بیل گیتس درباره وستور میگوید: تا وقتی کتاب تارا وستور را نخوانده بودم فکر میکردم، استاد خود آموزی هستم ، ولی توانایی تارا در یکه و تنها آموختن مرا ضربه فنی کرد. تاکنون اتوبیوگرافیهای متعددی در ستایش زندگی افراد موفق و مسیر دستیابی به موفقیتشان در دنیا به چاپ رسیده است اما چیزی که”دخترتحصیلکرده” را از باقی آثار این حوزه متمایز میکند آن است که، وستور پس از انتشار بیوگرافی خود به شهرت رسید.

اتوبیگرافی پر از تعلیق
دختر تحصیلکرده یک اتوبیوگرافی پر تعلیق است. زندگینامه خودنویس وستور ترکیبی است از توصیفات روحبخش و سرگذشتی قابل تامل درون جامعه امروزی آمریکا. جایی که خانواهی مورمون وستور در دشتهای سرسبز آیداهو ، برای آخرالزمان موعود آذوقه انبار میکنند و از مامورانفدرال و خدمات دولتی میگریزند.
هوشمند دهقان دربارهی این مذهب چنین میگوید: مورمونیسم اصطلاحاً در دسته آیینهای هیدروداکسیکال دستهبندی میکنند. مذاهب کجآیین که از بدنه اصلی یک دیانت سربرآوردهاند و اصول مشترکی با تنه اصلی دارند اما افتراقاتی دارند که بعضاً آنها را به کلی با دین اصلی متمایز میکند تاحدی که پیروان دین اصلی دیگر شعبه جداشده را از دین خود نمیدانند.
مورمونیسم در قرن نوزدهم در آمریکا شروع شد. جوزف اسمیت، در یکی از بیشههای نیویرک بهزعم خودش فرشتگانی را دید که به او گفتند کلیسا از مسیر اصلی خودش منحرف شده و به او رسالت دادند کتاب جدیدی بنویسد و دیانت عیسوی را به مسیر خودش برگرداند. مورمونها او را پیامبر خود میدانند و کتابی که او نوشته به فارسی هم ترجمه شده و عقاید بسیار خاصی دارند.
خانوادهای دیندار
خانواده وستور و در راس آنها پدر، در تلاشند تا از آموزههای دینیشان قدمی آنسوتر نگذارند. این سختگیریها به حدی است که حتی در انجیل نیز از آنان سخنی به میان نیامده است. آنها قهوه را برخود حرام دانسته و مصرف کافئین را گناه تلقی میکنند. از دیگر تفکرات عجیب این آیین عدم اعتقاد به مسایل پزشکی است و آنها حتی واکسن هم نمیزنند.
«پدر همیشه اعتقاد عجیبی به داروهای گیاهی مادر داشت… پدر گفت گیاهشناسی یک اصل روحانی است که ماش را از ماشک، و مومن را از بیایمان، جدا میسازد … پدر گفت که خداوند ایمان نداشتن را تاب نمیآورد. از این جهت است که نفرتانگیزترین گناهکاران، آدمهای دودل هستند و داروهای گیاهی و قرص، هر دو را استفاده میکنند» (صفحه 50)
روایت خود باوری
دختر تحصیلکرده روایت تحسینبرانگیزی از خودباوری و از پای ننشستن است. وستور به ما میآموزد که نباید منتظر مساعد شدن شرایط و کمک غیر ماند. جایگاه کنونی نویسنده بیش از هرچیز این نکته را یادآور میشود که هرآنچه موجب موفقیت و پیشرفت است باید ابتدا در درون خود آدمی جرقه بزند.
راضی نشدن به محدودیتها سبب میشود، که تارا که پیش از آن در خانه و زیر نظر مادر تحصیل میکرده، در آزمون ورودی دانشگاه بیواییو برگزیده شود و به مسیر جدیدی قدم بگذارد. سرنوشتی 17 سال از آن گله مند بود، به زودی قرار بود اتفاقات خوب دیگری را برای تارا رقم بزند.
تاثیر رفتارها و کنشهای روانی اعضای خانواده بر فرزندان و آیینهای خرافی که به جای کمک به زندگی بهتر، مشقت زندگی را دو چندان میکنند؛ درونمایهی این سرگذشت 30 ساله است.
با اینحال میتوان تصور کرد، که اگر این تنگنظریها و خشونتهای رفتاری نبود ، یا به زبان دیگر اگر همه آدمهای اطراف تارا وضعیت روانی و اخلاقی متعادلی داشتند؛ زندگی خانوادگی در آن طبیعت بکر دامنه کوه باک دلچسبتر میشد. درواقع به جرأت میتوان گفت خاطرات وستور از 30 سال گذشته زندگی خود بر این حقیقت صحه میگذارد که آن چه کودکی و نوجوانی او را چنین سخت و آزاردهنده کرده است بیشتر از آن که شرایط اقتصادی و محیط باشد، ناشی از رفتار آدمهای زندگی اوست.

