جایی میان سیاهی و سپیدی
در بین فیلمها و شخصیتهای ابر قهرمانی دکتر استرنج بُعد انسانیتر و اخلاقیتری دارد، از این جهت که انسانی مغرور و متکبر را نشان میدهد که به دنبال رسیدن به جایگاه قبلی خود در مقام پزشک به مسیری والاتر و بهتر راه پیدا میکند. مفاهیمی عرفانی و فلسفی که در کمتر داستانی از شخصیتهای کمپانی مارول دیده میشود.
درست است که تمامیِ شخصیتهای ابر قهرمانی به دنبال نابودی شر هستند امّا داستان دکتر استرنج از آن جهت قابل توجه و خاص است که نشان میدهد بُعد انسانی معطوف به سپیدی و سیاهی مطلق نیست، انسانها جایی میان این دو قرار دارند و برای آدم بودن و انسانیت داشتن گاهی میتوان از سیاهی و تاریکی در جهت رسیدن به مقصد درست سود جست.
همانطور که یینگ و یانگ، سیاه و سفید را در کنار هم قرار میدهند آدمیت و انسان بودن تُهی از سیاهی نمیشود. دکتر استرنج فردیست که پس از تصادفی وحشتناک، قدرت دستان خود را برای انجام عمل جراحی از دست داده، او به جهت درمان و بیشتر برای آن که بتواند جایگاه خود را مانند آنچه قبلاً بود در مراتب اجتماعی بالا نگاه دارد رهسپار مسیری سخت میشود، امّا پس از شناخت مفاهیم عرفانی و پی بردن به حقیقت ایمان متوجه هدف کوچکی که برای رسیدن به آن در تلاش است شده و به راهی والاتر قدم میگذارد.
دیگر برای او مراتب اجتماعی اهمیت ندارد بلکه او به درکی از جهان و هستی رسیده که سعادت را در نجات دادن چند انسان به وسیلهی حرفهی خود نمیبیند.

جنگ با نفس درونی
دکتر استرنج بیش از اینکه با نیروهای خارجی در جنگ باشد باید با نفس خود بجنگد و بدی را در نفس خود نابود که نه بلکه کنترل نماید، داستانهای این چنینی که شخصیت اصلی بیش از ستیز با اهریمن خارجی درگیر نابود سازی اهریمن درون خود است به داستانهای شرقی و باورهای شرق نزدیکتر است. باورهای عرفانی و الهی مردم مشرق زمین شیطان را بیش از هر چیز در نفس خود میبیند و به دنبال نابودی هوسهای درونی خود قدم برمیدارد.
البته در داستان دکتر استرنج به این بخش مفصل پرداخته نشده امّا از همان ابتدا اشاراتی به این مساله میشود و ریش سفید بیش از آنچه نگران افراد خبیث باشد نگران این است که دکتر پس از یافتن قدرت درونی خود نتواند نیروهای شر درونش را کنترل کند و البته صحنههای اکشن و نبرد میان پاکی و پلیدی، عضو جدا نشدنیِ داستانهای ابر قهرمانی هستند و حذف آن و پرداختن به حفظ نفس با اصل داستانهای ابرقهرمانی در تضاد است با این حال فیلم دکتر استرنج مجموعهای کامل هم از منظر داستانی، شخصیت پردازی و جلوههای ویژهی آن به طور حتم کمنظیر است.

غرور در کنار تکامل
در شخصیتپردازی دکتر (بندیکت کامبربج) به یک نکته توجه ویژهای میشود (رفتار و عادات انسانی به سختی قابل تغییر است) شخصیت دکتر نیز به خوبی از این اصل پیروی میکند، او کبر و غرور خود را کنار نمیگذارد که اگر رفتارش مانند آنچه در بیشتر آثار این چنینی میبینیم به سرعت تغییر کرده و انسانی بی نقص میشد برای مخاطب قابل باور نبود.
استرنج غرور خود را حفظ کرده و در کنار آن به انسان کاملتری تبدیل میشود او ذات و درون پاکی دارد حتی زمانی که به قدرتهای درونی خود پی نبرده و انسانی خود خواه است (خود خواه هست لیک انسان خوبی هم هست) پس از کسب معنویت خاصِ درونی به انسانی بهتر تبدیل میشود امّا روحیاتش به کلی تغییر نمی کند و همین وجود ثبات در منش و رفتار، شخصیت او را باورپذیر و دوست داشتنیتر میکند.
شخصیتی کامل
شخصیتی که بیننده به راحتی میتواند با او همراه شده و آرزو کند ای کاش میتوانست چنین بُعد روحانی را هر چند تخیلی در زندگی خود تجربه نماید. این شخصیت آنقدر کامل است که طبق نظرات و تحقیقات، دکتر استرنج میتواند رهبر انتقامجویان و قویترین قهرمان مارول شود. با توجه به داستان کامیک یکی از دلایل این انتخاب این است که او در بیشتر هنرهای عرفانی بالاترین سطح را بدست آورده و موظف است واقعیت را از قدرت و شر نیروهای ماورایی محافظت کند.
شخصیت منفی داستان نیز (مدس میکلسن) با توضیحات ریش سفید راجع به گذشتهاش به بیننده کامل شناسانده میشود، برای مخاطب جای سوالی از اینکه چطور این شخص منفی به وجود آمده بی جواب باقی نمیماند با این تمهید و رد و بدل شدن چند دیالوگ لزومی به پرداخت او با نشان دادن فلش بک نیست و زمان فیلم بی جهت بیشتر نمیشود. در پرداختن به کاراکترهای منفی نیز، اثر به طور کامل و جامعی عمل کرده و ایرادی در بحث شخصیتپردازی به اثر وارد نیست.

جلوههای ویژه هنری
درست است که فیلمهای بلکباستری به شدت متکی به جلوههای ویژه هستند ولی این مساله در فیلم دکتر استرنج در چنان سطح بالایی ساخته و پرداخته شده که به راحتی میتوان به عنوان (هنر) از آن یاد کرد بله قطعا «هنرِ» جلوههای ویژه در این اثر وجود دارد. سکانس از هم گسستگی شهر و وارونه شدن ساختمانها بسیار هنرمندانه تصویر شده.
همچنین برای نشان دادن موارد بسیار سختی مانند: انحراف زمان، کنترل عناصر، چگونگی آگاهی کیهانی، کنترل زمان، ایجاد موج انرژی و تسلط بر دنیای آینهها و بسیاری موارد دیگر که تصویر کردنشان بر پردهی سینما نیازمند خلاقیت بسیار بالاییست که در این فیلم دیده میشود. این فیلم توانست در قسمت جلوههای ویژه به همراه رقیبانی مانند: کاپتان آمریکا، کتاب جنگل، جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها، ورود و مسافران نامزد جایزهی اسکار شود.
در مجموع این اثر بسیار خوش ساخت و از هر نظر سرگرم کننده و خلاقانه است، این فیلم میتواند مخاطبانی که طرفدار آثار کمپانی مارول نیستند را هم راضی کند زیرا داستانی جذاب و محتوایی عرفانی و فلسفی درونِ خود دارد.
0 نظر ثبت شده