سفر با اسپوتنیک
اسپوتنیک واژهای روسی به معنای همسفر است، البته به ماهوارهی زمین گرد شوروی هم اسپوتنیک گفته میشود. اسپوتنیکِ یک نخستین ماهوارهی ساختهی دست بشر بود که فرستندهی رادیویی سادهای را حمل میکرد که دنبال کردن مسیر فضاپیماها را ضمن مدارپیمایی به دور زمین برای دانشمندان امکانپذیر میساخت اما در این فیلم این نام بیشتر معنی «همسفر» را به دنبال دارد.
پوستر فیلم یادآور آثار ترسناکاست و بیننده با مشاهدهی آن انتظار دیدن یک اثر وحشتآور را دارد البته درست است که فیلم معنای ترسناکی در بطن خود به همراه دارد، امّا در زمان دیدن فیلم هیچ دلهره و یا ترسی را به مخاطب انتقال نمیدهد. شما بیش از آنکه با یک تریلر با محوریت موجودی فضایی مواجه باشید با اثری درام که بار سیاسی زیادی در داستان خود همراه دارد روبرو میشوید.
کارگردان اثر (ایگور آبرامنکو) به کمک فیلمنامهی سر راستی که (اولگ مالویچکو) نوشته است فیلمی ساخته که بیش از هر چیز بتواند سیاستهای کشور را زیر سوال برده و نقدی بر آن وارد کند امّا این نقد آنقدر سرراست و بی پرده گفته شده که تاثیرگذاری خود را از دست داده است.


داستان بیگانگان
کنستانتین وشنیاکوف فضانوردیست که از حادثهی مرگآوری جان سالم به در برده با این حال همکار او به طرز وحشناکی مرده است او چیزی از زمان حادثه به یاد ندارد امّا در فضای شدید امنیتی به سر میبرد. تاتیانا یوریونا به عنوان روانپزشک معالج او استخدام میشود و پس از تحقیقات اولیه متوجه وجود موجودی فضایی درون کنستانتین میگردد. ابتدا به نظر میرسد خطر اصلی این موجود بیگانه است که باید مشخص شود چیست و چطور باید او را از بدن کنستانتین جدا کرد.
با توجه به پوستر فیلم کارگردان تمهیداتی را لحاظ کرده تا بیننده را منحرف کند. بیننده باید خطر را از سوی این موجود بیگانه ببیند لیک با پیشروی داستان متوجه شود خطری که انسان را تهدید میکند نه از سمت موجود بیگانه بلکه از نیروهاییست که به ظاهر برای تامین آسایش و آرامش مردم در تلاشند.
کلنل (فئودور باندارچوک) مسئول رسیدگی به موقعیت خاص پیش آمده است او در ابتدای فیلم انسانی شرافتمند به نظر میرسد که در تلاش برای امنیت دادن به موجود بیگانه و تمامی افرادیست که ممکن است این موجود به آنها صدمه بزند ولی در حقیقت، خود عنصر اصلی جنایت و بی رحمیست. انسانها برای او در مقام سربازانی هستند که جانشان ارزشی ندارد و جالب این است که حتی دلیل بیرحمی های او اصلا مشخص نیست.
سلاحی برای ابراز نقدهای سیاسی
دلیل او برای نگهداری از موجود به این شکل که میتواند ارمغان رسیدن به چه سلاحی باشد گفته نمیشود در حقیقت این موجود تنها چون ابژهایست برای جهت دهی به داستان فیلم برای ایراد کردن نقدهای سیاسی.
افراد نیرومندی که از ترسهای مردم تغذیه میکنند و دیگرانی را آلت دست خود قرار میدهند تا به خواستهای ظالمانه خود برسند. اسپوتنیک جامعهی نا امنی از کشورهایی را نشان میدهد که انسانها در آن به هیچ کس نمیتوانند اعتماد کنند حتی در درون خودشان گویی بیگانهای زندگی میکند که هیچ یارایی برای رهایی از وجود آن بیگانه نیست. گویی این نیروی شرور ناشناخته چنان با افراد آمیخته و در درونشان نفوذ کرده که برای نابود کردنش راهی جز نابود کردن خود نیست، این نیرو میتواند نمادی از باورهای غلط و دیکته شده در مغز انسان باشد که جامعهی مسموم آن را در وجود انسانها تنیده.
فضای امنیتی موجود در فیلم حکومتی را نشان میدهد که نظارت و کنترل کاملی بر زندگی خصوصی شهروندان دارد. درست است که مکان مشخص شده در روایت یک مکان نظامیست امّا این مکان میتواند نمادی از یک جامعه و حکومت به طور کوچک باشد. حکومتی که برای تحقق بخشیدن به اهداف خود که هیچگاه برای مردم مشخص نیست که چه هدفی است تمام جمعیت زیردست را بسیج کرده و برای رسیدن به آنچه خود میخواهد آنها را همسو میکند.


