شاید تمام محتوای فیلم را بتوان در یک جمله هوانگ هه چول به افسر ژاپنی خلاصه کرد. او به افسر میگوید: “تصور کن من به خانه تو آمدهام. با فرزندانت بازی میکنم و با همسرت مانند یک شوهر رفتار میکنم. بعد از تو میخواهم با هم دوست باشیم و دوستانه رفتار کنیم. آیا در آن لحظه هنوز تو مرد آن خانه هستی؟”
هه چول بدین وسیله میخواهد به مرد ژاپنی بفهماند با اشغال کشورش و تصاحب تمام آنچه به کرهایها تعلق دارد؛ نمیتواند جز دشمنی از آنها توقع دیگری داشته باشد.

استعمار ژاپنی
نبرد: غرش تا پیروزی همان کاریست که هه چول و سایر افراد گروه استقلال طلب یا ارتش آزادی خواه کره انجام میدهند. مانند عملیات لی جانگ ها در منطقه بونگودونگ که بیشتر به خودکشی شباهت دارد. آنها تا جان در بدن دارند مبارزه میکنند و برای نابودی دشمن شب و روز و خستگی و گرسنگی نمیشناسند.
فیلم نبرد: غرش تا پیروزی مرز وحشیگری از دفاع را مشخص میکند. ژاپنیها خود را متمدن میدانند اما در حمله به روستا در ابتدای فیلم از هیچ نوع وحشیگری ابایی ندارند. کشتن یک پسر خردسال یا دریدن شکم زنی باردار میتواند سرگرمی آنها باشد و از بریدن سر یک روستایی یا تجاوز به دختری بیپناه پروا نمیکنند.
سرهنگ ژاپنی که دائم مردم کره را وحشی میامد حتی به وحوش رحم نکرده و زنده زنده پوست از تن او جدا میکند. حال آنکه مردم به عقیده او وحشی کره، به جوان ژاپنی غذا میدهند و او را برای دیدن حقیقت ماجرا زنده نگه میدارند.
اینجا قلمرو من است
گناه مردم کره در برابر امپراطوری ژاپن تنها این است که میخواهند بیگانگان را از کشور بیرون کرده و خود بر سرزمینشان حکومت کنند. در شروع سکانس قبر سنگی، جانگ ها روی تپه ایستاده و با نگاه کردن به سربازان ژاپنی که در حال بالاآمدن هستند میگوید: شما ژاپنیها خیلی کلمه قلمرو را دوست دارید. اینجا قلمرو من است.
کره برای مردم کره بدون هیچ غریبهای! این شعار فیلم است. شعاری که در تمام مدت نویسنده میخواهد آن را به بیننده بفهماند. اینکه هر کشوری تنها محل تولد و دفن مردم همان آب و خاک است. همانطور که او را در خود پرورش میدهد، جسدش نیز تحت لوای پرچم همان کشور باید به خاک سپرده شود. مانند خاکستری مردمی که هه چول در پرچم آنها را جمعآوری میکند.

ماجرای اشغال کره توسط ژاپن
ژاپن در سال 1910 کره را اشغال کرده و دست به قتل عام مردم میزند. گروه استقلال طلبان کرهای تشکیل میشود و در سال 1919 اولین اقدام علیه استعار ژاپن انجام میدهد. هوانگ هه چول شمشیرزن ماهریست که سالها قبل برادر کوچکش را توسط یک ژاپنی از دست داده است. او به عنوان رئیس یکی از دستهها مأمور میشود وجوه جمعآوری شده برای دولت موقت کره را به شانگهای برساند. حین سفر او به روستایی برمیخورد که نیروهای ژاپنی به آن حملهور شده و همه را به قتل رساندهاند.
هه چول و همراهانش ژاپنیها را کشته و عدهای از آنها فرار میکنند. آنها در طول مسیر به ارتش آزادیخواه کره برخورد کرده و متوجه حرکت گردان نخبه ژاپنی میشوند که به سمت آنها میآید. لی جانگ ها که فرماندهی جوخه کرهای را برعهده دارد؛ از تصمیمش برای هدایت گردان نخبه به سمت بونگودونگ با هه چول سخن میگوید.
هه چول و همراهانش با او همراه شده و با طعمه قراردادن خودشان عده کثیری از آنها را به کام مرگ میکشانند. در نهایت نیروهای امدادی به کمک آنها آمده و تمام ژاپنیها را قلع و قمع کرده و برای آزادسازی شهری دیگر حرکت میکنند.

