گامبی وزیر یک مینی سریال درام 7 قسمتی بوده که با اقتباسی از رمان والتر تویس به نام حرکت اول ملکه در سال 1983نوشته شده است. کارگردانی این مینی سریال بر عهده اسکات فرانک بوده است. فرانک، کارگردانی است که نامزدی اسکار را هم در کارنامهی هنری خود دارد. او پیش از این با آثاری چون : خارج از دید (ساخته استیون سودربرگ)، گزارش اقلیت (اسپیلبرگ) و لوگان (جیمز منگولد) خود را برای مخاطبانش به اثبات رسانده است.
برخلاف تصور بینندگان این سریال، شخصیت اصلی آن یعنی الیزابت (بث) هارمن تنها ساختهی ذهن والتر تویس نویسندهی این رمان است و یک شخص حقیقی در دنیای واقعی نیست. طبق اخبار منتشر شده گامبی وزیر تنها یک مینی سریال محسوب شده و هیچگونه پیوست و ادامهای در قالب فصل دوم برای آن پیشبینی نشده است. این اثر توسط شبکه اینترنتی نتفلیکس در ۲۳ اکتبر سال ۲۰۲۰ منتشر و در تاریخ ۲۸ اکتبر سال ۲۰۲۰، تبدیل به پربینندهترین سریال روز در شبکهی نتفلیکس شد.

یک درام لطیف فمینیستی
گامبی وزیر به عنوان یک اثر فاخر فمینیستی در راس زنجیره فمینیستی فیلمها و سریالهای 2020 قرار میگیرد. داستان این مینی سریال مراحل رشد و بلوغ قهرمان داستان، بث هارمن را به تصویر میکشد. الیزابت هارمن سمبل یک دختر با استعداد و نابغه است که به عنوان تنها زن شرکت کننده در تورنمنتهای جهانی شطرنج مطرح میشود. او دختری است که برخلاف معیارهای جامعه برای زنان، پا به این عرصه میگذارد و خوش میدرخشد.
هارمن در جایگاه یک زن، ماهیت زنان زیرک و بااستعدادی را نمایان میکند که چه بسا در میادین بزرگی چون مسابقات جهانی از مردان همتراز خود بهتر عمل میکنند. این مینی سریال برخلاف سایر آثار فمینیستی که یک طرفه قضاوت میکنند و تنها زنان زجر کشیده را به تصویر میکشند نگاهی نو را به مخاطب عرضه میکند. نویسنده برای جبهه زنان دو گروه و برای جبهه مردان تنها یک گروه را مورد بررسی قرار میدهد.
زنان شامل دو دسته هستند، دسته اول زنانی هستند که خود را به فراموشی سپردهاند و در عقاید نسل خود حل شدهاند. تنها پیروزی این زنان ازدواج و سپس بچهداری قلمداد میشود. نویسنده این طرز تفکر را زمانی بد میداند که باعث میشود دختران استعدادها و تواناییهای خود را به فراموشی بسپارند و به جز ازدواج و رابطه به هیچ مسیر دیگری دل نبندند. دستهی دوم اما زنانی مستقل تعریف میشوند که الیزابت و مادر او در این دستهبندی قرار میگیرند.
تصویرسازی زن موفق
دستهی مردان برخلاف سایر آثار فمینیستی، پس از واقف شدن به استعداد و مهارت الیزابت او را به رسمیت میشناسند و برای او احترام قائل هستند. هدف نویسنده از اینگونه تصویرسازی شاید بیان این نکته بوده است که با تلاش میتوان استعدادهای فطری را پرورش داد و جایگاه اجتماعی خوبی را برای خود به ارمغان آورد.
مینی سریال بیشتر یک درام لطیف فمینیستی محسوب میشود تا یک اثر غرضورزانه و عصبانی که سعی دارد حقوق زنان را به یکباره احیا کند. گامبی وزیر انگیزهساز است و مخاطب را به حرکت وا میدارد. نقش هارمن به عنوان یک سوپرهیرو زن به خوبی توانسته جایگاه خود را در قلب و ذهن مخاطب پیدا کند و اهدافش را عینیت ببخشد.
