فیلم هیتمن: مأمور جون فرصتیست برای سرگرم شدن با سینما! آن هم سینمای جدی کره که کمتر داستانی با این ساز و کار دارد. کیم بونگ جون نقاش کمیک است. نویسنده به بهانه ترسیم کردن زندگی او میخواهد روحیه یک طراح کمیک را نقد کند. کسی که داستانهای پرهیجان مینویسند. از قتل و جنایت حرف میزند و گاهاً موجودات ماورایی را ابرقهرمانها را به تصویر میکشد.

قاتل یا ابرقهرمان
نویسنده کمیک مانند مأمور جون یک قاتل، ابرقهرمان یا هیولا را در وجود خود دارد. اما کیم بونگ جون فرصت مییابد آنها را از ذهن بیرون کشیده و به جای یک قهرمان در برابر قاتلین بأیستد. پوستر فیلم یک پیام دارد که نویسنده به خوبی آن را در داستان منعکس کرده است. دو روی سکه زندگی یک انسان! یک طرف آن از بونگ جون مأموری بیرحمی برای قتل و به آتش کشیدن انسانها میسازد و روی دیگر مداد به دست گرفته و از او یک طراح طنزپرداز به وجود میآورد.
موضوع دیگری که نویسنده خواسته در قالب طنز به آن بپردازد، مطرح کردن زندگی کودکانیست که در اوج بیرحمی تبدیل به سلاح میشوند. کودکانی یتیم که نقطه اتکایی در دنیا ندارند و این بیپناهی وسیلهای است برای سوءاستفاده از آنها!
اتفاقی که در جنگجهانی نیز توسط هیتلر صورت گرفته و فیلم «کودک 44» بر اساس آن ساخته شده است.
مأمور جون از جهاتی نیز شبیه به فیلم «لئون: حرفهای» است. لئون مداد طراحی ندارد، اما کودکانه وابسته به یک گلدان است و مانند کیم بونگ جون مجبور به حرفه قتل که دوستش ندارد. لئون نیز در کنار گلدانش همه سختیهای زندگی را فراموش میکند، مانند مأمور جون که برای فرار از مشکلات به نقاشی کمیک پناه میبرد.

از جاسوس بازی تا کمیک
کیم بونگ جون که علاقه زیادی به نقاشی کمیک دارد؛ پدر و مادرش را در یک تصادف رانندگی از دست میدهد. او که تحت سرپرستی پرورشگاه درآمده توسط مردی به نام دیوک برای شرکت در یک طرح محرمانه استخدام میشود. بر اساس طرح کایت شیلد که مربوط به سازمان ان آی اس میباشد؛ گروهی از نوجوانان یتیم و بیسرپرست به خدمت گرفته میشوند.
افرادی که همگی آموزش دیده و برای مبارزه با دشمن تعلیم میبینند. اما از میان این افراد مأمور جون بهترین است و برای دیگران به عنوان نمونه مطرح میشود. او همچنان به کمیک علاقه دارد و در ایام بیکاری ذهنش را به نقاشی کمیک مشغول میکند.
عملیات مهمی طرحریزی شده و قرار میشود مأمور جون با هلیکوپتر روی دریا فرود بیاید. اما چتر نجاتش باز نشده و همه تصور میکنند او را از دست دادهاند. حال آنکه تمام این کارها نقشه خودِ او برای فرار از دست نیروهای کایت شیلد بوده است. او که تصمیم به شروع یک زندگی معمولی با ترسیم نقاشیهای کمیک دارد؛ برای 15 سال آینده خود را از چشم آنها پنهان میکند.
یک کمیک کار بازنده
مأمور جون که پس از 15 سال کار کمیک تبدیل به یک بازنده شده و هیچ کس حتی زن و فرزندش به داستانهای او ندارند؛ به سختی و با فقر زندگی میکند. تا اینکه بالاخره در حالت مستی بخشی از داستان زندگی خود را به عنوان مأمور جون به تصویر میکشد اما قصد ارسال آن را ندارد.
می نا همسر او که داستان را خوانده و لذت برده است؛ آن را برای ناشر ارسال میکند. مأمور جون که حالا اسم خود را عوض کرده؛ میداند با این داستان توجه دوست و دشمن را به خود جلب میکند. جیسون یکی از دشمنان او و دیوک استاد او هستند که پس از خواندن کمیک تصمیم به یافتن او میگیرند.
مأمور جون توسط همکاران گذشتهاش زندانی شده و متهم به جاسوسی میشود. اما همزمان جیسون نیز همسر او را گروگان گرفته و برای تحویل دادن دیوک به او، تهدید میشود. مأمور جون با کلک وی را همراه خود برده و قصد دارد او را با همسرش مبادله کند که مأمور ارشد ان آی اس نیز دخترش را گروگان میگیرد تا او را باز گرداند.
دیوک و چئول که هر دو از اصل ماجرا مطلعند به او کمک میکنند تا زن و فرزندش را نجات دهد اما در عوض جیسون را کشته و نیروهایش را دستگیر میکند. ان آی اس بار دیگر از او دعوت به کار کرده و نمیخواهد مأمور بینظیری مانند او را از دست بدهد اما او کشیدن نقاشیهای کمیک و خانواده کوچکش را بر میگزیند.

