فیلم یک مقاومت، مبلغ شعاری برای تمام آزادیخواهان جهان است. اینکه “اگر فریاد بزنیم، فراموش نمیشویم”. جملهای که اگرچه از زبان دختر مسیحی این فیلم شنیده میشود؛ اما به نوعی برگردان شعار “هیهات منه الذله” در اسلام است.

اگر فریاد بزنیم، فراموش نمیشویم
یو گوانسون فریاد ضد استکبار برمیآورد تا زیر بار ذلت و ننگ بردگی ژاپنیها نماند. با توجه به سکانس طلایی کلیسا و دیالوگی که بین او و برادرش برقرار میشود در مییابیم که این تعلیم را از مسیح فراگرفته است. از لحظه ابتدایی نمایش او در قاب تصویر و نشاندادن چشم متورم و خشمی که در نگاهش پنهان شده، میفهمیم با یک انقلابی روبهرو هستیم که حتماً در زندان دردسر درست خواهد کرد. حدسمان کمی پس از ورود او به سلول تنگ شماره 8 و تشبیه زنان زندانی به قورباغههایی که با یک اشاره وحشتزده، سکوت میکنند؛ تبدیل به واقعیت میشود.
او زنان زندانی را با همین یک کلمه دعوت به شورش میکند و پس از آنکه عامل ایجاد جنبش از سوی نیروهای امنیتی شناخته میشود؛ وارد مرحله دوم انقلاب میشود.
سکانس طلایی دیگر این فیلم در اتاق شکنجه اتفاق میافتد. وقتی مدیر امنیت زندان بدن برهنه او را پیش چشم سرباز خود فروخته کرهای نمایان میکند و به گوانسون میگوید: “شنیدهام زنهای چوسانی وقتی توسط غریبهها برهنه دیده شوند؛ خودکشی میکنند.” در اینجا دختر زندانی که شبیه تندیس مسیح مصلوب شده، در حالی که اشک میریزد؛ نام خداوند را بر زبان میآورد.
مسیح زندانیان
کمی بعد در سکانس زندان انفرادی وقتی به دیوار بسته شده؛ خاطره کلیسا و گفتگو با برادرش درباره برهنه مصلوبشدن مسیح را در فلاشبک میبینیم. در این بخش از فیلم او تصمیم خود را قطعی میکند. گوانسون به عنوان یک زن چوسانی نمیتواند حقارت اتاق شکنجه را تاب بیاورد. از طرفی چون مسیحی است نمیتواند خودکشی کند؛ پس به عیسی اقتدا میکند.
حالا او در جمع دین و سنت، میخواهد مسیح زندان باشد. همانطور که در اعتقاد عیسویان، روحخدا به جای تمام گناهکاران مجازات شد تا همگی از عذاب نجات یابند؛ او نیز قصد دارد جانش را فدای رستگاری زندانیان و رهایی ایشان نماید.
بنابراین دیگر خود را زندانی ژاپنیها نمیداند؛ بلکه آنچنان اوضاع را برای آنها سخت میکند که این بار متجاوزین خود را اسیر و دربند او ببینند. چنانکه در سالگرد اعتراضات استقلالطلبانه، دست به انقلاب گستردهای در زندان میزند که تا بیرون از سودِ مون هم کشیده شده و مردم کوچه و خیابان را به صف تظاهرکنندگان ملحق مینماید. انقلابی که گرچه مرگ او را به همراه دارد؛ اما باعث آزادی تمام اسرای کرهای میشود.

ضد استکبار ژاپن
مارس 1919 تظاهرات مردمی برای داشتن کره مستقل شکل میگیرد. جنبشی که موجب مرگ پدر و مادر دختری دبیرستانی به نام یو گوانسون و زندانی شدن او و برادرش میشود. دادگاه برای این دختر شش و برای برادرش یک سال و نیم زندان تعیین میکند.
گوانسون بیخبر از برادرش، وارد زندان سودِ مون شده و به سلول شماره 8 زنانه منتقل میگردد. سلولی با مساحت حداکثر ده متر که حداقل بیست زن را در خود جای داده است. زنانی که برای تحمل شرایط مجبورند دائم و بدون توقف راه بروند.
ورود گوانسون به زندان با خواندن آوازی درباره کره، موجب خشم نیروهای امنیتی میشود. آنها این کار را آغاز یک جنبش تلقی کرده و درصدد یافتن فرد انقلابی برمیآیند. پس از فریب دادن برخی از زندانیان گوانسون شناسایی شده و به اتاق شکنجه و سپس به زندانی انفرادی که منتقل میشود که مجبور است روزها به صورت بسته شده به دیوار آن را تحمل کند.
پس از بازگشت از انفرادی، نقشه انقلابی گسترده را در ذهن میپروراند. او با استفاده از حماقت یکی از مأموران زندان که در واقع یک کرهای خود فروخته است؛ به خارج از سلول و بخش زنان کارگر برده میشود. حالا میتواند از برادرش خبر بگیرد و نیز از تاریخ مطلع شود.
سلول شماره 8
با شمارش روزها و رسیدن به سالگرد تظاهرات استقلالطلبانه، او نقشهاش را اجرا کرده و پس از سخنرانی برای زنان سلول شماره 8، آنها را دعوت به انقلابی در قلب زندان مینماید. همصدایی مردان با زنان اسیر و سپس صدور انقلاب از زندان به خیابانهای شهر، موجب وحشت متجاوزین ژاپنی گشته و پیام انقلاب به گوش امپراطور ژاپن میرسد.
وحشت امپراطور از این اتفاق باعث میشود دستور تخفیف دوره محکومیت تمامی زندانیان را صادرکند. اما گوانسون که حالا به سبب شکنجههای بسیار جانی در بدن ندارد؛ حداقل شش ماه باید در زندان بماند. شش ماهی که روز به روز او را به مرگ نزدیک کرده و در آخر دو روز پیش از آزادی در سلول شماره 8 جان میسپارد. نویسنده داستان اعتراض و مرگ زودهنگام اما مأثر یو گوانسون را به بهترین شکل ممکن روایت کرده است.