فدایی وطن
نبرد: غرش تا پیروزی، چند شخصیت متفاوت را به بیننده معرفی میکند که همگی در یک امر با یکدیگر اشتراک دارند. آنها همگی فدایی وطنشان هستند و تحمل ذلت و اسارت او را ندارند. مردمی که به قول هه چول کشاورزانی هستند که بیل را زمین گذاشته و برای نجات میهن تفنگ برداشتهاند.
اولین کاراکتری که به بیننده معرفی میشود هوانگ هه چول است. او نوجوان بوده که برادر کوچکش را بر اثر انفجار از دست میدهد. بعدها برای جبران این ضعف تبدیل به یک شمشیرزن ماهر میشود که روی شمشیرش نوشته: بعضی مرگها از کوه سنگینتر است و بعضی مرگها به سبکی یک پر!
هه چول به این وسیله ارزش انسانها را مشخص میکند. او برادر کوچکش را از دست داده و دیگر توان از دست دادن جانگ ها را ندارد. هیچ دلیلی جز نجات میهن برای زندگی ندارد و به دنبال بازپسگیری خاک کره است. او در این فیلم جایگاه یک استاد را دارد. تمام یارانش او را عاشقانه دوست دارند و از او تا پای جان محافظت میکنند.
ترس در دل هه چول راه ندارد و این را از مبارزهاش با سرهنگ ژاپنی میتوان فهمید که با شمشیر شکسته به استقبال درگیری با او میرود. او شفقتی در حق دشمن ندارد و با یاران به مهربانی مادر است! هه چول شخصیتش را جایی به تکامل میرساند که با تمام بزرگی و شجاعت در برابر فرمانده ارتش آزادی بخش کرنش میکند.
قدرت اراده
کاراکتر بعدی جانگها است. او از کودکی در حال مبارزه با ژاپنیها است و حالا به مبارزین کمونیست بخش شمالی کره پیوسته است. جانگها، هه چول را مانند برادر بزرگتر میداند و در آخرین لحظات به او تکیه میکند. قدرت جانگ ها در اراده او و دوری از ترس است . تنها تغییر او در طول داستان ایجاد آرامش در روح اوست که هه چول را میتوان مسبب این اتفاق دانست.
بیونگ گوی راهزن یکی دیگر از شخصیتهای فیلم است که بیش از هرکس به هه چول علاقه دارد. او دنبالهروی ههچول است و هر عمل او را ضبط کرده و عیناً تکرار میکند. برای همین است که به راهزنی پشت کرده و با او همراه شده است.
شخصیت مورد بحث دیگر یوکیو سرباز جوان ژاپنیای است که برای دیدن طرز برخورد ژاپنیها به میدان آمده و با دیدن جنگ از نزدیک شرمنده و خجالتزده میشود. او به خواست سرهنگ مسئولیت شرمندگی خود را پذیرفته و دست به خودکشی میزند. یوکیو یکی از شخصیتهایی است که میتواند در طی داستان به تکامل برسد.

طبیعت زیبای کره
تصویربرداری این فیلم را یکی از زیباترین بخشهای آن میتوان دانست. نماهای لانگشات از طبیعت زیبای کره و همینطور نماهای هوایی که جنگلها را به نمایش میگذارد؛ قابل توجه است. نماهای بسته نیز خصوصاً در لحظات کشتهشدن مردم کره میتواند اوج مصیبت و ستمدیدگی این مردم را به بیننده نشان دهد.
موسیقی فیلم نیز به خصوص در لحظات تعقیب و گریز به شایستگی انتخاب شده و توانسته اوج هیجان داستان را به بیننده منتقل کند. از طرفی در سکانسهای حمله به روستا موسیقی به کمک بازیگران آمده و در به تصویرکشیدن ظلم سربازان ژاپنی به آنها کمک میکند.
جلوههای ویژه فیلم نیز در جای خود قابل توجه است. خصوصاً در لحظات جنگ که نشان دادن حجم آتش وابسته به جلوههای ویژه است . همچنین در آخرین سکانس فیلم که پخش شدن خاکستر در هوا بیشباهت به یک مرثیه نیست.
نقشآفرینی بازیگران توانمند
طراحی صحنه و لباس نیز هماهنگ با موضوع فیلم و تاریخی است که داستان در آن روایت میشود. گذشته از تمام موارد بالا یکی از جذابترین بخشهای این فیلم را باید نقشآفرینی بازیگران توانمندش دانست. یوهائه جین بار دیگر توانسته نقش یک مبارز را که با تمام تلخیها به زندگی امیدوار است به خوبی ایفا کند. ریو جونیول نیز در به تصویرکشیدن یک کمونیست موفق بوده است.
پارک جی هوان نیز به خوبی توانسته پستی یک اشغالگر ترسو را به نمایش بگذارد و در آخر حضور چویی مین شیک گرچه کوتاه اما تأثیرگذار است.
0 نظر ثبت شده