کتابی حجیم و نه خسته کننده
زبان وستور در بیان خاطرات خلاقانه است و اثری مشابه رمان پدید آورده است. با آن که کتاب حجیم است اما داستانپردازیها و گذر از اتفاقات بیتاثیر در روند داستان؛ کشش متن را بالا برده است و خواننده را خسته نمیکند. این سبک نوشتن برای یک کتاب اتوبیوگرافی نوین به نظر میرسد.
وستور با اینکه نویسنده نیست اما از پس توصیفات به خوبی برآمده و قابهای جالبی میسازد. فصل های اولیه کتاب و تعریف طبیعت روح نواز کوهستان بر دل مینشیند. فضای دلگیر و متشنج خانه نیز به نوبه خود اثرگذار نوشته شده است.
روایت سرشار از غافلگیریهایی است که در جایگاه خود بسیار ناگوار بهنظر میرسند. حوادثی که رخ میدهد به رغم امتناع افراد از مراجعه به بیمارستان شرایط را وخیمتر میکند. قبول شدن تارا در دانشگاه خشم پدر را برمیانگیزد و بار دیگر فضا را متشنج میکند. با این حال رفتوآمدهای برادر بزرگتر او “تایلر” که بیش از همه آنها به مطالعه علاقه نشان میدهد و کمکهای بسیارش به تارا در مسیر پیشرفت، لحظات امیدبخشی را در دل اختناق مواج در داستان خلق میکند.

کهنالگوهای شخصیتی
اعضای خانواده وستور تجلی مثالی از کهن الگوهای یونگ هستند. پدر افراطی و مستبد او که از دو قطبی بودن رنج میبرد. برادری که از چاقو کشیدن روی خواهرش ابایی ندارد و مادری که در پشت صحنه حامی تاراست.
تارا کودک است و در سنی قرار دارد که شخصیتش به آرامی در حال شکلگیری است و آنچه قابل پیشبینی به نظر میآید تبدیل شدن وی به یک نمونه مونث از پسرانی است که زیر دست پدر و در انبار آهن قراضه تربیت شدهاند. اما تارا افسار شخصیت خود را محکم در دست میگیرد و از آینده تاریکی که در انتطارش بود میگریزد.
رابطه تارا با پدرش با وجود تمام اختلافات و کشمکشها رابطه عجیبی است. داستان پر است از لحظات تنشزا میان تارا و پدر. لحظاتی که هر آن احتمال آغاز درگیریهای لفظی و فیزیکی را میرود، اما واکنش تارا شگفتانگیز است. او بسیار آرام برخورد میکند. گویا هرچقدر هم که از پرورش و رفتارهای پدر آسیبدیده باشد، باز هم احترام او را در لایههای زیرین شخصیت خود محفوظ نگه داشته است. حتی هنگامی که خانه را ترک می کند و از جانب وی طرد میشود.
ماجرای من و پدرم
وستور مینویسد : آن چه که میان من و پدرم قرار گرفته چیزی بیش از زمان و فاصله است. آن چه که میان ما قرار دارد، تغییری است که در خود من شکل گرفته. من همان دختری که پدر بار آورد نیستم، ولی او همان پدری است که آن دختر را بار آوردهاست.
نشر نیلوفر چاپ نخست این اثر را با ایرادات قابل توجهی راهی بازار نشر کرد. با این حال کتاب در زمان کوتاهی از جانب کتابخوانهای حرفهای و در فضای مجازی معروف شد. در نتیجه با اصلاح ایرادات برای بار دوم زیر چاپ رفت و نسخهای با خوانش راحتتر را در دسترس مخاطب قرار داد.
کیفیت چاپ بالا است و ترجمه شرمنده متن اصلی نشده است. ناگفته نماند که کتاب به دلیل تعداد صفحات بالا و استفاده از کاغذ سفید تحریر کمی سنگین بهنظر میرسد.
0 نظر ثبت شده