داستان در ابتدا خادم کلیسا بوده و برای دینش به جنگ ترکان عثمانی میرود. اما هنگامی که بازمیگردد مرگ همسرش از او موجودی ضدمسیح خلق میکند.
او قانون دین را میشکند با نوشیدن خون، تبدیل به موجودی متمرد میشود. چنین موجودی بعدها توسط دیگر نویسندگان مورد اقتباس قرار گرفته و تبدیل به شخصیتی دوستداشتنی میشود!
اگر این مسئله را از روند سکولاریسم جهان دور بدانیم، باید قبول کنیم که روزی شخصی با خصوصیات جوکر، به فردی معقول با رحم و شفقتی مثالزدنی، تبدیل شود! این نکتهای است که در سیر تکامل این موجود باید مورد توجه قرار بگیرد.
کنت دراکولا پس از دیدن عکس مینا خطاب به هارکر میگوید: “آیا به سرنوشت اعتقاد دارید؟ اینکه حتی قدرتهای زمان را میتوان برای یک هدف واحد دگرگون کرد… . خوش شانسترین مرد روی زمین کسی است که عشق واقعی را پیدا میکند.”
آنچه باعث ایجاد حس ترحم نسبت به موجودی شیطانی مانند دراکولا میشود، عشق حماسی او است. نویسنده به صراحت اذعان میکند که فرای تمام انتقامجویی و خشونت خونآشام داستان، عشق او از قرنها گذشته و زمان نمیشناسد. هرچند که این عقیده تنها در دنیای رمانی خیالی قابل توجیه است.
احساسی که از انسان فردی کاملتر و بهتر نسازد، هرچند ماندگار باشد، عشق نیست. عشق مقدستر از آن است که به ظلم و خون آغشته گردد و با انتقام همراه شود. بنابراین نمیتوان با اطمینان گفت که آنچه کتاب به نمایش گذاشته و سعی دارد رفتار کنت را با آن توجیه کند، عشق است.

کتاب دراکولا و ورود به دنیای تاریکی
هارکر پس از آنکه به اوضاع عجیب اطرافش آگاه میگردد با خود میگوید: “انگار باید در داستانی که برایم ناآشنا است، بازی کنم…” آنچه هارکر نگران آن است در حقیقت نمودی حقیقی و دنیوی دارد. انسان در جهان ممکنها زندگی میکند؛ پس نباید اتفاقی را آشنا بپندارد.
هیچکس نمیتواند ادعا کند در جهانی پیشبینی شده روزگار میگذراند. اگر چشم دل را به روزهای خود بسپاریم، به حقیقت جمله هارکر پی خواهیم برد. وظیفه ما به عنوان بازیگر داستان خود، آمادگی برای هر اتفاقی است که نویسنده بزرگ، تحریر میکند.
واپسین دقایق زندگی دراکولا با این جملات میگذرد: “خدای من کجاست؟ او مرا رها کرده است…” این درحالی است که دراکولا در ابتدا برای انتقام از همان خدا، خون نوشیده و به موجودی منفور و نامیرا بدل شده است.
حکایتی آشنا که تلنگری برای انسانها محسوب میگردد. دراکولا داستان همان انسانی است که تمام عمرش را صرف انتقام از خدایش کرده و ساعات پایانیاش در این جهان را به یاد او سپری میکند.
انسانهایی که فراموش کار شدند
انسانی که فراموش کرده کسی که تمام عمر درحال فرار بوده خودش میباشد. خداوند هرگز بندهای را رها نکرده و او را نمیراند. این ما هستیم که خود را از رحمت او محروم میکنیم. با این وجود، هر موجودی، هرچند خبیث، در پایان به خدایی روی میآورد که تمام عمر را صرف جدل با او کرده است.
انسان در میل به جاودانگی نظیر ندارد. نویسنده کتاب دراکولا این موضوع را در شخصیت رنفیلد به صورت افراطی به رخ میکشد. رنفیلد شخصی است که برای حیات ابدی حاضر است به هر کاری دست بزند.
نویسنده کتاب دراکولا نشان داده که حتی تبدیل شدن به موجود منفور و ظالمی مانند دراکولا، میل به جاودانگی را در انسان از بین نمیبرد. رنفیلد نشان از افرادی دارد که زیستن را به شرافت ارجح میدانند و انسانیت را برای داشتن قدرتی جاودانه، معاوضه مینمایند.
جالب است بدانید که در 1992 روانشناسی، سندرمی به نام رنفیلد را معرفی میکند. در این سندروم فرد برای به دست آوردن قدرتهای خاص یا نیروی حیات به خوردن خون روی میآورد. عملی که از زخمی کردن خود شروع شده تا حیوانات و سپس انسانهای دیگر ادامه مییابد.
کنت رومانیایی
دراکولا: کنت رومانیایی که در قرن 15 میزیسته است. او مردی جنگجو است که خود را خادم کلیسا میداند و دشمنان را با قساوت تمام به قتل میرساند. اما دراکولا همسری به نام الیزابتا دارد که وابستگی عمیقی با او حس میکند. پس از مرگ الیزابتا، دراکولا به کلیسا پشت کرده و نوشیدن خون(شکستن قانون مسیحیت) تبدیل به خونآشام میگردد.
