فیلم حاشیه اقیانوس آرام به کارگردانی و نویسندگی گیرمو دلتورو کارگردان مکزیکی در سال 2013 اکران شد در این فیلم بازیگرانی چون ادریس آلبا، چارلی هونام به ایفای نقش پرداختهاند. همچنین موسیقی این فیلم بر عهده موزیسین معروف ایرانی تبار، رامین جوادی است.

اثری صرفاً سرگرم کننده
فیلم حاشیه اقیانوس آرام، ساخته گیرمو دل تورو خیلی قصد نصیحت ندارد و فیلم صرفاً اثری است سرگرم کننده؛ با این حال دلتورو در فیلم از روابط انسانی و آرمانگرایی غافل نشده است. اثر به طور کلی مخاطب را به یاد فیلمهایی مثل تبدیلشوندگان (Transformers) یا گودزیلا میاندازد؛ اما هم رباتهای این فیلم هم بیگانگانش حداقل از نظر اندازه جاهطلبتر از فیلمهای یاد شده است.
فیلم در دسته فیلمهای آخرالزمانی قرار میگیرد؛ اما تفاوتی اساسی با اینجور فیلمها دارد. معمولاً در فیلمهای آخرالزمانی هالیوود این آمریکاست که ناجی جهان است، اما این فیلم، دیدی واقعگرایانهتر نسبت به این موضوع دارد و گروه مقاومت که با کایجوها مقابله میکند، ترکیبی از ملیتهای مختلف است که برای نجات زمین تلاش میکنند.
فیلم حاشیه اقیانوس آرام از ابتدا بر دو نکته بیش از سایر نکاتی که در فیلم و رابطه بین شخصیتها وجود دارد تاکید میکند. نکته اول از خودگذشتگی است که هر شخصیت در حد توان خود این عمل را انجام میدهد و بارها شاهد آن در طول فیلم هستیم. از نجات قایق ماهیگیری در ابتدای فیلم، بیماری مارشال استاکر، اتصال ذهنی نیوتون و گاتلیب با کایجو تا صحنههای پایانی فیلم که اوج از خود گذشتگی است و با مرگ خود خواسته مارشال استاکر و هانسن و عمل شجاعانه بکت و موری در بستن شکاف.
کنایه فیلم به دنیا سیاست
نکته دوم که مارشال استاکر ابتدای فیلم خطاب به بکت میگوید میخواهی مرگت چطور باشد و مخاطب در ابتدای فیلم این جمله را میشنود و در انتهای آن به چشم میبیند که مارشال استاکر کدام مرگ را انتخاب میکند مرگ بر اثر بیماری یا مرگ برای هدفی والا.
فیلم حاشیه اقیانوس آرام علاوه بر ارزشهای انسانی، در طول فیلم کنایهای هم به سیاست و اجتماع میزند به عنوان نمونه در کشورهای مختلف مکانهایی مشخص شده که برای افراد ثروتمند است یا شوخی سیاسیای که استاکر در مورد بمب بزرگی که از روسها گرفته است.

حمله کلیشهای بیگانگان به زمین
حاشیه اقیانوس آرام با مونولوگی(تک گویی) از بکت شروع میشود و سرگذشتی از آنچه پیش از شروع فیلم گذشته است را بیان میکند و همین باعث میشود مخاطب بدون مقدمه وارد داستان فیلم نمیشود. داستان فیلم درباره بیگانگانی است که اینبار نه از فضا بلکه از کف بزرگترین اقیانوس زمین به سطح زمین رسیدهاند و این خود یکی از نکات جالب داستان نیز به حساب میآید. چون که اطلاعاتی که ما از کف دریاها و اقیانوسها داریم خیلی کمتر از آن چیزی است که ما از فضای خارج از جو زمین میدانیم. رهبران کشورها پس از اینکه میفهمند به تنهایی توان مقابله با کایجوها را ندارند ناچار به همکاری با یکدیگر شده و پروژه یگر راه اندازی میشود.
پروژه یگر شامل ساختن رباتهایی غول پیکر است که دو خلبان دارد و هر خلبان مانند یک نیمکره مغز عمل کرده و مسئول نیمی از بدن یگر است. ورود یگرها باعث برتری انسانها میشود اما بعد از گذشت چند سال کایجوهای بزرگر و قویتری از شکاف اقیانوس آرام بیرون آمدند که یگرها به سختی میتوانند با آنها مقابله کنند، به همین دلیل رهبران تصمیم به کنار گذاشتن پروژه یگرها میکنند و تصمیم به ساخت دیوار ساحلی میگیرند.
جنگ رباتها و گایجوها
باقیمانده یگرها به فرماندهی مارشال استاکر به هنگکنگ اعزام میشوند و به عنوان یک گروه خصوصی به نام مقاومت فعالیت خود را ادامه میدهند. مارشال استاکر برای بستن شکاف نقشهای در سر دارد و برای عملی کردن آن به همه یگرها احتیاج دارد و برای یکی از یگرها که به تازگی تعمیر و بروزرسانی شده است به دنبال خلبانی با مهارت به نام بکت میرود که برادر خود را در مبارزه با یک کایجو از دست داده است.
نقشه مارشال استاکر بستن شکاف با منفجر کردن یک مگا بمب است که تیم تحقیقاتی او به این نکته پی می برند شکاف به گونهای ساخته شده است که فقط کایجوها میتوانند داخل شکاف شوند. اینجاست که مارشال استاکر به همراه هنسن خلبان دیگر یگر برای نابود کردن کیاجوهای محافظ شکاف خود را به همراه مگا بمب منفجر می کنند و بکت به همراه خلبان دیگر موری با گرفتن جسد یک کایجو به درون شکاف میپرند. بکت با منفجر کردن رکتور هستهای یگر باعث بسته شدن شکاف میشود و خود به همراه موری دیگر خلبان یگر با کمک سیستم ایجکت(Eject) جان سالم به در میبرند.

