میتوانم حرف بزنم، ماجرای سر به مهر زنانیست که به یغما رفتهاند. زنانی که مورد آزار و اذیت واقع شده و برای اینکه به چشم دیگران منفور جلوه نکنند؛ سکوت کرده اند. اسم فیلم “میتوانم حرف بزنم” شاید بینندهی ایرانی را به یاد فیلم “هیس، دخترها فریاد نمیزنند” بیاندازد.

هیس، زنان کرهای فریاد نمیزنند
سکوت در برابر مردان هوسران و عدم افشای رازی که روح یک دختر بیگناه را میمیراند؛ مشکلیست که تمام زنان غارت شدهی تاریخ، به خصوص زنان شرقی با آن روبرو هستند. چراکه باید از آبروی خانواده محافظت کنند و دم فروبندند.
اوک بون برخلاف میل خود و بالاجبار به سربازان غاصب ژاپنی سپرده شده و از سوی آنها مورد آزار و شکنجه قرار گرفته است. اما پس از بازگشت به کشور، به جای آنکه خانواده دست نوازش بر سرش بکشند و بر زخمهای روحی و جسمی او مرهم گذارند وی را طرد کرده و تنها گذاشتهاند.
اوک بون ازدواج نکرده، چون با توجه به شرایط زمانی و تفکر بستهی مردم در دوران جوانیش نمیتوانسته از آنچه برایش اتفاق افتاده بوده با شوهرش سخن بگوید. چراکه به طور قطع از سوی او درک نمیشده است. گذشته از این موضوع او جسم و روحی زخمی داشته که ارتباطش را با هر مردی دشوار مینموده!
تنهایی انتخاب اوک بون است برای ادامهی زندگی، اما حالا که به دوران پیری رسیده، جای فرزندانی را که میتوانست داشته باشد؛ در کنار خود خالی میبیند. همین موضوع است که او را به برادران پارک نزدیک میکند.
زنان آسایشگر کرهای
نویسنده در این فیلم به بررسی دعوی مطرح شده از سوی زنان آسایشگر کرهای میپردازد. چراکه جنگ میان ژاپن و کره سالها پیش به اتمام رسیده و پای این کشور متخاصم از خاک کره بریده شدهاست.
نویسنده در برابر ظلم سربازان آمریکایی به دختران کرهای پس از اشغال کرهی جنوبی توسط این کشور سکوت کرده و حرفی از دادخواهی آنها که اکنون پیر، تنها و نیازمندند؛ حرفی نمیزند. حال آنکه رفتار غاصب همواره یکسان است؛ چه ژاپن باشد چه آمریکا!
مین جه در این فیلم نماینده نسل فهمیده، پیشرفته و آگاه امروز است. او همان عصای دست روزگار پیریست که اوک بون به آن نیاز دارد. کسی که اگر او بر زمین افتاد دستش را بگیرد؛ یاریش کند و قوت قلبش باشد. مین جه تمام آنچه از پدر و مادر خود دریغ کرده را برای او جبران میکند و به یکی از اعضای خانوادهاش تبدیل میشود.

