“مرا به خانه بیاور” که داستانی اقتباسی از فیلم بچه جایگزین را به نمایش میگذارد؛ ماجرای مادری پرمشغله است که شش سال قبل فرزندش را گم کرده! او که خود را مقصر میداند؛ در روند داستان به مکانی جهنمی کشیده میشود تا پسرش را پیدا کند.

امید در پس ناامیدی
همواره در طبقهبندی اجتماعی، زنان و کودکان بیگناهترین افراد شمرده میشوند. درست همان افرادی که در این فیلم و نمونه هالیوودی آن مورد ظلم قرار میگیرند. گویی جامعه منتظر است شوهر شخصیت زن داستان که تنها پناه او شمرده میشود؛ از سرراه کنار برود. سپس دندانهای تیزش را به او نشان داده و جسم بیجانش را که بر اثر آشفتگیِ یافتن فرزند ناتوان مانده؛ چاکچاک کند.
این فیلم داستان مادری است که تمام بار یافتن فرزند را به دوش همسر انداخته و ناامیدانه تنها به یادآوری خاطرات او بسنده کرده است. با مرگ همسر او به دنبال دلیلی برای زنده¬ماندن جستجوی فرزند گمشدهاش را در پیش میگیرد.
“مرا به خانه بیاور” ماجرای امید در پس ناامیدی است. یونگیون پس از مرگ همسر در کمال ناامیدی تصمیم به خودکشی میگیرد. او پرستار بیمارستان است و از خواص داروها اطلاع دارد. پس با برداشتن دو آمپول کتامین از قفسه داروها که به اعتراف خودش سبب فلج کامل و سپس مرگ می¬شود؛ خود را مخیر به انتخاب مرگ یا زندگی در صورت عدم یافتن فرزند میکند.
به دنبال پسرم
یونگیون که ناامید از پیداکردن پسر و مرگ همسر دچار فروپاشی روانی شده، با یک تماس تلفنی که خبری از فرزندش به او میدهد؛ جان تازه مییابد. در اینجا نویسنده با دمیدن روح امید در کالبد او به بیننده میآموزد که نباید در برابر ناملایمات تسلیم شد و طلوع خورشید درست پس از تاریکی مطلق اتفاق میافتد.
سکانس آمادهشدن او در ماشین برای بازپسگیری فرزند اما یک صحنه حماسی است. زن که تا آن لحظه مشوش به نظر میرسد؛ با بستن موهای آشفتهاش چهرهاش مبارزگونه به خود میگیرد. سپس با برداشتن آمپولهایی که تنها سلاح اوست همچون یک سامورایی تنها به جنگ گرگهایی به ظاهر انسان میرود که از هیچ جرم و خیانتی اِبا ندارند. افرادی که نه میتوان به رفتار ملایمشان دلخوش بود و نه به لباس پلیس که باید آنها را تبدیل به محافظ مردم کند.
امید به یافتن فرزند و سپس انتقام مرگ او از یونگیون ضعیف، مادهشیری میسازد که میتواند یک تنه همه مجرمین جمعشده در دهکده ماهیگیری را به سزای اعمالشان برساند و این همان مفهوم مادری است. پیامی که نویسنده سعی دارد از ابتدای فیلم آن را به خودِ یونگیون و مخاطبینش القا کند. اینکه مادر هیچگاه نشکسته و ناامید نمیشود؛ چرا که مهر فرزند به او قدرت ایستادگی و توان مبارزه میبخشد.

گمشده
یونگیون پرستار موفق یک بیمارستان است که نتوانسته مادر خوبی برای فرزندش باشد و به جهت بیاحتیاطی او پسرش یونسو شش سال پیش گمشده! او که از یافتن فرزند ناامید شده تنها در خیالش با یونسو زندگی میکند. برخلاف یونگیون، همسرش در تمام این سالها جستجو را متوقف نکرده و نقاط متعددی را برای پیداکردنش زیر پا گذاشته است.
