فیلم باران خاکستر داستان خانوادهای از هم پاشیده را روایت میکنند. مردم کره جنوبی و کره شمالی در اصل یک خانواده بزرگند که توسط آمریکا و شوروی سابق از یکدیگر جدا شده و پیوندشان گسسته شده است. اما اگر قرار باشد خطری مردم کره شمالی یا جنوبی را تهدید کند؛ دودش به چشم طرف دیگر خواهد رفت.

خطر در کمین است
خطر همیشه میتواند عامل همبستگی باشد. مانند زن و شوهری که اگر فرزندشان در خطر باشد؛ به خاطر او زیر یک سقف جمع شده و دشمنهای خود را فراموش میکنند. در این فیلم نیز کاپیتان جو و لی بیونگ هون به عنوان نماینده از سوی مردم کره جنوبی و شمالی با یکدیگر متحد شده و دست در دست یکدیگر برای نجات همه مردم کره تلاش میکنند.
لی بیونگ هون که تا آن روز به عنوان جاسوس کره شمالی در کره جنوبی فعالیت میکرده، جانش را برای کاپیتان جو فدا میکند و او نیز برای جبران محبت وی دخترش را به فرزندی میپذیرد. نویسندگان در قالب داستان فوران یک آتشفشان بیمهری استبداد و ظلم او را نسبت به مردم کره به تصویر میکشند. برای آنها فرقی نمیکند که با تکمیل فوران آتشفشان بکدو مردم کشته میشوند. برای آنها فقط تحویل گرفتن بمبهای هستهای اهمیت دارد و نجات دادن جان مردم آمریکایی که در کره زندگی میکنند. آنها حتی در صف سوارشدن به هواپیما بر سایرین تقدم دارند.
نویسندگان شاید قصد دارند در قالب این داستان یک نظریه را مطرح نمایند که خالی از لطف هم نیست. اتحاد دوباره دولتهای شمالی و جنوبی کره که بیشترین نفع را برای سیاستمداران و مردم این دو کشور دارد. دست کم بدین صورت از سلطه بیگانگان رها میشوند.

آتشفشان بکدو
درست در زمانی که قرار است کره شمالی به لحاظ هستهای خلع سلاح شود؛ آتشفشان بکدو در مرز چین و کره شمالی فوران میکند. ساختمانهای بزرگ و کوچک کره تخریب شده و خیابانها و بزرگراهها فرو میریزند و مردم کشته میشوند.
نماینده رئیس جمهور به دیدار پروفسور کانگ رفته و درست در زمانی که او قصد مراجعت به آمریکا را دارد؛ از وی برای کار روی پروژه آتشفشان دعوت میکند. چراکه سالها قبل او فوران آتشفشان بکدو را پیشبینی کرده و برای جلوگیری از خطر بیشتر آن پیشنهادی مطرح کرده بود. پیشنهادی که مورد بیتوجهی مسئولین کشور روبرو شده!
درخواست نماینده رئیس جمهور کره جنوبی پروفسور کانگ را از رفتن به آمریکا پشیمان کرده و او نظریهاش را در جمع سران کشور مطرح مینماید. طبق گفته او باید بمبی با درصد تخریب بمب اتم در چهارمین لایه آتشفشان بکدو منفجر شود. انفجاری که در اثر آن انرژی ذخیره شده در آتشفشان آزاد شده و از زلزلهای که قطعاً کل کره را نابود خواهد کرد؛ جلوگیری شود.
کار روی بمب اتم و جداسازی چاشنی آن کار هرکسی نیست و به همین جهت گروهی نخبه و آموزش دیده برای این عمل انتخاب میشوند. به دستور رئیس جمهور باید این جریان کاملاً از چشم دولت آمریکا دور بماند. چراکه آنها به طور قطع با این جریان مخالفت خواهند کرد.
بمبهای اتمی کره شمالی
مهمترین موضوع درباره این عملیات اطلاع از مکان انبارشدن بمبهای اتمی کره شمالی است. انباری که تنها یک نفر در کره جنوبی از مکان آن اطلاع دارد. جاسوسی که سالهاست در زندانهای مخفی کره جنوبی به سر میبرد. عملیات در سکوت کامل رسانهای شروع شده و تیم ویژه به محل زندانها اعزام میشوند. به آنها دستور داده شده که در برابر لی بیونگ هون زیرک باشند و از خود محافظت نمایند.
