جی کی رولینگ، خالق مجموعه داستانهای جذاب «هری پاتر» است. پس از موفقیت کتابهای هریپاتر و پیدا کردن مخاطبهای پروپاقرص، وی پذیرفت تا اقتباسی سینمایی از کتابش انجام شود. طرفداران رولینگ به شکل خارقالعادهای از مجموعه فیلمهای هریپاتر استقبال کردند و روزبهروز بر تعداد این هواداران افزوده شد. آثار او تبدیل به پرفروشترینهای تاریخ سینما شدند و برندی به نام هریپاتر زاده شد.

اولین تجربه فیلمنامه نویسی رولینگ
جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها از دسته فیلمهای فرانچایز محسوب میشود. این فیلم، اولین تجربه فیلمنامه نویسی رولینگ محسوب میشود و در ادامه مجموعه داستانی هریپاتر ساخته شده است؛ اما از اتفاقاتی پیش از آن خبر میدهد. اثر پیشرو برای افرادی ساخته شده است که مجموعه فیلمهای هریپاتر را به طور کامل پشت سر گذاشته باشند. مخاطبی که با زندگی جادوگری آشناست، میتواند راحتتر با وقایع ارتباط برقرار کند.
جانوران شگفتانگیز مانند تمام داستانهای رولینگ از درونیات اشخاص صحبت میکند. احساسات و ذات حقیقی افراد، درونمایه اغلب ماجراهای تعبیه شده توسط او هستند. قصه افرادی که در زندگی خود دچار مشکلات روحی شدهاند و خدشههایی بر روحشان وارد شده است. پلیدی و نیکی درونی افراد در قالب نیروهایی ماورایی ظهور و بروز پیدا میکنند و انتقام چاشنی ماجراها میشود.
هدف بزرگ این فیلم و آثار گذشته رولینگ در حقیقت رسیدن به یک آرمانشهر است که در آن هیچگونه زشتی و ناپاکی وجود نداشته باشد و جهان به دست افرادی درستکار برسد. اساس و پایه تمام مجموعهها و علیالخصوص فیلم جانوران شگفتانگیز جدال تیرگی و روشنایی است.
داستانهای او، داستانهایی هستند که مفاهیم عمیق روحی را انعکاس میدهند و مخاطب را با دنیایی جدید آشنا میکنند. دنیای جادوگری همان جهانی است که بشریت قرنهاست از آن صحبت میکند و همیشه در معماها و نادانستههایی از آن غوطهور بوده است. رولینگ با استفاده از همین نکته، اتفاقات مختلف و ساختارهای متفاوتی را در بستری از جادو شکل میدهد تا بیننده را با زوایای پنهان این دنیای ساختگی و فرضی آشنا کند.

داستانی ماجرامحور
فیلم فانتزی جانوران شگفتانگیز به روایت وقایعی 50 سال پیشاز هریپاتر میپردازد. داستان این فیلم به هیچ عنوان شخصیت محور نبوده و ماجرا محور است. پیرنگ ماجراجویی، ساختمان کلی این داستان را شکل داده است. این نوع پیرنگ روی شخص تمرکز نمیکند و بیشتر روی خود سفر و اتفاقات رخ داده در آن فوکوس میکند. سفر، همانقدر اهمیت دارد که شخصیتها مهم هستند و بدون آنها پایان داستان شکل نخواهد گرفت.
پرده اول داستان با یک اتفاق کلیشهای رقم میخورد؛ همان حادثهای که جستوجوی واقعی قهرمان را به جریان میاندازد. جابهجایی دو چمدان برحسب تشابه، نقطه آغازین شروع ماجراست. با جابهجایی چمدان به ترتیب دامنه ارتباطی نیوت شکل میگیرد و شخصیتهای حامی به نوبت در پرده اول معرفی میشوند.
زندگی نیوت
نیوت در جایگاه شخصیت اول به خوبی از آن چیزی که داستان در پی آن است آگاه بوده و شناخت کافی دارد. او زندگی جدید را پیش رویش میبیند و اشتیاق جمعآوری حیوانات عجیب دیگر و مطالعه و کمک به آنها به دفعات در قسمتهای مختلف داستان از زبان او شنیده میشود. این پیرنگ، اغلب برای نوجوانانی مورد استفاده قرار میگیرد که احساس میکنند والدین و مدرسه، آنها را سرکوب کردهاند. شخصیت نیوت مجهز به یک نوع اشتیاق شدید است که میتواند به واسطه آن هر جایی که میخواهد برود و هر چیزی که میخواهد را به دست بیاورد.