زندگی الیزابت در این سریال تمام سختیها و فشارهای رسیدن به موفقیت را به مخاطب انتقال میدهد. لحظههای شیرین پیروزی و دقایق تلخ شکست به مخاطب این پیام را میرساند که ابرقهرمانها هم یک شبه به یک فرد مشهور تبدیل نمیشوند. هارمن دختری است که 12 سال به صورت متمادی تلاش میکند و تمام زمان خود را به تمرین و مطالعه برای برطرف کردن خطاهایش اختصاص میدهد. بااینکه این مینی سریال زمان را به سرعت پیش میبرد اما فهم تلاش ممتد بث برای رویایی با اهدافش آنچنان سخت و صعب نیست و بیننده آن را در اعماق وجود خود احساس میکند.

رقابت سنگبنای داستان
داستان با فلشبکی از زندگی کنونی هارمن به ابتدای ماجرای زندگی جدیداش آغاز میشود. این نوع فلشبکها هم خیال مخاطب را از هپیاندینگ بودن راحت میکنند و هم او را تشنه دانستن مسیر نگه میدارند. خاطرات بث از مادرش چندین مرتبه در قسمتهای مختلف تکرار میشود و هربار شخصیت مادر الیزابت را بیشتر به بیننده میشناساند. مادر او زنی مستقل و خودکفاست که تلاش میکند این ویژگی را به دختر خود هم انتقال و آموزش بدهد. پس از خودکشی مادر هارمن و انتقال او به یک یتیمخانه، داستان وارد فصل جدیدی از زندگی او میشود.
یتیمخانهی این سریال برخلاف سایر یتیمخانههایی که در فیلمها و سریالهای مختلف با آنها آشنا شدهایم ، آنچنان فضای تیره و تاری ندارد. الیزابت شروع مسیردرخشان زندگی خود را از زیرزمین تاریک همان یتیمخانه پی میگیرد و به سمت موفقیتی که از آن بیخبر است قدمهایی جدی برمیدارد.
داستان به بررسی ریزترین نکات زندگی بث هارمن میپردازد و به نحواحسن جوانب شخصیتی او را برای مخاطب به قاب تصویر میکشد. بااینکه بیننده با ریتم دیداری همراه میشود و از شناخت تمام و کمال الیزابت احساس رضایت میکند اما خلا عدم شناخت کامل شخصیتهایی همچون بنی و تاونز را در اعماق وجود خود لمس میکند.
مینی سریالی موفق
سنگبنای این مینی سریال را پیرنگ رقابت شکل میدهد. این نوع پیرنگ غالبا همراه با القای حس هیجان و برتریجویی به بیننده است. هیچ پیرنگی مانند پیرنگ رقابت مفهوم عمق بخشیدن به ساختار را واضحتر نشان نمیدهد. افرادی با هدف مشترک بردن یک بازیِ شطرنج ولی با انگیزههای مختلف محوریت پیرنگ این سریال را تشکیل میدهند. یکی از قوانین اصلی این پیرنگ این است که هر دو رقیب باوجود ضعفهای متفاوت باید قدرت یکسانی داشته باشند.
الیزابت با اینکه بر تمام کاراکترها پیروز میشود اما در مقابل بنی و بورگوف با یک قدرت برتر روبرو میشود وطعم شکست را تجربه میکند. نکتهی اصلی پیرنگ داستانِ مقابل این است که باتوجه به اندازهی توان یک طرف، طرف دیگر از توان خنثیکنندهای برخوردار است که باعث برقراری تعادل و القای هیجانات ناشی از این اتفاق میشود. بخش اعظمی از رقابتهای این داستان بین رقبایی است که هر دو سزاوار پیروزی هستند اما در نهایت پیروزی از آن قهرمان داستان میشود.
اولین مرحلهی دراماتیک داستان این است که هر دو رقیب یک زمینهی مشترک دارند و وقتی باهم روبرو میشوند بیننده به تساوی آنها پی میبرد. وقتی زمینهی مشترک بنا شد، زمان بروز کشمکش فرا میرسد. گامبی وزیر یک ترکیب فوقالعاده از انگیزه، تلاش، رقابت و عشق است. رابطههای چالش برانگیز احساسی به وفور در این مینیسریال دیده میشود. رابطهی بث با هری و بنی تنها به علت مشکلات روحی و نیاز هارمن به یک همراه برای به فراموشی سپردن مشکلاتش شکل میگیرد.