تیم ویژه به رهبری جو این چانگ وارد زندان شده و جاسوس را آزاد میکنند. او به بهانه حمام کردن کیف کاپیتان جو را دزدیده و نیز ردیاب را از زیر پوست سرش بیرون میکشد تا قابل ردیابی نباشد. در ضمن برای تضمین زندگیاش نقشه تونلهای آتشفشان را میخورد.
بیونگ هون که فردی مکار است؛ تیم ویژه را منحرف کرده و آنها را به سمت خانهاش در کره شمالی برده و فرار میکند. کاپیتان جو با دقت روی اشارات کلامی او میتواند جاسوس را که به خانهاش رفته پیدا کرده و برگرداند. لی بیونگ هون در این رفت و برگشت متوجه میشود که همسرش، دختر او را به روستایی مرزی فرستاده است که نزدیکترین مکان به انبار بمبهای اتمی است.
جنگ بر سر بمب
لی بیونگ هون همراه با تیم ویژه به انبار بمبهای اتم رفته و آنها چاشنی بمبها را خارج کرده و در بمب جدید جایگذاری نمایند. درست در همین لحظات که لی بیونگ هون قصد خیانت مجدد به آنها را دارد؛ از طرف معامله خود که مردی چینی است درخواستی مبنی بر تحویل بمب و یک کاپیتان کره جنوبی دریافت میکند. جاسوس دوباره با حیلهگری به سوی تیم ویژه برگشته و در آخرین لحظات که آنها قصد حرکت به سوی آتشفشان بکدو را دارند؛ آمریکاییها در مکان حضور پیدا کرده و به سوی آنها تیراندازی میکنند. لی بیونگ هون کاپیتان جو را همراه با بمب فراری داده و او را بیهوش میکند.
بیونگ هون همراه با کاپیتان به سوی روستای پیتیان که هم محل قرار با چینیهاست و هم مکان نگهداری دخترش حرکت میکند. اما در میانه راه از کار خود پشیمان شده و کاپیتان را همراه با بمب به سوی آتشفشان میفرستد. از سوی دیگر آمریکاییها به دفتر ریاست جمهوری و محل رهبری عملیات حملهور شده و زمام امور را در دست میگیرند. نماینده رئیس جمهور به سختی میتواند برای بار دوم پروفسور کانگ را از مراجعت به آمریکا پشیمان کند و با نظر او اطلاعات آتشفشان را از سازمان بیرون آورد. به کاپیتان دستور میرسد که باید بمب را به تونل جدیدی ببرد که با نقشهای که او از لی بیونگ هون گرفته فرق دارد. پس کاپیتان به روستای پیتیان رفته و آنجا با نیروهای آمریکایی و چینی مواجه میشود.
کاپیتان جو دختر لی بیونگ هون را به همکارانش سپرده و همراه با او به آتشفشان میرود اما در آخرین لحظات جاسوس، بمب را به درون آتشفشان برده و جان کاپیتان را نجات میدهد. با انفجار همه چیز به حالت اول بازگشته و خطر رفع میشود.

لی بیونگ هون
شخصیتهای مختلفی در این فیلم برای مخاطب به تصویر کشیده میشوند. اما میتوان کاراکتر لی بیونگ هون یا همان جاسوس کره شمالی، شخصیت کاپیتان جو این چانگ و نیز کاراکتر پروفسور کانگ بونگ ری را از مهمترین آنها دانست.
لی بیونگ هون در ابتدا به عنوان جاسوس کره شمالی به بیننده معرفی میشود. فردی که طبق توقع مخاطب باید به تیم ویژه خیانت کند و در کمترین زمان این رفتار را با بلعیدن نقشه تونلهای آتشفشان و نیز فرارش میبینیم. در دومین مرحله او یکبار دیگر این کار را با تنها گذاشتن تیم ویژه و بازگشت برای بردن بمب و کاپیتان انجام میدهد.