ترکیبی از تبدیل شوندگان و گودزیلا
همانطور که ذکر شد حاشیه اقیانوس آرام با اینکه یادآور فیلمهایی مانند تبدیل شوندگان و گودزیلا است اما خود را غرق در صحنههای اکشن نکرده است و از روابط انسانی غافل نشده است. اگرچه محوریت فیلم رباتهای غولپیکری هستند که با کایجوها میجنگند اما این رباتها خلبانهایی دارند که از طریق اتصال ذهنی با هم مرتبط و تمام خاطرات یکدیگر را میبینند و اینجاست که داستان فیلم جذاب میشود.
یگرها در واقع چیزی بیشتر از یک گجت پوشیدنی در فیلم نیستند و این باعث میشود مخاطب بیشتر شخصیتهای انسانی را درک کند تا صرفاً با دیدن صحنههای اکشن جذب فیلم شود. یکی از ویژگیهای داستان این فیلم این است که نمیتوان یک قهرمان برای این داستان در نظر گرفت و همه شخصیتها به نوعی قهرمان فیلم به حساب میآیند.
شخصیت محوری فیلم کاراکتر مارشال استاکر با بازی جذاب ادریس آلبا است که هر خصوصیتی که یک انسان کامل باید داشته باشد را در او میتوان یافت. مارشال استاکر یک فرمانده قاطع است که هر کاری برای نیروی تحت امر و مردم خود میکند حتی گذشتن از جانش.
از جان گذشته
استاکر دارای شخصیتی است که در فیلم همه افراد از روی احترام است که به دستورات او گوش میدهند، همچنین رفتار او را در مقام یک پدر در مقابل ماکو موری هم مشاهده میکنیم که همان قدر که عاشق ماکو است اما او را برای هدفی والا تربیت کرده است که در فیلم شاهد آن هستیم.
شخصیت دیگر فیلم رالی بکت (Raleigh becket) با بازی چارلی هونام است؛ این کاراکتر که روای اتفاقات اول فیلم است یک استعداد در کنترل یگرها به حساب میآید و به عنوان تنها خلبانی که توانسته است یک یگر را به تنهایی تا ساحل برساند شناخته میشود. بکت کسی است که آن روی درگیری با کایجوها را دیده و مانند مردم عادی شیفته یگرها نیست و در مقطعی چند ساله حتی از این رباتهای غول پیکر ناامید هم شده است.
نکته دیگر دلیل مناسب بودن ماکو موری برای همکاری با بکت در کنترل یگر است که دلیل اصلی آن وجود شرایط روانی یکسان این دو شخصیت است که هر دو در گذشته خود عزیزی را به خاطر کایجوها از دست داده اند.

از ژانر ترسناک تا ژانر ابرقهرمانی
تخصص گیرمو دل تورو کارگردان مکزیکی در فیلمهای دلهرهآور است؛ او نشان داده است در ساختن چنین آثاری همچون فیلمهایی مثل شاهکار هزارتوی پن، از تاریکی نترس و ستون فقرات شیطان عملکردی موفق دارد. دلتورو همچنین با ساخت فیلمهای پسر جهنمی و پسر جهنمی: ارتش طلایی در ساخت فیلمهای اکشن و ابرقهرمانی طبعآزمایی کرده است و نشان داده کارگردانی همهفن حریف است و در خلق سکانسهای اکشن نیز استعداد بالایی دارد.
دلتورو به واسطه علاقهای که به انیمههای ژاپنی و سبک مکا(رباتهای غولپیکر)داشته است به سمت تولید فیلم حاشیه اقیانوس آرام رفته است و در این فیلم سکانسهای اکشن زیبایی را به نمایش گذاشته است.
دلتورو شاید آنقدر روی صحنههای اکشن فیلم متمرکز بوده است و آنها را به زیبایی خلق کرده است که از پایانبندی فیلم کمی غافل مانده باشد. هرچند که منتقدان معتقد هستند صحنه جنگ یگر با دو کایجو در یک سوم انتهایی فیلم آنقدر زیبا و کامل است که ضعفی که در پایانبندی وجود دارد اصلاً به چشم مخاطب نیاید.
حمله از اقیانوس
یکی دیگر از مشخصههای فیلم واقعی بودن مولفههای موجود در فیلم است؛ موجوداتی که در فیلم کایجو شناخته میشود نه از سیارهای غریب به زمین آمدهاند و نه موجودی باستانی است که با اشتباهی احمقانه از خواب بیدار شده باشد. کایجوها از مکانی میآیند که برای همه آشنا است یعنی اقیانوس و به خاطر اطلاعات کمی که در مورد آن داریم نمیدانیم در عمق اقیانوس چه موجوداتی وجود دارد.
مقصر پیدایش کایجوها نیز نه یک کشور، نژاد یا فرد که همه انسانها مقصر هستند همانطور که در فیلم هم گفته میشود ما (تمام انسانها) زمین را با انتشار گازهای گلخانهای و گرم کردن کره زمین برای کایجوها آماده کردهایم. دلتورو در فیلم هنگام نشان دادن یگرها و جنگ آنها با کایجوها همیشه یک معیار اندازهگیری قرار داده است تا مخاطب راحتتر اندازه یگرها یا کایجوها را درک کند اما در عین حال این وسایل بی جهت در فیلم قرار نگرفتهاند و نقشی در فیلم دارند مانند قایق ماهیگیری در ابتدای فیلم.
0 نظر ثبت شده