سالهاست که مجموعه هریپاتر به عنوان یک نماد و سمبل برای دنیای فیلمهای فانتزی محسوب میشود و کمتر کسی در دنیا هست که نام هریپاتر را نشنیده باشد. جی.کی.رولینگ خالق این مجموعه قدرتمند پس از کسب موفقیتهای بیشمار، حالا قلم خود را در همان ساختار و با محوریت جهانجادوگری به گردش درآورده است. جانوران شگفتانگیز و جرائم گریندلوالد دومین قسمت از فرنچایز هریپاتر و دهمین قسمت از دنیایجادوگری رولینگ به حساب میآید.
سرآغاز ساخت این فرنچایز سینمایی به کتاب فرعی «جانوران شگفت انگیز و آنها را کجا پیدا کنیم» برمیگردد؛ اثری که شخصیت خیالی و فرضی به نام نیوت اسکمندر آن را نوشته بود و در حقیقت یک دانشنامه هیولاشناسی در دنیای هری پاتر به حساب میآمد. کمپانی وارنربروز با علم به تاریخچه استقبال از مجموعه هریپاتر حالا دست به ساخت یک پنجگانه در دنیایجادو زده است که رولینگ فیلمنامه نویسی آنها را به عهده گرفته است.
جانوران شگفتانگیز2 به صورت دوبعدی، سهبعدی و آیمکس در تاریخ ۱۶ نوامبر ۲۰۱۸ به روی پرده رفت. فیلم با واکنش متوسطی از سوی منتقدان همراه شد. منتقدان ارزشهای فنی فیلم و تیم بازیگری (به خصوص بازی جود لا و جانی دپ) را ستودند اما از موضوع فیلم و روایت پیچیده آن انتقاد کرده و معتقد هستند فیلم جزئیات زیادی را برای فیلمهای آینده نگه داشتهاست. جنایات گریندلوالد۶۴۴ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد در حالی که بودجه ساختش ۲۰۰ میلیون دلار بودهاست.

دنیای هری پاتر
جانوران شگفتانگیز و جرائم گریندلوالد دومین قسمت از فرنچایز هریپاتر است و فضای هریپاتریتری نسبت به قسمت اول این مجموعه دارا است. این قسمت برخلاف قسمت قبل احتیاج به دانستههای بیشتری از اتفاقات و کاراکترهای هریپاتر دارد. پیشینهی داستانی برای فهم درست ماجرا بسیار اثرگذار است و میزان جذابیت و گیرایی داستان را دو چندان میکند.
محتوای داستان جانوران شگفتانگیز بیش از قسمت یک وارد دنیای سحر و جادو شده و بر مبنای اتحاد جناح خیر برای مقابله با شر است. اسکلت ساختمانی تمام آثار رولینگ حکایت از همین موضوع دارد که مهمترین عنصر در داستانهای فانتزی او به حساب میآید. کلیدطلایی اتقافات در این ماجراها پیروزی نیکی بر بدی است.
نمایش دیکتاتور بالفطره
رولینگ در این اثر سعی دارد نمودی کامل از یک دیکتاتور بالفطره را نشان بدهد. دیکتاتوری که بسیار شبیه به سیاستمداران در دنیای سیاستمداری کنونی ماست. شخصیتهایی که خوب حرف میزنند و از قضا حرفهای خوبی هم میزنند اما ایدئولوژی غلطی پشت آنها پنهان است. افرادی که سعی دارند خود را موجه جلوه دهند و با استفاده از عواطف و احساساتِ جمعی منفعت و سود نهایی خود را تضمین کنند.
دوقطبیسازی جادوگران و مشنگها (بیجادوها) در حقیقت نشاندهنده دو نژاد مختلف است که رولینگ سعی دارد با نگاه حقارتی که جادوگران به مشنگها دارند نژادپرستی را به تصویر بکشد. او قصد دارد بگوید باطن این نگاهها از سرچشمه ناپسند و پلیدی جریان میگیرد که به جز ایجاد جنگ و ناامنی حاصل دیگری ندارد.
