اتفاقاتی هستند که شما را از زندگی عادی خود جدا کرده و همسفر سختیها و ماجراجوییها میکنند. اما اینکه در این سفر چقدر عالی عمل کنید از انتخاب خودتان نشأت میگیرد. ( کتاب اسم این کتاب راز است! )

کتاب اسم این کتاب راز است! کتابی خطرناک
نویسنده کتاب اسم این کتاب راز است! می گوید: “این کتاب خیلی خطرناک است. اما نه! توی صورتت منفجر نمی شود! کلهات را هم نمیکند! اعضای بدنت را هم یکی یکی از هم جدا نمیکند!” نویسنده با لحن صمیمانه خود میخواهد خواننده را به ادامه کتاب ترغیب کند اما نمیداند که چه مفهومی در پس کلماتش نهفته است.
حقیقت آن است که تمام کارهای بالا از یک کتاب بر میآید! برای همین است که تمام اندیشمندان و بزرگان میگویند که باید مواظب قلمها باشید! یک خط اشتباه و یا یک کلمه جا به جا میتواند سرنوشت یک فرد و چه بسا یک جامعه را متحول کند. قدرت یک ورق از یک ذهن کاریزماتیک میتواند جهان را از نو بنویسد. پس رواست اگر بگوییم قلم مقدس است و نباید بیهوده آن را به دست گرفت.
“افراد کمی میدانند که موسولینی نویسنده هم بوده است. به نظر من کاملا با عقل جور در میآید! نویسنده هر رمانی مثل دیکتاتوران رمان است و همه شخصیتها را مجبور میکند، کارهایی را بکنند که او دلش میخواهد و حرفهایی را بزنند که خودش میخواهد. اما لطفاً در مورد همه آدمهایی که رمان مینویسند این طور فکر نکن به هر حال همه نویسندهها که مردهای دیوانه و تشنه قدرت نیستند بعضیها هم زنهای دیوانه و تشنه قدرتاند.”
پاورقی کتاب که در بالا خطوطی از آن بیان شده، بیانگر آن است که نویسنده خالق و مدبر مخلوقاتش است!
نویسندهای که خدا شد
شاید عجیب به نظر برسد اما نویسنده در سرزمین کتابش خداست! این مطلب خطر قلم به دست گرفتن را کاملاً ملموس کرده باشد. “کاساندرا با خودش فکر کرد، وقتی این همه طول میکشد آدم بزرگ شود چرا این همه آدم بزرگسال دلشان میخواهد دوباره جوان شوند؟! مثل این میماند که آدم برود به یک مسافرت یک میلیون کیلومتری بعد از ماشین پیاده نشده بخواهد همه مسیر را برگردد!”
حقیقت آن است که حق با کاس است. ما انسانها آنقدر درگیر از دست رفتههایمان میشویم که فراموش میکنیم از لحظه لذت ببریم. هر لحظه از زندگی لیاقت تجربه کردن را دارد. برای همین بهتر است، امروزمان را فدای حسرتهایمان نکنیم.
کتاب بر مبنای کیمیاگری و اسرار آن بنا شده است. دانشی که قرنها است یکی از اسرارآمیزترین دانشها شناخته میشود.
کتاب از ماده اولیه یا هیولا (در زبان ارسطو) صحبت میکند. همچنین سنگ جادوی معروف کیمیاگران را یک دستورالعمل سری میداند که اکسیری است برای تبدیل سرب به طلا. اکسیری که انسان را نامیرا میکند. درست است که تمام علوم به یک علم ختم میشوند و همه چیز از یک ماده اولیه نشأت گرفتهاست. اما از نظر علمی هنوز به ماهیت این ماده اولیه و یا منشأ علوم نرسیدهایم. ادیان و مکاتب مختلف نظرات متفاوتی در این زمینه دارند که مطالعه و بررسی و پذیرش آن به عهده خواننده است.

خورشید نیمهشب
داستان بر پایه تفکری کهن بنا شده که هنوز هم رایج است. از استفاده زبانهای رمزی گرفته تا چشم جهان بین در بالای هرم خورشید نیمهشب، همه و همه ما را به تفکرات هرمس الهرامسه و سازمانهای مخفی مانند “پگاه زرین” که بر پایه این اندیشه بنا شدهاند، پیوند میدهد.
توصیفات کتاب از انجمن سری “خورشید نیمهشب” و ساختمانی که مرکز فعالیتهای آنهاست بیان میدارد: هرمی با چشم جهان بین در نوک آن. “اعضای انجمن معتقدند که آن چشم، فانوسی از مصر است و شعلههای آتش آن هزاران سال، خاموش نشده است. براساس افسانهها این توده از خورشید به زمین افتاده به همین خاطر هیچ گاه خاموش نمیشود!” نویسنده بیمهابا باور “قبالای هرمسی” را تشریح میکند و در خلال اهداف اعضای این انجمن دقیقاً مقصود واقعی آنها را بیان میکند: “نامیرایی و زندگی جاودان انسان با استفاده از جادو و نیروهای نهفته در طبیعت که کیمیاگری مصری منشأ آنهاست.”
داستانی پر از راز
داستان جالبتر و این نظریه ملموستر میشود، وقتی به اسم کتاب و اعضای والامقام انجمن “خورشید نیمهشب” میرسیم. در حقیقت تمامی انجمنهای بنا شده بر تفکرات “قبالا” خاصیتی پنهانی و رازگونه دارند. بیشک ورود در دنیای آنها و دستیابی به علوم خاصشان جز از سرمایهداران و اشخاص منتخب بر نمیآید.
انجمنهایی که مهم نیست چند قربانی انسانی برای اهدافشان دارند و یا چه انقلابها و جنگهایی را رهبری میکنند، از اعمال خود پشیمان نمیشوند و طمع سیری ناپذیر خود را در آغوش میکشند. نکته دیگر ذکر نام خدای توت (ثوث) مصر باستان به عنوان کلید رمز است.
ثوث خدایگان جادوگری و کیمیا در مصرباستان است. شاید جالب باشد که بدانید نام قدیمیترین کارتهای تاروت که مکان ساخت آن را ایتالیا (زادگاه شعبدهبازان کتاب، به علاوه آنکه اگر دقت کرده باشید دو برادر در ابتدا هنر خود را با کارتها نشان میدادند) میدانند، ثوث است. به همین خاطر، بازی با تاروت ثوث به علت خاصیت جادویی آن، ممنوع اعلام شدهاست.

