زامبیهای کرهای
تصمیم به ساخت سریالی با موضوع زامبیها اولین بار در سال 2011 بر مبنای اثری اقتباسی از کتاب پادشاهی خدایان به ذهن کیم سئونگهون رسید اما به دلیل خشونت بالا در داستان، تلویزیون کره جنوبی با ساخت آن مخالفت کرد. در نهایت در سال 2019 این اثر با همکاری نتفلیکس ساخته و پخش شد. سریال کینگدام به صورت تلویحی قصد انتقاد از جامعه سرمایهداری امروز را دارد.
پس به عنوان نمونه حکومتی فئودالی را مثال میزند که هر روز فشار بیشتری را بر مردم وارد کرده و با دریافت مالیات گزاف آنها را فقیرتر و گرسنهتر از قبل مینماید. تا آنجا که حتی آنها قدرت تهیه یک وعده غذای کامل را ندارند و همین امر سبب میشود به جان هم افتاده و با تغذیه از اجساد مردگان تبدیل به زامبی شوند. زامبیهایی که بالاخره به جان حکومت افتاده و باعث نابودی مرفهین بیدردی چون خاندان امپراطوری و وزرای ثروتطلبی میشوند.
کسانی که به درد مردم بیتوجه بودند. افرادی مانند ملکه که در راه قدرت طلبی به ضعیفترین مردم یعنی مادران و کودکان بیدفاع نیز رحم نمیکند.
سه گروه درون داستان
درون سریال کینگدام سه گروه وجود دارند: 1- خاندان امپراطوری و وزرا، 2- دانشمندان، 3- مردم. گروه دوم یعنی دانشمندان همان کسانی هستند که مأموریت روشنگری و هدایت اقشار جامعه را بر عهده دارند. افرادی که با انتشار شبنامه میان درباریان و مردم، آنها را از تبدیل شدن امپراطور مطلع مینمایند و تاوان این عمل شجاعانه را با جان خویش میدهند.
دسته اول نیز به دو گروه منشق میشوند . یک گروه که دنیا طلبانی چون ملکه ، مشاور اعظم و پسر او هستند و گروه دیگر آزاد مردانی چون ولیعهد لیچانگ، چو بئوم پال و ارباب آهن هیون و برخی فرماندهان و وزرا که جان مردم را بر خویش مقدم میدارند. آخرین دسته مهم در سریال کینگدام افرادی از میان مردم هستند مانند پرستار سئو بی و یئونگ شیجین که مثل اکثریت مردم تابع بیچون و چرای حکومت نیستند و همیشه برای تغییر اوضاع تلاش میکنند.
موضوع مهم دیگر در سریال کینگدام توجه به دلایل محبوبیت آن میان مخاطبین است. تقارن زمانی فصل اول سریال با شناسایی کرونا در ووهان چین و شروع فصل دوم با شیوع کرونا در جهان به عنوان یک بیماری همهگیر، موجب همذات پنداری مخاطبین با این مجموعه گشته و بینندگان بیشتری را به آن جذب میکند.

تاریخچه زامبیها این بار در کره
اواخر قرن 15 و اوایل قرن 16 میلادی در چوسان پس از سه سال از جنگ این کشور با ژاپن که مردم با توجه به فشار درباریان در فقر و تنگدستی مرگآوری زندگی میکنند. خبری توسط دانشمندان مبنی بر مرگ پادشاه انتشار مییابد که موجب قتل ایشان از سوی درباریان میگردد. ولیعهد که به ماجرا مشکوک شده برای کشف راز مرگ یا بیماری پدر به روستای جیلهون رفته و در آنجا به وجود زامبیها پیبرده و از نقشه پلید مشاوراعظم و ملکه باخبر میشود.
آنها با تزریق دارویی پادشاه مرده را به صورت هیولایی احیا کرده و مردم گرسنه جیلهون نیز پس از خوردن گوشت اولین قربانی او تبدیل به زامبی شدهاند. ولیعهد و محافظش به اشتباه موجب آزادی زامبیها از درمانگاه جیلهون که پرستار سئوبی به همراه شینجین آنها را در آنجا زندانی کردهاند شده و بیماری رفته رفته گسترش مییابد. ولیعهد برای فرار از زامبیها و سربازان مشاوراعظم که خبر خیانت او به پادشاه را پخش کردهاند؛ به ارباب آهن هیون پناهنده میشود.
آب و آتش
داستان در این بخش ما را وارد فصل دوم سریال میکند درمییابیم با ورود به فصل زمستان تنها عامل بازدارنده زامبیها آب و آتش است. جنگ و درگیری بین انسانها و زامبیها افزایش یافته و با محاصره مردم دژ سانگجو توسط مشاوراعظم سهمگینتر میشود. از سوی دیگر ملکه که به دروغ خود را باردار نشان داده، در پی توطئهای دیگر با زندانی کردن زنان فقیر باردار قصد دارد فرزند پسر یکی از آنها را دزدیده و به جای پسر خود و ولیعهد جدید معرفی کند و سایرین را بکشد
بیماری کم کم گسترش یافته و پس از ورود ولیعهد به قصر که با کشتن پدر هیولاشده خود تصمیم به کودتا دارد؛ با نقشه ملکه و آزادکردن یک زامبی در قصر موجب مبتلاشدن اکثریت ساکنان آن میشود.
در آخر تنها نجاتیافتگان ولیعهد و چندتن از افراد او از جمله پرستار سئوبی هستند که جان نوزاد دروغین ملکه را نجات داده و سپس ولیعهد او را به جای خود به پادشاهی میرساند. پس از هفت سال دوباره خبر همهگیری بیماری پخش شده و ولیعهد سابق به همراه سئوبی به کاشت عمدی گیاه عامل بیماری در نقاط مختلف کره پی میبرند.