دامبلدور و گریندلوالد
قسمت دوم جانوران شگفتانگیز از حال و وضعیت فعلی افراد سخن میگوید. قسم خونی میان دامبلدور و گریندلوالد در گذشته و جایگاه فعلی آنها بسیار هدفمند بیان شده است. رولینگ سرنوشت افراد را در طرز فکر و ذات نهانی آنها میداند. تشکیل دو جبهه بزرگ از نیکی و پلیدی بر همین اساس عنوان شده است. دامبلدور و گریندلوالد که زمانی دوستانی حقیقی و همقسم بودهاند، حالا روبهروی یکدیگر ایستاده و هرکدام در راس یک جناح قرار گرفتهاند.
نکته جالبی که رولینگ روی آن هوشیارانه تاکید کرده، شک است. سکانسهای متعددی در این فیلم وجود دارد که شخصیتهای داستان به یکدیگر گوشزد میکنند که باید جبهه خود را مشخص کنند و از شک بیرون بیایند. شک، مفهومی بنیادین است که رولینگ برای کاراکترهای گذشته خود در هریپاتر هم از آن بهره برده است. در حقیقت ماجرای این قسمت از جانوران شگفتانگیز نیز موضوع شک است. کریدنس که نقطه اتکا و محوریت کل این دو قسمت بوده در شک غوطهور است. او به عنوان یک فرد بیجبهه معرفی میشود که تنها به دنبال پاسخ سوالات خود است اما در این مسیر بین دو جناح دست به دست میشود و هویت خود را پیدا نمیکند.

قسمت دوم جانوران شگفتانگیز
داستان جانوران شگفتانگیز و جرائم گریندلوالد در نیویورک و 6 ماه پس از اتفاقات اخیر در قسمت یک عنوان میشود. داستان پیشروی ما، در قسمت دوم به مراتب از جانوران شگفتانگیز یک پرمایهتر است و مخاطبان بیشتری را مجذوب خودش میکند. رولینگ در واقع داستان خود را با پلان آخر قسمت یک آغاز کرده است و تمام اتفاقات قبل را میتوان تنها یک معرفی کوتاه از کاراکترها دانست.
قسمت دوم از این فرنچایز برخلاف قسمت یک، مرز باریکی میان پیرنگ ماجراجویی و پیرنگ جستوجو را شکل میدهد. پیرنگ جستجو که یک نوع پیرنگ ذهنی شناخته میشود را میتوان روی چند شخصیت از داستان مانند نیوت، کریدنس و گریندلوالد سوار کرد؛ اما پیرنگ ماجراجویی که پیرنگ جسم هم گفته میشود را میتوان در سنگ بنای داستان پیدا کرد. در پیرنگ جستجو، از ابتدا تا انتها، تمرکز روی شخصی است که سفر میکند و با نگاهی کلی میتوان به سه شخصیت نیوت، کریدنس و گریندلوالد اشاره کرد. پیرنگ ماجرا بر روی خود سفر تمرکز میکند و در حقیقت میتوان گفت این دو پیرنگ به صورت سه شاخه در سه شخصیت تعبیه شدهاند و با یکدیگر یک کل منسجم را تشکیل دادهاند.
برگ برنده رولینگ
برگ برنده رولینگ در داستاننویسی را میتوان ماجراجویی در مکانهای عجیب و غریب کاراکترها و جانوران جادویی با قابلیتهای خاص دانست. بینندگان، ماجراجویی را دوست دارند و به همان اندازه هم از مکانهایی لذت میبرند که همراه شخصیتها به آنها راه مییابند. جهان بیرون در فیلمها و کتابهای رولینگ همواره پر از اتفاقات مبتکرانه بوده و جهان پیش پا افتادهای را نمایش نمیگذارد. او درباره معنای زندگی سخنرانی نمیکند بلکه آنها را در قلب داستان با عواطف خواننده گره میزند.