شخصیتهایی که تیپ نیستن
فیلم من میتوانم حرف بزنم به لحاظ شخصیت پردازی راضی کننده و مطلوب است. ما در این فیلم با کمتر کاراکتری روبرو میشویم که تبدیل به شخصیت نشود و در مرحلهی تیپ باقی بماند. اما مهمترین شخصیتها اوک بون و مین جه هستند.
اوک بون شخصیت زن فیلم است که از ابتدای داستان با او روبرو میشویم. او زنی ایرادگیر و عصبیست که دوربینش را به دست گرفته و دائم از تخلفات شهری عکس و گزارش تهیه میکند. اوک بون تنهاست، شوهر و فرزندی ندارد. شکایت کردن به نوعی تنها راه ارتباطی او با یک اداره¬ی پر رفت و آمد است که میتواند برای او سرگرم کننده باشد.
آشنایی او با مین جه و ورود به مرحلهی یادگیری زبان انگلیسی از اوک بون فرد دیگری میسازد. دیگر از صدها شکایتی که او هر بار ثبت میکند؛ خبری نیست. چراکه او به آنچه نیازمندش بوده دست یافته و حالا مصاحبی مهربان و فهیم دارد که در کنارش مینشیند؛ و با او همکلام میشود.
اوک بون هنوز کامل نیست تا اینکه میپذیرد به جای دوستش در دادگاه حاضر شده و دادخواست خود را مطرح نماید. بالاخره با ابراز درد و بازگویی آنچه بر او و سایر دختران غارتشدهی کرهای گذشته؛ به تکامل رسیده و قوس شخصیتی خود را کامل میکند.
مین جه نیز از برخی لحاظ شبیه اوست. او نیز تنهاست؛ برادرش نمیتواند مصاحب خوبی برای وی باشد. پدر و مادرش را از دست داده و دوست صمیمی و یا معشوقی که دلبستهاش باشد؛ ندارد.
نماینده جامعه مدرن در مقابل جامعه سنتی
مین جه نمایندهی نسل پیشرفتهی امروز است که از مشکلات و دردهای امثال اوک بون خبر ندارد. حتی در ابتدای فیلم ترتیبی میدهد که با به بازی گرفتن پیرزن شرایط بهتری برای مدیران فراهم شده و امتیاز بیشتری کسب کند. در جای دیگر او مدارک ارائه شده توسط اوک بون را جزء مدارک بیمصرف معرفی میکند.
مین جه در نهایت پس از مواجهه با دردی که اوک بون از سر گذرانده؛ او را درک کرده و با وی همراه میشود. شخصیتهای دیگر فیلم اما یا دچار تغییرات کوچک میشوند و یا بدون هیچ رشدی تا پایان فیلم باقی میمانند.

موسیقی که مخاطب را به وجه میآورد
جنس موسیقی یکی از مهمترین عواملیست که در بخشهای ابتدایی فیلم موجب جذب مخاطب به داستان میشود. موسیقی شادی که فضای فیلم را برای مخاطب تلطیف کرده و او به تماشا دعوت میکند.
فیلمبرداری و نمایش فضای شلوغ مترو و نشان دادن بازار قدیمی شهر به خوبی حال و هوای داستان و شرایطی که کاراکترها در آن زندگی میکنند را به مخاطب عرضه مینماید.
فیلم پر است از کلوزآپهای زیادی از مین جه و اون بون، شاید فیلمبردار به این وسیله میخواهد بیننده را به شخصیت آنها توجه دهد. فیلمبردار میخواهد به گونهای بیننده را متوجه افکار این دو بازیگر کند. او میخواهد این سوال را در او بوجود بیاورد که هر کدام از آنها چه گذشتهای دارند و چه تشابهاتی این دو را به یکدیگر مرتبط ساخته است.
اثری با فیلمنامه خوب
فیلمنامهی این فیلم بسیار هوشمندانه نگاشته شده! به جای مستولی کردن گذشتهی تلخ اوک بون به کل داستان، از آن وسیلهای برای تکمیل شخصیتی وی و ایجاد شکوه در داستان استفاده کرده است. استفاده از تضاد نیز بین دو شخصیت بسیار جذاب است.
نقش آفرینی بازیگران نیز در جایگاه خود از اهمیت ویژهای برخوردار است. لی جی هون که پیش از این او را در نقشهایی مانند کاراگاه شبح نیز دیدهایم؛ بار دیگر در این فیلم به خوبی بازی کرده و توانسته حس شخصیت را به مخاطب منتقل کند.
نا مو هی نیز با وجود کهولت سن به خوبی از ارائهی نقش خود برآمده و توانسته به جذابیت فیلم بیافزاید.
0 نظر ثبت شده