KINGDOM
ولیعهد علیه زامبیها
شاید بتوان تنها نقطه قوت شخصیتپردازی این سریال را کاراکتر ولیعهد دانست که از فصل اول سریال تا اتمام فصل دوم به صورت تدریجی و بیش از سایرین تکامل یافته و برای فرمانروایی آماده میگردد . که در اینباره نباید از بازی جذاب و بینقص جو جیهون به سادگی گذشت. تبدیلشدن او از شاهزادهای خودخواه و مغرور که حتی از خوردن گوشت خشکشده که آرزوی مردم مستمند است.
اکراه دارد به فرماندهی عادل که نجات جان مردم را بر سلامتی خود مقدم میدارد و بین فقرا و اشراف فرقی قائل نمیشود. به خوبی در بازی او و چهره مصمم اما شوخش که کم کم با بیشتر شدن فشار بر اطرافیان و وفادارانش، رنگ غمی انسانساز میگیرد؛ مشهود است.
داستان از طرفی شخصیت مهم دیگری نیز دارد که متأسفانه نویسنده در پرداخت به آن دچار ضعف است. مشاوراعظم چو هاکجو میتوانست نقش بیشتر و مأثرتری داشته باشد. او کسی است که در جنگ با ژاپن با استفاده از مردم دهکدهای جزامی و تبدیل آنها به زامبی علیه ارتش مقابل در جنگ پیروز شده و حالا در این دوره جدید با سوءاستفاده از جایگاهش به عنوان پدر ملکه و برای در قدرت ماندن خاندانش حاضر است این کار را در حق پادشاه و سپس در مورد مردم دژ سانگجو تکرار کند. اما نویسنده از این عنصر جذاب به راحتی میگذرد.
کاراکترهای دیگر نیز به جز بئومپال که از استانداری ترسو و خودخواه به فردی دلسوز مردم و مشاور امپراطور بعدی تبدیل میشود؛ بدون هیچ تغییری از ابتدا تا انتهای داستان همراه یا مقابل ولیعهد هستند و ما قوس شخصیتی را در هیچکدام از آنها نمیبینیم.

طبیعت کره در خدمت سریال
بهرهگیری از طبیعت زیبای کره جنوبی و نماهای باز دوربین در فصل اول از سریال جذابیت آن را دو چندان کرده و با وجود اینکه در کینگدام مانند سایر سریالهای کرهای از چهرههای فانتزی خبری نیست؛ یا گروه تولید از صحنههای رزمی جذاب سریالهای افسانهای چینی یا ژاپنی صرفنظر کردهاند.
کارگردان اثر تصویری به یاد ماندنی از رزم، شجاعت و زیباترین نماهای هوایی را از قلعهها و طبیعت کره جنوبی به نمایش گذاشته و با وجود نازیبا بودن موضوع زامبیها از رنگ در طراحی صحنه و لباس کم نگذاشته و هر قسمت را به گونهای در ذهن بیننده ماندگار ساخته است. فصل اول با تعلیق پایانی یا عبارت سینمایی کلیفهنگر به اتمام میرسد و فصل دوم درست در همانجا و در نقطه پایانی فصل اول آغاز میشود.
درگیری با زامبیها که تا به حال از دور یا از بالای بام دژ شاهد آن بودیم اینبار در فصل دوم از نمای نزدیک و با درجه خشونت بالاتری دیده میشود و این کار هیجان جنگ را دو چندان کرده و حتی گاهی بیننده را به یاد صحنههای رزم در سریال گیم آف ترونز میاندازد و نیز دلاوری شخصیتها و فداکاری آنها را بیش از پیش در لحظات نفسگیر رزم نشان میدهد.
موسیقی شرقی اثر
وجود موسیقی زیبای شرق آسیا را که کارگردان به درستی و مطابق با صحنههای تعقیب و گریز ، لحظه مرگ نزدیکان ولیعهد و مهمتر از آنها در سکانس تماشایی دریاچه یخ از آن استفاده کرده؛ را نمیتوان در بالابردن جذابیت این مجموعه بیاثر دانست.
عدم ابتلای برخی افراد مثل ولیعهد یا مشاوراعظم که بعد از گزیده شدن توسط زامبیها تبدیل به هیولا نمیشوند؛ حمله هدفمند و عاقلانه آهنهیون به مشاوراعظم آن هم با فرض اینکه زامبیها قدرت تفکر خود را از دست میدهند؛ و نیز تغییر عملکرد زامبیها که در قسمتهای اول سریال با آب و آتش مشکلی ندارند ولی یکباره در قسمت ششم این فصل به آن نزدیک نمیشوند؛ از اشکالات مهم فیلمنامه است که در سایه جذابیت صحنهها پنهان شده و مورد بیتوجهی قرار گرفته است.
0 نظر ثبت شده