ماهِ ضعف!
میتوان گفت: قسمت دوم مجموعهی گرگ و میش با نام ماه نو به کارگردانی کریس ویتز ضعفهای بیشتری نسبت به قسمت اوّل دارد، کریس ویتز ظاهرأ فراموش کرده فیلمِ گرگ و میش دیده شدن خود را مدیون حضور و چهرهی رابرت پتینسون است، او به راحتی رابرت پتینسون را برای مدّت زمانی طولانی از این فیلم حذف میکند و همچنین اصلاً به نظر نمیرسد فیلمی با محتوای خونآشامی میبینیم، زیرا خونآشامها نیز به کلی به حاشیه رفتهاند جای همه را بلای افسرده گرفته، همانقدر که ضعفها زیاد شده میزان گریم و آرایش خونآشامها هم بالا رفته.
خانوادهی کالن که در قسمت اوّل بیش از حد رفتارهایش با یک خانوادهی دراکولا فاصله داشت، امّا حداقل حضور داشت ولی حالا جز دقایقی دیده نمیشوند. فیلم در این قسمت هیچ پیشروی خاصی چه از نظر داستانی چه از نظر هنری چه از منظر شخصیت پردازی نداشته و کارگردانیِ کاترین هردویک در قسمت پیشین به مراتب از کارِ کریس ویتز در ماه نو بهتر بوده است در ادامهی متن چند خطی را به مقایسهی قسمت پیشین با اثر پیش رو اختصاص میدهیم.

بدن نمایی برای جذب مخاطب
روایت فیلم به طرز مضحکی کودکانه و به دور از منطق پیش میرود، ادوارد ناگهان متوجه میشود برای حفظ امنیتِ بلا باید از او فاصله بگیرد، جیکوب هم که بلا را با دست پس میزند و با پا پیش میکشد. داستان زندگیِ دختری افسرده و دمدمی مزاج را به جای داستانی خونآشامی برای دو ساعت و ده دقیقه باید تحمل کنیم بلکه روایت کمی پیش رود، کارگردان دقایقی را هم به چند پسرِ عضلهای اختصاص داده که همیشهی همیشهی همیشه برهنهاند این بدن نمایی برای جذب مخاطب تنها مختص فیلمی به همین ضعیفیاست فیلمی که جذابیت دیگری ندارد و به همین کارهای سطح پایین متوسل شده است.

داستان برای زیر سوال بردنِ ابهتِ گرگینهها و دراکولاها
داستان گرگ و میش به نظر میرسد از کتاب گرفته تا مجموعهی سینمایی، وجودش تنها عاملی برای زیر سوال بردنِ ابهتِ گرگینهها و دراکولاهاست، خونآشامها تبدیل به جوانان به اصطلاح سوسولی شدند که دکمهی پیراهنشان باز و یقهی لباسشان شل و وارفته است و گرگینهها پسرکانی که پول خرید لباسشان را خرج باشگاههای بدنسازی میکنند و بیشتر وقتشان صرف بازی و شنا میشود حتی یک پاپی کوچک خشنتر از گرگینههای ماه نو مینماید.
داستان قسمت اوّل کمی عاشقانه با خود به همراه داشت امّا حالا دخترکی توهمی که سعی دارد در نبود عشقش هر پسری را که میبیند شیفتهی خود کند سراسر فیلم را گرفته، بلا از همان قسمت اوّل خوشی و نا خوشیاش مشخص نبود، این دختر میخواهد نشان دهد آنقدر عاشق است که برای دیدن معشوق از انجام هیچ کار پرخطری امتناع نمیکند امّا با این حال آنقدر در کنار پسران دیگر حتی غریبهای ترک موتور به راحتی و نزدیکی مینشیند که شباهتی در چشم بیننده به یک عاشق دل شکسته ندارد.
دوران بلوغ
رفتار ادوارد به مردی که سالها تجربهی زندگی دارد بی شباهت است او درست مانند نوجوانان تازه به بلوغ رسیده رفتار میکند تمام کارهایش عجولانه و با بیفکریست. ادوارد قرار است با دوری از بلا محافظت کند امّا در مواقعی خطرناک شبحی از او مانند یک روح مزاحم ظاهر میشود و سادهلوحانه نصیحت میکند (این کار را نکن، این کار را بکن) جیکوب هم دقیقاً همین رفتار را پیش گرفته فقط حضور فیزیکی (برای نشان دادن اندامش در قاب دوربین) دارد.
چند شخصیت جدید هم در این قسمت به این مجموعه اضافه شدهاند که قرار است اعضای ترسناکی از خانوادهی دراکولاها باشند، در رفتار و بازیشان این ترسناک بودن به هیچ عنوان دیده نمیشود، قرار است یک درگیری کوچک و صدای کمی جیغ و داد و فریاد این افراد را ترسناک جلوه دهد ولی در حقیقت آنها سیاه پوشانِ بی حال و حوصلهای هستند که تمام مدّت بر روی صندلیهایشان نشستهاند.

دوربینی که تنبل است
دوربین نسبت به قسمت قبل کم تحرکتر است که به حجم کسلکنندگی فیلم افزوده، فیلمبردار گاهی برای پیشگیری از زخم بستر چرخی بیهوده میزند و حرکتی به خود میدهد برای نمونه سکانس گذشت زمان در اتاق بلا: دوربین میچرخد تا در هر گردش خود فصلی تازه را نشان دهد، زمان برای هیچ چیز جز درخت بیرون پنجره نمیگذرد و سوال اساسی این است: چرا موهای بلا هیچ وقت تغییر نمیکند؟ ناسلامتی برای مدت طولانی گوشهی عزلت گزیده! ای کاش این موها حداقل چرب میشد.
گریمورها تمام وقت خود را صرف آرایش و رنگ لنز خونآشامها کردهاند و بلا به کلی فراموش شده، آنها حتی به موهای جیکوب هم رحم نکردند اما بلا قرار است سراسر فیلم با همین چهرهی سرد و ثابت مقابل دوربین بازی (اگر بتوان اسم این بی تحرکی را بازیگری گذاشت) نقشآفرینی کند.
تنها نکته مثبت در این فیلم وجود لوکیشنهای متنوع از طبیعت است، دیگر حال و هوای گوتیکوار را با خود به همراه ندارد ولی حداقل از نظر بصری زیباست، سکانس جشنِ بیرون راندن دراکولا که در آن عدهی زیادی رَدای قرمز به تن دارند کمی قابل توجه است و تنها سکانسیاست که داستان را کمی به پیش میبرد. مخاطب به راحتی میتواند بدون از دست دادن هیچ لحظهی مفیدی از فیلم زمان آن را دو ساعت به جلو برده این سکانس را دیده و بعد به کارهای مفیدتری از دیدن ماه نو بپردازد.
0 نظر ثبت شده