تنها دوست الیزابت
تاونز در اولین دیدار به بیننده وعدهی عشق در نگاه اول را میدهد اما در مسیر داستان مخاطب را به مرزهای ناامیدی میکشاند. روابط زیبای الیزابت با جولین اولین و تنهاترین دوست او در یتیمخانه و آلما ویتلی نامادریاش به نوعی احساس لطیف امنیت و اطمینان را به بیننده عرضه میدارد. ارتباطی قوی بین قسمتهای مختلف سریال برقرار است. هر مرحله به مرحله قبل وابسته است و کنشها بسیار اثرگذار و تاثیرپذیر هستند. نشانههایی از ترس، وحشت، افشا، جذبه و کشمکش در متن ماجرا جریان دارد و اسکلت اصلی رقابت، توان و رنگ و بوی خود را از همین جزئیات میگیرد.
پیرنگ رقابتی که در این داستان شکل گرفته است یک نوع فرآیند و جریان محسوب میشود. مخاطب از سختکوشیها و سفرهای متوالی بث برای شرکت در تورنمنتهای مختلف به همان میزان لذت میبرد که از نتیجه داستان لذت خواهد برد. رخدادهایی که در هر کدام از پردهها به وقوع میپیوندد مجموعه روابط علت و معلولی هستند که کمالگرایی را در شخصیت بث به حد اعلا رساندهاند.
انتهای داستان و باقیاس شخصیت الیزابت هارمن در قسمت اول متوجه تغییر و دگرگونی در رفتار و منش او میشویم که از تجربه و رشد شخصیتی او نشات میگیرد. در نهایت امر میتوان گفت سریال پیشرو به شدت شخصیت محور است و مخاطب را با سفرها و اتفاقات جدید شدیدا سرگرم میکند و بدون ریزش بیننده شکل خاصی از نبوغ را در قالب یک بازی به نمایش میگذارد.

بث هارمن شخصیتی درونگرا و تندخو
الیزابت هارمن یا همان بث دختری یتیم است که پس از پشت سر گذاشتن اتفاقاتی ناهنجار و تلخ خانوادگی حالا در اعماق شخصیت خود احساس شکست میکند. درونگرایی و تیپ شخصیت تندخوی او نشان دهنده مشکل عاطفی جدی در روح اوست. الیزابت تبدیل به فردی شده که سودای پیروزی تمام ذهن او را احاطه کرده و انتخابها و رفتارهای او را تحتالشعاع قرار داده است. بث به هیچ عنوان تساوی را نمیپذیرد و راهی به جز پذیرش باخت را برای حریفان خود باقی نمیگذارد. نکات ریز شخصیتی الیزابت تنها به واسطهی بازی مسلط آنیا تیلور جوی هویت پیدا کرده و مخاطب را چند پله به شناخت درون بث جلوتر برده است.
جولین دختری رنگین پوست است و تنها دوست بث در یتیمخانه محسوب میشود. او از کودکی در یتیمخانه بزرگ شده و حالا دیگر امیدی به پیدا کردن خانواده جدید ندارد. نویسنده بیشتر بر روی سن و سال جولین تاکید میکند که چون بالا رفته هیچ خانوادهای او را انتخاب نمیکند اما در حقیقت بحث رنگینپوستی جولین بیشتر از سن و سال او توجه مخاطب را به خود جلب میکند. این نکته ریشه در طرز تفکر آمریکایی سال 1983 دارد که بیننده هم با آن آشناست و بدون هیچ حرفی آن را میپذیرد.
برتری مردان بر زنان
مردان داستان از قبیل تاونز، بنی، هری، بورگوف و…. هیچ کدام هویت الیزابت را خدشهدار نمیکنند و تفکرات برتری مردان بر زنان را ندارند. آنها بث را به عنوان یک انسان پذیرفتهاند، او را تحسین میکنند و برای پیروزیهای او خوشحال میشوند.