درست پس از شش سال، شوهر یونگیون تصمیم میگیرد به خاطر همسرش که به شدت افسرده شده، زندگی را تا حدودی به روال قبل برگرداند. تصمیم به کار او در مدرسه با دریافت اطلاعاتی از مکان پسرش همزمان میشود. اما او در این مسیر دچار سانحه رانندگی شده و جان میبازد.
برادر یونگیون به طور اتفاقی از جای پسری شبیه به یونسو باخبر میشود، که در دهکده ماهیگیری زندگی میکند. او که به بیمه عمر شوهرخواهرش طمع دارد، به طور ناشناس با یونگیون تماس گرفته و ادعا میکند در قبال دریافت پول حاضر است درباره فرزندش به او اطلاعات دهد.
مادر که پس از شش سال توانسته از پسرش سرنخی به دست آورد؛ بلافاصله راهی دهکده ماهیگیری می2شود. در آنجا همه از نشاندادن مینسو که ممکن است همان یونسو یا فرزند زن باشد؛ سر بازمیزنند. چرا که افرادی خلافکار، قاتل و یا پلیس فاسدی هستند که تمایل ندارند کسی به رازهایشان آگاه شود یا با ورود پلیس به منطقه زندگی نکبتبارشان از هم بپاشد.
دهکده جهنمی
یونگیون که به آنها مشکوک شده، با تظاهر به خداحافظی و خروج از دهکده، آنجا را ترک کرده و شبانه باز میگردد. مینسو و پسر دیگری که در آنجا به نوعی زندانی شده و برای صاحب آن بیگاری میکنند؛ پس از به خواب رفتن اهالی فرار میکنند. اما کیونگجانگ یا همان پلیس فاسد آنها را همزمان با ورود یونگیون مییابد. مینسو از آشفتگی گروه خلافکار استفاده کرده و به سمت دریا میگریزد. در آخرین لحظات که مادر خیال میکند فرزندش را یافته یک موج بلند او را به دریا پرتاب کرده و غرق میسازد.
مادر که حالا تصور میکند فرزندش کشته شده به آنها اعتراض میکند اما توسط یکی از افراد دهکده مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به اسارت آنها در میآید. یکی از آنها که به علت قتل و تجاوز تحت تعقیب است؛ شبانه به سراغ یونگیون میرود اما او موفق میشود با استفاده از آمپول او را به قتل رساند.
یونگیون که حالا آزاد شده دست به انتقام میزند و پس از قتل یا مضروب ساختن تک تک افراد گروه خلافکار، موفق میشود جیهو را که او نیز پسری بیخانمان است فراری دهد. پس از دستگیری تمام افراد دهکده، مادر که خیال میکند پسرش را از دست داده تصمیم به خودکشی میگیرد؛ اما با دیدن جسد مینسو که به ساحل آمده متوجه تفاوتهایش با یونسو میشود. یونگیون که پس از دو سال هنوز به دنبال فرزندش میگردد بالاخره میتواند او را بیابد.

از جواهری در قصر تا مرا به خانه بیاور
مهمترین و محوریترین شخصیت داستان مادری به نام یونگیون است؛ که لی یونگیی به خوبی توانسته نقش او را ایفا کند. کاراکتری که در فیلم “مرا به خانه بیاور” کار خود را با انفعال و سرگشتگی آغاز کرده و با عزمی مادرانه برای رسیدن به فرزندش که جز او پناهی ندارد؛ به پایان میرساند.
نویسنده تمام چالشهای زندگی یک زن را در کاراکتر او به تصویر میکشد. زنی که با وجود مشغله بسیار وظیفه مادری را به عهده گرفته و آرزو دارد حتی یک روز بتواند بدون حضور او و وظایف مادریش آرامش داشته باشد. از سوی دیگر با گمشدن فرزند دچار عذاب وجدان شده و خود را لایق مادر بودن نمیبیند.
مرگ همسر ضربه دیگری به او زده و نویسنده این کاراکتر را به لبه پرتگاه میکشاند. حالا باید انتخاب کند نجات یابد یا اسیر درندگانی همچون برادر طماعش و خلافکاران دهکده ماهیگیری شود. در این بخش از فیلم است که او با نیروی مادری دوباره به گردونهی زندگی بازمیگردد.