تابلوی بیعیب و نقص
این فیلم به لحاظ شخصیتپردازی یک تابلوی بیعیب و نقص است. یو گوانسون به عنوان نقش اول فیلم از دختری سرزنده و بیخیال که به غذاخوردنش بیشتر از همراهی با دعاخواندن پدر اهمیت میدهد؛ رفته رفته تبدیل به یک شبه پیامبر میشود که برای رستگاری زندانیان حتی از بذل جان خود دریغ نمیکند. او نمیخواهد مثل یکی از همسلولیهایش برای روزه سکوت که امری شخصی است؛ اعتصاب غذایی بیفایده کند. بلکه تصمیم دارد مهمترین دارایی یعنی جانش را با آزادی هممیهنانش معامله کند.
هیانگهوا یکی از همسلولیهای گوانسون پیش از ورود به زندان و حتی قبل از اشغال کره یک گیسانگ بوده است. زنی از پایینترین طبقات اجتماعی که مجبور به خود فروشی بوده و به اعتراف خود برده ژاپنیهای عیاش بوده است. اما در زندان و در کنار گوانسون دست به اعتراض علیه ژاپنیها میزند چون نمیخواهد ذلیل شود. حتی پس از آزادی نیز به منچوری میرود چرا که شنیده دولتی کرهای مستقلی آنجا تشکیل شده است؛ که میتواند همراهشان برای استقلال تلاش کند.
اوکیی نیز یکی دیگر از شخصیتهای محوری فیلم است که در ابتدا زنی ترسو معرفی میشود. زنی که وحشتزده به تمام دستورات مأموران ژاپنی واکنش نشان میدهد. اما کم کم در پی اعتراضات و بهرهگیری از مصاحبت گوانسون تبدیل به یک انقلابی نترس میشود. کسی که میخواهد درباره انقلاب بیشتر بداند و شبیه زن قهرمان داستان شود.
در راه انقلاب
نویسنده حتی از پرداخت به شخصیتهای فرعی مانند مادر فرزند از دست دادهای که در ابتدا گوانسون و اعمال انقلابیش را نکوهش میکند؛ یا برادر گوانسون که پیش از زندان از دیدن یک هزارپا هم وحشت میکرده؛ کم نگذاشته است. چرا که هر دوی آنها در طی روند فیلم یک انقلابی محکم و استوار هستند که نه تنها از او به عنوان رهبرشان دفاع میکنند؛ بلکه راهش را نیز ادامه میدهند.
مدیر امنیت نیز که خود را در آغاز فیلم خیلی آرام نشان میدهد؛ در پایان خسته و شکست خورده به دخترک حملهکرده و به عنوان تنها کاری که از دستش برمیآید او را لگدمال میکند. نیشیدا نیز به سهم خود قوس شخصیتش را کامل کرده است. او نیز از سربازی که مغرورانه در کوچهها قدم برمیدارد و سعی میکند خود را یک شهروند ژاپنی اعلام نمایند؛ به موجودی حقیر تبدیل میشود که با بر زبان آورد نام کرهایش سعی در زنده ماندن دارد.

فیلمی بدون موسیقی و رنگ خبری
درون “یک مقاومت” از موسیقی و رنگ خبری نیست. مگر در فلاشبکها و لحظه مرگ شخصیت اصلی که میتوانیم حضور رنگ را در فیلم ببینیم. یا در سکانس صدور انقلاب از زندان به کوچه و خیابانهای شهر که صدای موسیقی دلهرهآور همراه با تلاطم مردم به گوش میرسد. اما همین کمرنگی و بیصدایی کاملاً به جا و در خور شرایط داستان است.
کارگردان توانسته با بهره¬بردن از نماهای نزدیک و بسته صحنههای شکنجه یا اسارت گوانسون در زندان انفرادی ایستاده؛ و نیز با استفاده از نمای باز برای نشاندادن وضعیت جسمی او که حتی نمیتواند درست راه برود؛ تمام رنج و دردش را به نمایش بگذارد.
انتخاب بازیگران نیز به خوبی انجام شده است. چرا که هیچکدام از چهرههای فانتزی مرسوم در کره جنوبی نیستند و فیلم را باورپذیرتر کرده و بیننده را با آن همراه مینمایند.
بازیگران از سوی دیگر نیز تمام تلاش خود را برای زندهکردن این خاطره تلخ اما پرافتخار به کار بردهاند. مخاطب با بازی جذاب و بینقص آنها به زندان سودِ مون و سلول شماره 8 میرود تا از نزدیک با آنچه بر زندانیان گذشته دیدار کند.
0 نظر ثبت شده