داستان یک قهرمان
کنستانتین قهرمانی ملی است. قهرمانی که در زندگی شخصی مشکلات فراوانی دارد شخصیتی که در زندگی فردیاش هیچ نشانی از قهرمانی و قهرمان بودن دیده نمیشود. او تنها به واسطهی اینکه افرادی قوی تر تشخیص دادهاند توانسته چنین لقبی در بین مردم داشته باشد. قهرمانی که تبدیل به نیروی کشتاری شده تا در خفا بدون خواست و ارادهی خود کشتن افرادی را متقبل شود همان آلت دستی که عمل ظلم دیگرانی را گردن گیرد.
موجود فرازمینی چون انگلی در بدن کنستانتین زندگی نمیکند بلکه موجودیست که برای زندگی حتی نیازی به بدن یک میزبان ندارد اما کنستانتین زندگیش حالا به وجود او وابسته است. تاتیانا روانشناس روشن فکریست، او بر عکس چیزی که در ظاهر نشان میدهد بسیار مهربان و خیرخواه است آنقدر به فکر کمک به انسانهاست که گاهی فراموش میکند چه رفتاری درستتر است.
مسموم کردن جامعه
او با اعمال خیرخواهانه خود بیشتر در حال مسموم کردن این جامعه است او میخواهد همه را نجات دهد حتی موجود بیگانهای که از روی غریزه انسانها را میخورد. او فراموش کرده برای انجام عمل درست باید گاهی بیرحم بود، امّا با پایانبندی فیلم جایی که تاتیانا به دیدار پسر کنستانتین میرود متوجه میشویم پسرک به گونهای با پدر مرده و آن موجود بیگانه ارتباط ذهنی دارد (تلهپاتی) و به نظر میرسد پایانبندی این اثر مفهومی دو پهلو و کنایی دارد.
فیلم نشان میدهد این نسل جدید هم میتواند وارث افکار مسموم نسل قبل باشد و جای آلت دستان قبلی را بگیرد، هم میتواند امیدی باشد به آیندهای بهتر که راهی متفاوت در پیش گیرد و آیندهای روشن برای کشور بسازد. پسرکی فلج که حالا توان راه رفتن پیدا کرده اما با آن ارتباط غریب ذهنی با پدرش و یا شاید با موجود بیگانه مشخص نیست امید است یا وارث.


فیلمی بدون اغراق
فیلم در تصویر کردنِ موجود فضایی و یا فضاپیما سادهترین تمهیدات در نظر گرفته است. هیچ چیز اغراق شده نیست، برای مثال هیچ قتل یا خون و خون ریزی به طور واضح دیده نمیشود. ماکتِ فضاپیما یا همان اسپوتنیک به سادهترین شکل ساخته شده وتنها درون آن دو صندلی دو پنجره دیده میشود. بیگانه نیز ظاهر سادهای دارد مانند نوزادی که از درون کیسهی آب به تازگی بیرون آمده، اندامی ندارد و دارای چهرهای مینیمال است.
مخاطب آثار علمی تخیلی شاید به دیدن چنین تصاویر سادهای علاقه نداشته باشد و در انتظار دیدن اثری شلوغتر با قتلهایی بیشتر و ترسی فزاینده این فیلم را برای دیدن انتخاب کرده باشد، امّا اسپوتنیک آنقدر غنی هست که مخاطب خود را سرخورده نمیکند. با این حال همانطور که در ابتدای متن گفته شد داستان آن به طور مشخص درگیر انتقاد علیه دولت خود است که این بیپردگی نقد وارده را کم اهمیت جلوه داده و فضایی برای فکر بیشتر، پس از پایان باقی نمیگذارد.
0 نظر ثبت شده