شنیدن صدای همسر کاپیتان او را به خود آورده و با احترام به عشق پاک میان آن دو نظرش را برای تحویل کاپیتان به طرف چینی عوض میکند. این شروع رفتار نیک اوست که با فداکردن جانش برای زنده ماندن مردم و بردن بمب به قلب آتشفشان پایان پذیرفته و تکامل شخصیتی او را مشاهده مینماییم.
کاراکتر جو این چانگ نیز در ابتدای داستان کاپیتانی در نزدیکی بازنشستگی است که گویی حس و حال چندانی برای کار ندارد. او بیشتر از هر کاری به زمان نهار میاندیشد و منتظر فرصتی برای استراحت است. این شرایط با وحشت او از مواجهه با لی بیونگ هون بیشتر نمود پیدا میکند.
جو این چانگ که تا حدودی سادهلوح و زودباور به نظر میرسد در حین داستان کم کم تغییر کرده و ترس از وجودش رخت میبندد. او حالا میتواند در مواجهه با مشکلاتی که در مسیرش قرار میگیرد محکمتر برخورد کرده و در پایان نیز فعال کردن بمب، دوستی با لی بیونگ هون و پذیرش دختر او به عنوان فرزندخوانده شخصیتش را کامل میکند.
خودباخته مقابل بیگانگان
پروفسور کانگ بونگ ریم اما اوضاع متفاوتی دارد. او یک کرهای است که تابعیت آمریکا را داشته و در آن کشور زندگی میکند. او عافیت طلب است. از طرفی نماد کسانیست که اگر در کشور خود پذیرفته نشوند به طور کلی آن را انکار کرده و در برابر بیگانه خودباخته میشوند.
پروفسور کانگ با قرارگرفتن در شرایط آشوب گونه داستان کم کم بزرگ میشود. او در ابتدا مردیست که تنها به نجات جان خود توجه میکند و در اثنای فیلم حتی هویت کرهایش را انکار میکند؛ اما پس از برخورد با همسر کاپیتان جو به یک دلواپس تبدیل میشود. او پس از بازگشت به کره برای شناخت بیشتر میهن اصلیش میتواند شخصیت خود را کامل کند. کاراکتر دیگری که باید به آن پرداخت، شخصیت سرباز کرهای است که در ابتدای آشنایی با لی بیونگ هون به او حمله میکند. اما در پایان فیلم حتی حاضر است برای نجات وی مدتها خونریزی را تحمل کرده و تا یک قدمی مرگ مبارزه کند.

جلوههای ویژه خوب
جلوههای ویژه یکی از اصلیترین نکات فنی است که در مورد این فیلم باید به آن اشاره کرد. پرتاب مواد مذاب و انفجار آنها در کنار لحظات شکاف خوردن زمین یا ریزش ساختمانها بلند و پیشرفته کره جنوبی انقدر جذاب و حقیقی مینماید که ضربان قلب بیننده را بالا میبرد.
هیجانی که جلوههای ویژه به این فیلم تزریق میکند در کنار بازی خوب و باورپذیر بازیگران که ترس و وحشت را به وضوح میتوان در چهره آنها دید قابل توجه است. نقش آفرینی آنها در صحنههای ایجاد سونامی یا پرتاب گدازههای آتش به قدری زیباست که بیننده کاملاً غیرواقعی بودن ماجرا را از یاد میبرد.
بخشهای مختلف این فیلم در اتاق آبی فیلمبرداری شده و بعداً صحنههای خطرناک زلزله یا سونامی و فوران آتشفشان به آن اضافه شده است اما هیچ یک از سکانسها غیرواقعی به نظر نمیرسد. موسیقی به شایستگی به یاری داستان آمده و غم و اندوه یا هیجان و دلهره را در فیلم به نمایش میگذارد. فیلمبرداری، نورپردازی و طراحی صحنه نیز به خصوص در سکانس زندان یا ورود به کره شمالی و نیز در مرز چین به خوبی آشفتگی و فقر مردم را به تصویر میکشد.
0 نظر ثبت شده