آخرین رگ حیات او زمانی قطع میشود که تصور میکند فرزندش را برای ابد از دست داده است و تصمیم میگیرد خودکشی کند اما یافتن جسد مینسو، انگیزه حیاتی دوباره به او میدهد. در این سکانس کاراکتر یونگیون میتواند از تمام چالشها به سلامت عبور کرده و قوس شخصیتی خود را کامل کند.
خیانت عزیزان
دو کاراکتر مهم دیگر فیلم اما در مدت کوتاهی وظیفه خود را به انجام رسانده و از کادر دوربین خارج میشوند. اول شخصیت همسر، و دوم برادر یونگیون! همسر گرچه زمان اندکی در داستان حضور دارد؛ اما چه در مدت حیات و یا در رویاهای یونگیون همواره حامی و پناهگاه اوست.
شخصیت دیگر برادر یونگیون است که برخلاف کارکرد معنوی خود عمل کرده و به جای آنکه در نبود همسر او برایش پشت و پناه باشد؛ طمعکارانه از وی و مهر مادریش سوءاستفاده میکند. کاراکتری که میتوانیم او را در کنار آقای چوی قرار دهیم که رفتار محبتآمیزش تنها تا زمانی ادامه دارد که سود شخصیاش در خطر نباشد.
آخرین کاراکتری که اهمیت به سزایی در داستان دارد، شخصیت افسر کیونگجانگ است. او در ابتدا گرچه نسبت به جریان بچه2 گمشده موضع بیتفاوتی اتخاذ میکند اما کم کم به یکی از مخالفان تحویل بچه به مادرش تبدیل میشود. چراکه ممکن است پای پلیس به ماجرا کشیده شود و ضمن بر هم خوردن آرامش کل گروه، او نیز شغلش را از دست بدهد.

درام دلهرهآور مرا به خانه بیاور
“مرا به خانه بیاور” به عنوان یک درام دلهرهآور، از فیلمنامه قابل قبولی برخوردار است. گرچه نباید آن را بیعیب و نقص دانست. تا جاییکه صحنه پایانی فیلم که یونگیون را پس از دو سال نشان میدهد؛ زیادهگویی به نظر میرسد. حتی بهتر بود فیلم در سکانس یافتن جسد مینسو به پایان رسیده و نتیجهگیری را به عهده مخاطب می-گذاشت. گذشته از موارد فوق، فیلمنامه به جهت شخصیتپردازی و داستان راضی کننده است.
یکی دیگر از نقاط قوت این فیلم تدوین مناسب آن است که توانسته روحیات مادر، آشفتگی ذهن پدر، فضای دلهرهآور دهکده ماهیگیری و وحشت دو پسر گمشده را برای بیننده باورپذیر و قابل قبول جلوه دهد. چهرهپردازی و طراحی لباس این اثر سینمایی نیز به خوبی صورت گرفته و سهم بسزایی در ارائه مناسب نقش توسط بازیگران داشته است. تغییر روحیه لی یونگیی و تبدیل او از فردی منفعل به زنی مبارز که میخواهد به تنهایی فرزندش را از چنگ یک گروه خلافکار نجات دهد؛ در گریم او کاملاً مشهود است.
طراحی صحنه، همچنین میزانسن و دکوپاژ و نیز انتخاب موسیقی در سکانسهای مربوط به دهکده ماهیگیری در ایجاد فضای متشنج آن و تولید استرس لازم برای ژانر تریلر در مخاطب، مورد توجه است. موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار داد، ارائه مناسب نقش توسط بازیگران است. لی یونگیی که پیش از این او را در سریال جواهری در قصر از صدا و سیمای ایران مشاهده کردیم؛ نقش مادری ملتهب و آشفته را که برای نجات فرزندش به هر ریسمانی چنگ میزند کامل به نمایش گذاشته است. شخصیتهای دیگر نیز از افسر کیونگجانگ تا مینسو که وحشتزده و بیصدا گریه میکند؛ همه به خوبی از عهده وظیفه خویش برآمدهاند.
0 نظر ثبت شده