دراکولا در زبان رومانیایی به معنای فرزند شیطان است. افرادی این شخصیت را دارای پیشینه تاریخی میدانند و در مقابل کسانی این پیشینه را نهی میکنند. آنچه مشخص است، دراکولا نخستین شخصیت خونآشام تاریخ است که هنوز هم ژانر وحشت را در تصرف خود دارد.
جاناتان هارکر: جوانی لندنی که به تازگی در مشاوره املاکی مشغول به کار شده است. او برای تثبیت موقعیت شغلی خود قبول میکند تا کنتی رومانیایی را در خرید املاکی در اطراف لندن یاری رساند. اینگونه به سوی ترانسیلوانیا حرکت کرده و مهمان دراکولا میشود. هارکر جوانی عادی است که نامزدی به نام مینا در لندن دارد.
ون هلسینگ
پروفسور ونهلسینگ: دشمن تاریخی دراکولا و خونآشامان است. او دکتری است که در آزمایشات خود به موارد عجیبی برخورده و به وجود خونآشامان باور دارد. او مردی با قد متوسط و شانههایی پهن است. ونهلسینگ را میتوان به پزشک دیوانهای تشبیه کرد که هرکاری برای به دام انداختن دراکولا انجام داده است.
مینا هارکر: دختر یتیمی که دوستی به نام لوسی دارد. لوسی قربانی فرایند خونآشامان میشود و مینا کسی است که نامزد جاناتان میباشد. بنابراین شخصی است که در قلب ماجرا قرار دارد. مینا دختری مهربان و ملاحظهکار است که در شکار دراکولا نقش مهمی را ایفا میکند.
لوسی وستنرا: دختری هجده ساله، بسیار زیبا و پرشور و دوست صمیمی مینا است. او در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده و سه خواستگار دارد که تمام آنها بعدها در شکار دراکولا نقش مؤثری ایفا میکنند. لوسی در خواب راه میرود و همین مطلب باعث میگردد تا درگیر بیماری عجیبی شود که برای رهایی از آن به پروفسور ونهلسینگ نیاز است.

استاد ژانر وحشت در کتاب دراکولا
برام استوکر نویسندهای خارقالعاده و بینظیر است که هنوز هم قلمش در دنیای وحشت بیهمتاست. او با درهم تنیدن دو ژانر عاشقانه و وحشت در کتاب دراکولا توانسته مخاطب را با کلماتش میخکوب کند.
هرچند که استوکر رمانهای عاشقانه پراکندهای پیش از دراکولا برای کسب درآمد نوشته و یا پس از آن نیز آثار زیادی در سبک وحشت خلق کرده، اما هیچ یک مانند شاهکار او نیستند.
حقیقتاً آنچه کتاب دراکولا را تبدیل به وحشتانگیزترین رمان تاریخ میکند، سبک و قالب نوشتاری نویسنده است. او داستان خود را در خاطرات اشخاص جای داده و با مشخص کردن تاریخ هر واقعه، هیجان بسیاری را به خواننده القا کرده است.
مکانها، تعاریف و توصیفات حقیقی استوکر باعث شده تا پس از نشر کتاب دراکولا، انسانهای زیادی در پی یافتن خونآشامها باشند! این قدرتی را میرساند که نویسنده با ریزبینی و دقت خود در کلماتش به یادگار گذاشته است. قدرتی که از قرنها، گذشته و خواننده امروز را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
نویسندهای که در نوشتن توقف ندارد
نکته دیگر اینکه برام استوکر در نوشتن توقف نمیکند! او شما را از انفاقات مهم آگاه مینماید و توصیفات غیر اساسی را به راحتی از نوشتارش کنار میگذارد. اینگونه است که رمان دراکولا بیش از هرچیز به نامهای ضروری میماند که هر کلمه آن از اهمیت برخوردار است.
شاید تصور این باشد که دراکولا شخصیتی خیالی ساخته ذهن نویسنده است. اما حقیقت آن است که کنت رومانیایی محبوبی که جهان را به ترس وا داشته، زمانی وجود داشته است. سال 1431 در سیگیشوآرا، ترانسیلوانیا فرمانروایی متولد شد که به ولاد سوم، ولاد به میخکِشنده یا ولاد دراکولا معروف شد.
او به شکنجهها و اعدامهایش معروف است، در جنگهای متعددی که حضور داشت، هر اسیری میگرفت را شکنجه میداد. آوردهاند او تعدادی زیاد را در آب جوشاند یا دستور داد، آنها را چهار میل کنند.
دقیقاً مشخص نیست که ولاد دراکولا منبع الهام اصلی برام استوکر باشد اما از تحقیقات سطحی او درباره این کنت رومانیایی با اطمینان سخن رفته است.
0 نظر ثبت شده