آخرین مسابقه بث برای قهرمانی جهان در مقابل حریفش بورگوف، تیر آخر نویسنده برای اثبات وجود مردانی با مشی منطقی است که نه تنها ورود یک زن در این تورنمنتها را یک عامل مزاحم نمیدانند بلکه برای کمک به او از تمام امکانات خود نیز استفاده میکنند.
آلما ویتلی با بازی ماریل هلر کارگردان پرکار این روزهای سینمای آمریکا توانسته جایگاه امنی در این مینیسریال برای خود پیدا کند. شخصیت آلما نمونه شکست خوردهی بث محسوب میشود. کسی که با اینکه استعداد و نبوغ فطری خاصی در پیانو دارد اما زندگی را رها کرده و کاری برای پیروزی خود انجام نمیدهد. عاقبتِ آلما در سریال مرگ است و ترحم بیننده را به شدت برمیانگیزد.

وقتی پازل کارگردانی تکمیل میشود
اولین نکتهای که در تمام قسمتهای این مینیسریال توجه مخاطب را به خود جلب میکند نوع صحنهپردازیهای خاص آن است. طراحی صحنه و نورپردازیها به گونهای است که به هر برهه از زندگی الیزابت شخصیت میبخشد. در هر سکانس حداقل یک مرتبه نمایی از صفحهی شطرنج به مخاطب داده میشود. کنتراستهای رنگی به صورتی است که مرز بین خانههای سفید و سیاه صفحهی شطرنج را تداعی میکند.
اشیا حاضر در صحنه، نوع لباسهای بث و حتی گریم بث هم از این قاعده مستثنی نیست. رنگ ماتیک بث هم این کنتراست را به وضوح نشان میدهد. سفیدی چهرهی او با یک ماتیک تیره حرف از همان کنتراست صفحه شطرنجی میزند.
نورپردازیها بسیار نرم هستند و کمتر از نورپردازیهای تند با کنتراست و سایههای تیز و شدید روبهرو میشویم و تنها شاهد کنتراستی ملایم بین نور و سایه هستیم. سبک نورپردازیها هماهنگ با ژانر فیلم جلو میرود و یک درام واقعی را برای مخاطب سامان میدهد.
تدوین هوشمندانه
بینظیرترین بخش فنی مربوط به تدوین این مینی سریال است. تدوین این اثر با کاتهای بهموقع و تعداد زیاد، توانسته از یک بازی ساکن و صامت مانند شطرنج، یک رقابت هیجانانگیز را خلق کند که صدها برابر از سایر رقابتهای جهانی جذابتر است. تدوینگر توانسته هیجان مخاطب را عمق و یک جدال و رقابت تمام عیار را عینیت ببخشد. تمام قطعات مانند یک پازل کنار هم قرار گرفتهاند و بر قدرت کارگردانی افزودهاند.
از نکات جالب فیلمبرداری این فیلم استفاده از اغلب نماهای اصلی در یک فیلمبرداری موفق است. ما به ترتیب با نماهای XLS,VLS,LS,MLS,MS,MUS,CU,XCU روبهرو هستیم که تماما سعی دارند شخصیت بث را موشکافانه به بیننده معرفی کنند. زیباترین نمای XCU یا همان نمای فوقالعاده نزدیک را در آخرین رقابت بث و بورگوف شاهد هستیم. زمانی که بورگوف تکنیک خود را تغییر میدهد و الیزابت را به چالش میکشد. کارگردان با این نما تمرکز بث برای رسیدن به یک گشایش را نمایان میکند که با بازی حیرتآور آنیا تیلور جوی به بهترین شکل ممکن تلفیق ترس، تعجب، تمرکز، امید و اعتماد به نفس را به منصهی ظهور میرساند.
تاثیرگذارترین نمای XLS را هم از بث در صحنهی حضور او کنار پنجرهی هتل بعد از کنار آمدن با مرگ نامادریاش مشاهده میکنیم. این نما در حقیقت نشان دهندهی حس تنهایی الیزابت پس از مرگ آلما است. دوربین به تدریج از بث فاصله میگیرد و او در نهایت به جز قسمت کوچکی از قاب را به خود اختصاص نمیدهد. همین نما نشانه پذیرش واقعیت تنهایی انسان در جهانی بزرگ و بدون تکیهگاه است.
0 نظر ثبت شده