مأمور جون
نویسنده در این فیلم چند شخصیت مهم را مورد نقد و بررسی قرار میدهد. مأمور جون در رتبه اول اهمیت است. او کودکیست که یک در لحظه توسط دیوک که بعدها بونگ جون به او لقب استاد شیطان میدهد؛ بزرگ شده و دنیای کودکانهاش را علیالظاهر ترک میکند. مخاطب از این لحظه به بعد او را در شمائل یک قاتل میبیند که بیرحمانه و بدون دادن هیچ فرصتی به مقتول او را به قتل میرساند.
کیم بونگ جون اما در خفا همان پسرک عاشق نقاشی است. پس این بار هویت تحمیلی خود را فدای شخصیت حقیقیاش کرده و با مرگ یکی وارد دنیای دیگری میشود. حالا او یک نقاش کمیک است اما دیگر موفق نیست. بونگ جون نیاز به نقطه عطفی در زندگیش دارد تا دو شخصیت خود را در هم آمیخته و به موفقیت برسد. پس از داستانهای قاتل برای توفیق نقاش استفاده میکند. نهایتاً پس از اینکه از قدرتهای نظامی مأمور جون برای نجات زن و فرزند هویت جدیدش استفاده میکند موفق به تکامل شخصیتی شده و داستان خود را به پایان میرساند.
کاراکتر دیگر دیوک گیو است که در طول داستان میتواند شخصیت خود را به تکامل برساند. او در ابتدا هیچ چیزی را به غیر از مأموریت خود و ایجاد گروه کایت شیلد نمیشناسد. رحمی در قبال کودکان ندارد و دلیلی برای تشکیل خانواده نمیبیند اما پس از رسیدن به پایان داستان متوجه تمام اشتباهاتش میشود. دیوک با ابراز پشیمانی در پایان داستان از اینکه سالها عمرش را به هدر داده و خود را از داشتن یک زندگی آرام محروم کرده است؛ میتواند شخصیتش را کامل کند. سایر کاراکترها تا پایان داستان بدون تغییری مسیر خود را میپیمایند.

استفاده از تصاویر کمیک
یکی از نکاتی که در مورد این فیلم باید به آن پرداخت، استفاده از تصاویر کمیک در سکانسهای تعقیب و گریز و مواجه مأمور جون با گروههای خلافکار است. تکنیکی که کوئنتین تارانتینو نیز در فیلم بیل را بکش برای صحنههای کشتار از آن بهره برده است.
تصاویر کمیک خصوصاً برای فیلمی مانند “هیتمن: مأمور جون” که در فضایی کمدی اتفاق میافتد بسیار شایسته است. چراکه به طور حتم به نمایش در آمدن سکانسهای قتل نه تنها روی اتمسفر فیلم تأثیر نامطلوب میگذارد؛ که ممکن است به خاطر نوع خشونت داستان، مخاطب را بیزار کرده و از تماشای ادامه فیلم پشیمان کند.
نکته دیگری که باید به آن پرداخت استفاده از سبک رپ برای به تصویر کشیدن روحیه دخترِ مأمور جون است. او در خانه شرایط خوبی ندارد؛ مادرش در گذشته معتاد به الکل بوده و پدرش در حال حاضر مردی به شدت ناموفق و شکست خورده است. آنها شرایط مالی مناسبی ندارند و تمام این موارد باعث به وجود آمدن موسیقی رپ در این دختر میشود. موسیقی پرهیاهویی که مانند نقاشی کمیک پر جنب و جوش و ناآرام است.
0 نظر ثبت شده