کاساندرا دختری متفاوت
کاساندرا (کاس): دختر یازده سالهای که همواره برای هر حادثه وخیمی آماده است. او کوله پشتی حاوی ملزوماتش را از خود جدا نمیکند. به همین دلیل نویسنده او را شخصیت بقاطلب میداند. کاس به نجات افراد اطراف خود نیز گرایش دارد. کاساندرا از دیگر دختران هم سن و سال خود متفاوت است و مانند آنها در پی ظاهر خود نیست.
او برای کارهای بیاهمیت وقت نمیگذارد و برایش مهم نیست که مردم درباره گوشهای بزرگ و نوک تیز او چه میگویند. کاس با مادرش زندگی میکند و معلم تاریخ مادرش و دوست او را پدربزرگهایش میخواند. او، سباستین، سگ کور پدربزرگهایش را در ماجراجوییهایش به همراه میبرد تا از قوه بویایی قوی او بهره ببرد.
همراه ماجراجو
مکس_ارنست: پسر یازده ساله و هم مدرسهای کاساندراست که با او در ماجراجوییهایش همراه میشود. مکس_ارنست از اختلال گفتاری رنج میبرد که باعث میشود آنقدر حرف بزند تا کسی او را متوقف کند. پدر و مادر او بر سر اسم بچه اختلاف پیدا میکنند و اینگونه بعد از تولد او هر دو اسم را (مکس منتخب مادرش و ارنست منتخب پدرش) را یدک میکشد.
او در فضای اختلاف و مشاجره والدینش رشد پیدا کرده و همیشه درحال ایجاد اعتدال میان آنهاست. برای همین حتی نتوانسته یکی از آن اسمها را برای خود انتخاب کند. مکس_ارنست علاقه زیادی دارد که شوخطبع و سرگرمکننده به نظر برسد به همین خاطر جکها و معماهای زیادی را از بر میکند. اما کسی به جکهای او نمیخندد چون مجبور است همیشه آنها را توضیح دهد. او از قابلیت حل معماهای خود در کنکاش راز استفاده میکند و اینگونه به همکار قابلی برای کاس تبدیل میشود.
خانم مووه(بانوی طلایی): آنتاگونیست داستان و زنی باریک و لاغر اندام با قدی بلند، پوستی برنزه و چشمانی درشت که زیبایی او در داستان، زیباییای خطرناک توصیف شدهاست. او به شدت خواهان راز نامیرایی مطلق است و مانند مدیری برای انجمن “خورشید نیمهشب” محسوب میشود.

نویسنده کتاب اسم این کتاب راز است! مخاطب را ترک نمیکند
نکته جالب در نگارش این کتاب آن است که نویسنده از ابتدا تا انتهای داستان، مخاطب را ترک نمیکند. این مطلب در نگارش رمانهایی با سبک نوشتار عادی و یا موضوع روزمره میتواند خسته کننده باشد. حضور نویسنده در کتاب، خواننده را از فضای داستان دور میکند. بنابراین این کار چندان دلچسب نیست. اما به نحو زیبایی این حرکت در “اسم این کتاب راز است” مدیریت شده، هرچند در مواقعی نویسنده دچار زیادهگویی میشود؛ اما لحن کلامش باعث میگردد که از بودن او در داستان دلزده نشوید و تا جایی حتی حضور او را ضروری ببینید.
پایان جالب و بدیع کتاب شاید مهمترین چیزی باشد که خواننده را شگفتزده میکند. حتی بیشتر از فصل اولی که تمامش علامت سوال است! تنها برای لحظاتی خواننده تصور میکند که با پایانی باز برای شخصیتها، رو به رو است. اما نویسنده در صفحات بعدی به او ثابت میکند که در اشتباه است! ولی بازهم به همینجا ختم نمیشود! او آنقدر خواننده را بالا و پایین میبرد تا ذهنش را مترصد کتابهای بعدی کند.
پانویسهای کتاب که گاهاً از متن اصلی جذابتر میشوند؛ بسیار به زیبایی آن افزودهاند. اطلاعاتی که در خلال آنها به نوجوان داده میشود، به نحو غیرمستقیمی بر حافظه او مینشینند. این مطلب “اسم این کتاب راز است” را به رمان ارزشمندی تبدیل میکند که حرفی برای گفتن دارد.
تمام نکتههای بیان شده در کتاب برای مقصودی استفاده میشوند. به عبارتی پراکندگی در رمان جایی ندارد. این مطلب، داستان قوی و قلم خوبی را نمایان میکند که معلوم است تنها نمیخواهد برگهها را پر کند تا به صفحات معینی برسد. بلکه برای هر خطی برنامهریزی کردهاست. این نشان میدهد که نویسنده برای وقت مخاطب خود ارزش قائل است و همین مطلب باعث میشود که شما کتاب را بیآنکه زمین بگذارید به اتمام برسانید.
0 نظر ثبت شده