پرده دوم، پرده معرفی هر کدام از اعضاء داستان است. این پرده تصویر ذهنی هر کدام از شخصیتها را در ذهن مخاطب ایجاد میکند و به او قصد و هدف هر کدام را معرفی میکند. جبهه خیر و شر در همان ابتدا اعضای خود را انتخاب میکند و نویسنده، علت برانگیخته شدن تک به تک اعضاء را در حین جستوجو عیان میکند. نویسنده، وقت زیادی را صرف معرفی قهرمان نمیکند و در تمام موارد، جستوجو با تصمیمی فوری آغاز میشود. اگر این جستوجوها را از داستان بیرون بکشیم، داستان فرو خواهد ریخت و شخصیتها به تنهایی توانایی روایت داستان را نخواهند داشت.
کاراکترهای بدون قدرت
کاراکترها تحت فرمان ماجرا هستند و بدون کمک تاریخچه هریپاتر و فضای داستانی مشابه از هیچ قدرتی برخوردار نیستند. جانوران شگفتانگیز به مراتب از هریپاتر ضعیفتر است و بدون حمایت آن مجموعه خارقالعاده از هیچ زیرساخت و بنیادی برخوردار نیست. رخدادها به ترتیب اتفاق نقل میشوند و هیچگونه خبری از یک چرخش غیرمنتظره نیست.
بدترین اتفاق ممکن برای جانوران شگفتانگیز، فرنچایز بودن این فیلم است. قیاس مداوم هریپاتر با این مجموعه باعث میشود نقاط قوت آن از بین برود و نقاط ضعفاش به شدت بولد شده و توی ذوق بیننده بزند. هریپاتر، یک مجموعه استثنایی و خاص بود که مخاطب را با هر رده سنی مجذوب خود میکرد؛ اما این مجموعه تنها به واسطه انتشار توسط کمپانی وارنربروز و بازی بازیگری چون جانیدپ و استفاده از برند هریپاتر استحکام خود را حفظ میکند تا مانع فروپاشی این اثر بشود.
فرنچایز این اثر با پیشدرآمدهایی که مارول بر فیلمهای قهرمانهایش میسازد اصلاً قابل قیاس نیست. فرنچایزهای مارول به گونهای ساخته میشوند که نه تنها از کیفیت داستانی فیلم نمیکاهند بلکه ابداً هیجانات و اتفاقات جذاب را به فیلم بعدی حواله نمیکنند؛ بر خلاف مجموعهای که حالا توسط وانربروز ارائه شده است.
داستانی بدون فراز و فرود
جانوران شگفتانگیز، یک داستان کوتاه و بدون فراز و فرودهای ساختارشکن را نمایش میدهد. اتفاقاتی که تماماً قابل حدساند و مخاطب را وارد چالش و درگیری نمیکنند؛ مشکلات را به سرعت و یکی پس از دیگری حل میکنند و اجازه نگرانی را به بیننده نمیدهند. شاخص جبهه پلیدی و تاریکی فردی به نام گلرت گریندلوالد است که بر خلاف ولدرموت در هریپاتر آنچنان قدرتمند شناخته نمیشود و نمیتواند حس تنفر مخاطب را به طور کامل برانگیزد.
نقطه قوت داستان را میتوان در چمدان نیوت خلاصه کرد. چمدان تنها نکتهای است که بعد جدیدی از دنیای جادوگری را آشکار میکند؛ مابقی اتفاقات از قبیل چوبدستیها و وردها، اقتباسی از هریپاتر است و حرف تازهای برای گفتن ندارد. لحظات طنزی که برای گرفتن جانوران ساخته میشود و لبخند به لب بیننده میآورند، باعث شدهاند مخاطب از سایر مشکلات چشمپوشی کرده و سعی کند بدون مقایسه کردن، فیلم را جلو ببرد.
ختم به خیر شدن تمام ماجراها در پرده سوم و با تغییر چهره گلرت گریندلوالد و آشکار شدن قیافه واقعی او با بازی جانی دپ، نوید قسمت بعدی هم به مخاطب داده میشود.

نیوت اسکمندر هریپاتریترین شخصیت فیلم
نیوت اسکمندر را میتوان هریپاتریترین شخصیت این فیلم دانست. نیوت، جادوگری عجیب و درونگرا است. او کارمند وزارت سحر و جادوی بریتانیا بود که بعدها کتاب درسی هاگوارتز به نام «جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها» را مینویسد. کاراکتر نیوت با بازی فوقالعاده ادی ردمین توانست وجهه مرموز یک عضو هاگوارتز را به تصویر بکشد.
شخصی که بر خلاف اطلاعات زیادی که دارد، کمحرف است و احساساتش را آنچان بروز نمیدهد. او قابلیتهای جادوگری زیادی دارد و ارتباط خوبی با جانوران شگفتانگیز برقرار میکند. خجالتی بودن این کاراکتر بر مجیکال بودن شخصیت او افزوده است. حالت چشمهای اسکمندر باعث میشود بیننده نتواند به اعماق شخصیت او نفوذ کرده و سؤالاتی در ذهنش شکل بگیرد. او نمادی از جبهه خیر است و همراهان او را میتوان مریدان وی قلمداد کرد.