رخداد شخصیتها را در بر میگیرد، چون بزرگتر از شخصیت است. این امکان وجود دارد که شخصیت با مهارت و جسارت به پیروزی برسد اما باز هم این رخداد است که او را شرح میدهد. نیوت، دامبلدور، اسکمندر و گریندلوالد با کنشهایی که در طول داستان انجام میدهند، تعریف میشوند.
اساس و زیرساخت داستانهای رولینگ و علیالخصوص داستان پیشرو قصههای پریان است. آنها به شکل ظریفی ساخته و پرداخته شدهاند و از لحاظ معنایی و نمادپردازی، غنی، موجز و دقیق هستند و برای ذهنی که هنوز با انواع پیرنگهای پیچیده روبرو و درگیر نشده، جالباند. داستانهای پریان از تعداد نسبتا محدودی از پیرنگها استفاده میکنند اما یکی از معمولترین پیرنگها همین پیرنگ ماجراجویی است.
کنش است که در این داستان شخصیتها را وادار به حرکت میکند. اولین کنش فرار گریندلوالد است که تمام کاراکترها را به تکاپو وامیدارد و قطار داستان را به راه میاندازد. گاهی شخصیتها چارهای بهجز کنش ندارند و همین سیر داستانی را منطقیتر و قابل قبولتر میکند.
تشنه یک اتفاق مهم
نیمی از پرده اول در حقیقت در پلان آخر قسمت یک نشان داده شد و مخاطب را تشنه یک اتفاق مهم نگه داشت. در این فیلمنامه نویسنده مخاطب را در یک هزارتو از معماها قرار میدهد و آخرین ضربه را با معرفی کریدنس دامبلدور در آخر داستان به قلب بیننده میزند. این ضربه به حدی کاری و قوی است که مخاطب در هالهای از شگفتی و تعجب دوباره پلان آخر را تماشا میکند. هر صحنهای که رولینگ مینویسد معادل یک نقطه است و آنقدر مهارت دارد که رابطه بین هر دو نقطه را با گذاشتن نقطه بعدی به بیننده میفهماند. کوتاهترین فاصله بین دو نقطه، یک خط راست نیست، پرده دوم در حقیقت ادویه و نمکی است که به داستان پاشیده میشود و آن را از یکنواختی بیرون میآورد.
لحظه وقوف، یعنی همان لحظهای که کاراکتر اصلی بصیرتی را کسب میکند. این لحظه را میتوان به دو پلان تعمیم داد؛ پلان اول ،لحظه ملاقات نیوت و دامبلدور و پلان دوم لحظه ملاقات کریدنس و گریندلوالد. این دو پلان را میتوان اساسیترین بخشهای داستان دانست.
رولینگ با ماجراپردازیهای خاص خودش تلاش میکند مشکلاتی را تصویر کند که جذابترین و پرمخاطرهترین موانع را در مقابل شخصیتهای مهم داستان قرار دهد. مهارت او ساخت موانعی است که به سادگی قابل حل نباشند اما گاهی با باگهایی هم در داستان مواجه میشویم.

چهار شخصیت
اگر بگوییم داستان حول محور چهار شخصیت شکل گرفته و مابقی تنها آلت دست این چهار کاراکتر هستند شاید بیراه نگفته باشیم. نیوت، دامبلدور، اسکمندر و گریندلوالد اسکلت داستان را تشکیل میدهند. برخلاف قسمت اول این مجموعه، کریدنس دامبلدور حالا به یک وزنه در ذهن مخاطب تبدیل شده است. این بزرگترین شوک و هیجانی بود که رولینگ میتوانست به مخاطبانش وارد کند و آنها را با این ضربه تنها گذاشت.
کریدنس در این داستان نماد یک شک و سوال بنیادی است که هیچ چیز به جز پاسخ مستدل نمیتواند او را از این شک برهاند. او به شدت تحت تاثیر سایرین است و قدرت تجزیه و تحلیل خود را از دست داده است. سختیهای زندگی او را شدیدا شکننده کرده و هر التیامی را به سرعت میپذیرد. او شخصیتی ضعیف و سست عنصر دارد. نمادی از قدرتی درست در ذهنیتی غلط که توانایی انتخاب راه درست را از او گرفتهاست.
قهرمان داستان
نیوت در نقشی پررنگتر به عنوان قهرمان داستان حضوری دوباره پیدا کرده است. او نماد منطق و عقلانیت است. دامبلدور با انتخاب نیوت به عنوان اولین مبارز برای غلبه بر گریندلوالد نسبت ارزشمندی نیوت برای جهان سحر و جادو را مشخص میکند. او به عنوان کاراگاه مخفی دامبلدور زنگ اصلی شروع داستان را به صدا درمیآورد و تکاپو را به قصه القا میکند.
گریندلوالد به عنوان شخصیت پلید داستان با بازی جانیدپ عینیت بیشتری پیدا کرده و کاراکتر خود را به اثبات رسانده است. سخنرانی گریندلوالد به حدی دقیق نوشته شده که حتی بیننده هم به درستی آنها اذعان میکند. این سخنرانی مثالی از یک ایدئولوژی دیکتاتورمحور است که سعی دارد با شستشوی ذهنی بر اعضای خود بیافزاید و عوام را با خود همراه کند.

قانون سه قسمت
قاببندیها یکی از مهمترین نکات در بحث فیلمبرداری این فیلم است. محل قرارگرفتن سر در قاب و استفادهی مناسب از هدرومها بسیار قابل توجه است. در قابهای بستهای که فیلمبردار از کاراکترهای اصلی مانند گریندلوالد و نیوت ثبت میکند میتوان به عینه استفادهی حداکثری از فضای موجود بین سر بازیگر و خط بالای قاب را مشاهده کرد.
استفاده از قانون سه قسمت را به وفور میتوانیم در سکانسهای مختلف فیلم مشاهد کنیم. فیلمبردار با قرار دادن عناصر بصری در نقاط تلاقی، چشمهای شخصیتها را در نمای نیمهنزدیک و حدودا در نقطهی تلاقی قرار میدهد. او با این قاببندی سعی میکند ارتباط چشمی و احساسی دقیقتری بین مخاطب و کاراکتر را برقرار کند.
الفبای رنگی
الفبای رنگی با جزئیات بیشتر، محدوده رنگی برای نماهای مختلف در سکانسهای متفاوت را مشخص میکند. نمونههای رنگی سادهتر را میتوان برای کل فیلم و نمونههای رنگی پیچیدهتر را برای سکانسها، نماها و صحنههای متعدد میتوان درنظر گرفت. در این فیلم ما بیشتر با تطابق در رنگهای غیراشباع روبهرو هستیم. پالت رنگی تصاویر و صحنهپردازیها ترکیبی از سبز و آبی است و سیاه را تشکیل میدهد.
یکی از نکات مورد توجه فیلم رنگ آتشی است که توسط گریندلوالد و پیروانش تولید میشود که برخلاف رنگ آتش نیوت و یاران دامبلدو، آبی است. رنگ آبی از دسته رنگمایههای سرد به حساب میآید و نشاندهنده شخصیت دیکتاتور مآبانه و بیاحساس گریندلوالد و یاران او میباشد.
رویدادها بدون هیچگونه تاخر و ترتیبِ متفاوت و در یک خط مستقیم اتفاق میافتند ؛ اما معماها، داستان را به افسار کشیدهاند و مدت زمان واقعی فیلم آنچنان تفاوتی با زمان درج شده روی پوستر ندارد. رویدادها تا انتها ادامه دارند و امیدوارند که بتوانند چالشهای پیش آمده را در حساسترین زمانهای ممکن پاسخ بدهند.
0 نظر ثبت شده