گلرت گریندلوالد سمبل شر
نقطه مقابل نیوت، شخصیت گلرت گریندلوالد قرار دارد که سمبل شر و پلیدی است. بر خلاف سایر شخصیتهای داستان، اطلاعاتی که فیلم دربارهی او به ما میدهد از همه کمتر است؛ این اتفاق، سبب ایجاد حس کنجکاوی بیشتر در بیننده میشود. شخصیت او از نظر عدم شناخت ابعاد مختلف، مشابه با ولدرموت است. رولینگ، به معرفی یکباره شخصیتهای سیاه عادت ندارد و آنها را به تدریج و در طی قسمتهای بعدی کاملتر معرفی خواهد کرد.
پورپرتینا گولدستین در پرده اول و با معرفی توسط دوربین یکی از شخصیتهای تأثیرگذار به حساب میآید. او یکی از بازرسان سابق کنگره جادوگران آمریکا است که به عنوان پارتنر نیوت در قسمتهای آتی شناخته میشود. تینا ساحرهای منطقی و معقول است که همیشه دوست دارد طرف حق را بگیرد. او قبلاً کارآگاه بوده اما حالا به دفتری بسیار پائینتر از حد مهارتش تنزل رتبه یافته است.
کویینی گلدستین، هماتاقی و خواهر کوچکتر تینا است که دختری بسیار زیبا و مبهوتکننده است. او فردی بسیار مهربان و لطیف است که مهارت زیادی در ذهنجویی (خواندن ذهن) دارد. او از نظر تیپ ظاهری و سرشت درونی بسیار با خواهر خود متفاوت است.

قمار سازندگان در موسیقی ابتدایی
اولین نکتهای که با بالا آمدن لوگوی وارنربروز توجه مخاطب را به خود جلب میکند، آهنگ ابتدایی و بیکلام مجموعه هریپاتر است. پخش این ملودی بزرگترین ریسک ممکن برای این فیلم است. تمام خاطرات هریپاتر با شنیدن این ملودی برای بیننده تداعی میشود و ناخودآگاه سطح انتظارات مخاطب را به شدت بالا میبرد.
تدوین این اثر از سری تدوینهای خوبی است که اثری از جامپکات در آن دیده نمیشود. پیوستگی تصاویر به حدی حرفهای انجام شده که نمیتوان مشکلی در ریتم دیداری مشاهده کرد. ترکیب کارگردانی جذاب و تدوین به عنوان کارگردانی دوم یک محتوای جذاب از نظر فنی تولید کرده است که نقصهای متن را با بالا بردن سرعت کنشها از بین برده است.
میزانسن این اثر بینهایت قوی است و تمام قد، ایستاده تا بتواند بیشترین شباهت ممکن به هریپاتر اما با کیفیتی به مراتب بهتر را ارائه کند. این فیلم در هشتاد و نهمین دوره جوایز اسکار، نامزد دریافت بهترین طراحی صحنه شد که این امر خود تأییدی بر این مطلب است.
پرسپکتیوهای متنوع
ما در این فیلم به وفور شاهد تصاویری با عمقهای غیرواقعی هستیم. انواعی از پرسپکتیوهای تکنقطهای، دو نقطهای و سه نقطهای را به آسانی میتوان در پلانهای مختلف پیگیری کرد. نقاط تلاقی و سطوح طولی که میتوانند توجه مخاطب را به سوی نقاط تلاقی در صفحه نمایش بکشانند و او را بیشتر به درون فضای داستان وارد کنند.
داستان با یک الگوی روایی خطی تعریف میشود. الگویی که به ترتیب با مقدمه آغاز میشود؛ سپس میانه را عنوان کرده و نتیجه را در یک وضعیت متعادل جدید بیان میکند. هیچ اثری از فلاشبک در این شیوه روایی قابل رؤیت نیست و در واقع روایت بدون هیچ پیچیدگی روی یک خط تعریف میشود.
پالت رنگی مورد استفاده در صحنهها و نماها کمی متفاوتتر از هریپاتر است. مجموعه هریپاتر بیشتر از پالت رنگی سبز و مشکی بهره برده بود تا بتواند فضای دلهرهآور و مهیج جادوگری را القا کند؛ اما در اینجا شدت کنتراست رنگها بیشتر است. همچنین تنوع رنگها در اغلب صحنهها متنوعتر، شادابتر، گرمتر و زندهتر دیده میشود.
0 نظر ثبت شده