سریال سرگذشت آسدال اولین مجموعه کرهای (کی دراما) است که درباره این دوره از تاریخ صحبت میکند و در یک دوران باستانی تخیلی اتفاق میافتد. حتی میتوان گفت اولین در ترکیب ژانرهای فانتزی تاریخی به این سبک و سیاق است. سریال در داستانسرایی و شرح جهان خود خوب عمل کرده است اگرچه تا اواخر فصل دوم کند پیش میرود و موارد غیرضروری زیادی را بیان میکند.

سریالی که حرفی برای گفتن ندارد
سریال سرگذشت آسدال سعی دارد یکی از بدیهیترین سوالات جهان امروز را بپرسد که آیا انسانی بر دیگری فقط بخاطر قومیت و جغرافیا ارجحیت دارد؟. این سوالی است که آثار مختلفی پیش از این بارها پرسیدهاند و سرگذشت آسدال از این جنبه حرف خاصی برای زدن ندارد.
استفاده سو از خرافه و قدرت موضوعی است که در بیان آن موفقتر عمل کرده است. مفهومی که مذهب در آث دارد و استفادهای که حاکمان از آن برای سوار شدن بر حماقتهای مردم و کنترلشان میکنند به قطع یکی از پایههای مهمی است که داستان بر آن استوار است.
کرامت انسانی که بردهها از آن بیبهره هستند، مادامی که حتی یکی از آنها از طریق مذهب و بخاطر محکمتر شدن پایههای قدرت، قدرتمند میشود دیگران از قبیله او هم میتوانند آن کرامت را به دست بیاورند. درواقع یک انسان بخاطر خودش نه بخاطر قبیله و عقایدش تکریم میشود.
علاوه بر اینها مبارزه نئانتالها و ایگوتوها در برابر حاکمیت آدمهای معمولی نشان میدهد که انسان چگونه همیشه در سراسر تاریخ در پذیرش تفاوت ناتوان عمل کرده است چه این تفاوت ذاتی و مادرزاد باشد چه اکتسابی و ناشی از عقاید.
با این حال در مضمون سریال سرگذشت آسدال آنقدرها حرف جدیدی برای زدن ندارد و افسانههایی که ساخته است دلیل اصلی جذابیت آن هستند.

گزافهگوییهای بیپایان سریال
فصل اول با هیجان آغاز میشود و تا چند قسمت اول هم همین روند ادامه دارد اما طولانی شدن داستان و دیر رفتن به سراغ مقصود اصلی آن و هدر دادن زمان برای پرداختن به مسائل غیرضروری سریال را با افت شدید روبرو میکند. مخاطب امروز عجولتر از این حرفها است که بخواهد پای این همه گزافهگویی صبوری کند، فلذا تا فصل سه بینندههای زیادی ریزش میکنند.
چندین خط داستانی وجود دارد که مدام وصل و فصل میشوند و با این که سرانجام داستان قابل حدس است اما مسیری که به پایان میانجامد نامشخص و علت گیرایی آن است. در شروع سریال همه چیز تازه و جالب است و نمایشی بلندپروازانه به نظر میرسد. قصه نئانتالها در همان اوایل سریال تقریبا پایان مییابد که میتوان گفت یکی از بهترین پتانسیلهای سریال از دست میرود.
هسته اصلی آن هنوز یک درام کرهای است که در آن احترام به خانواده و تکریم عشق دیده میشود. این درام آسیایی با ریشههای حماسی اگرچه ضعفهای آشکار زیادی دارد و هنوز در داستانگویی خود به کلیشههای سریالهای شرقی پایبند است اما همین ایجاد تفاوت در ژانر و استفاده از تخیل سبب شده تا خیلی از دیگر کلیشهها را پشت سر بگذارد.
ابتدا خوب انتها حوصله سر بر
شش قسمت ابتدایی سریال (فصل اول) کاملا امیدوارکننده است که با سریالی از هر لحاظ بدیع مواجه هستیم اما کندی و اضافات فصل دوم باعث شده خیلی از مخاطبان آن را رها کنند یا دیگر پیگرش نباشند. سریال با رفتن از مسیری با هرج و مرج کمتر میتوانست در همین هجده قسمت بهترینِ خود را ارائه بدهد. یکی دو قسمت آخر فصل دو (شش قسمت میانی) باز داستان هیجان میگیرد اما برای برگشتن به روال جذاب سابقش بسیار دیر کرده است.
فصل سوم احتمالا بهترین قسمتهای سریال است. با قبیلههای متفاوتتری آشنا میشویم و دوباره حضور نئانتالهای دوستداشتنی را داریم که احتمالا خاصترین و زیباترین کاراکترهای کل مجموعه هستند. همچنین اون سوم که به ظاهر شخصیت اصلی سریال است، در فصل دوم در بردگی و اسارت است و آنقدرها حضور ندارد، در فصل سوم باز پیدایش میشود و داستان به نقطه درگیرکنندهاش میرسد. برای رسیدن به چنین نقطهای هجده قسمت طول میکشد که همین باعث شده در مجموع سریال از تک و تا بیفتد.

شخصیتهایی که نبودنشان بهتر از بودنشان است
کاراکترهای بسیاری در سریال حضور دارند که به درستی از آنها استفاده نشده است. در حقیقت در قسمتهایی با پرداختن بیش از حد به بعضی از آنها فقط بار عاطفی بِلا استفادهای را به قصه افزوده است که تقریبا غیرضروری است. این تعداد و نشان دادن داستان تک تک عدهای از آنها باعث شده از جنبههای مهمتر شخصیتهای اصلی و مکمل عقب بمانیم.
شخصیت اون سوم و رشدی که به مرور در قصه برایش اتفاق میافتد با بازی خوب سونگ جونگ کی و جذابیت شخصیت آنتاگونیست (تاگون) با بازی جانگ دونگ گون دو قطب حیاتی سریال است که به نکات مثبت آن اضافه کرده است.
حتی شخصیت تهآلا هم با این که نقشی منفی است به اندازه کافی جذاب است و مثل خیلی از نقشهای منفی در سریالهای تاریخی کرهای نچسب و غیرقابل باور نیست. رابطه تاگون و تهآلا هم از این قاعده مستثنی نیست.
شخصیتهایی برخلاف جریان کیدراما
اینطور باید گفت که در غالب آثار تولیدی کره و فرهنگ کی دراما کسی که عملا مهم است شخصیتهای مثبت سریال هستند اما در سریال سرگذشت آسدال به همان اندازه به شخصیتهای منفی بهخصوص آنتاگونیست پرداخته شده است. برای مثال دلیل رفتارهای تاگون و تهآلا یا حتی آسارون و میهول یا اتفاقاتی که برایشان میافتد مشخص است و ساده از کنار آنها نگذشته است.
تانیا در میان کاراکترهای اصلی سریال تنها کسی است که نه خوب بازی شده نه شخصیتپردازی درستی دارد. او با مرگ اون سوم یکباره خواهان قدرت میشود و با این که سریال زمان زیادی برای حرف زدن دارد سر و ته چنین موضوعی را در چند دقیقه از یک قسمت هم میآورد. در حالی که وقتی این تمایل به قدرت در اون سوم ظاهر میشود کاملا مناسب و متناسب با موقعیت است و غیر قابل باور نیست. خیلی از رفتارهای او خام و نوسانی است و شخصیت یک دستی ندارد.

ضعف مشهود در سیجیآی
بعد از این طولانی بودن بیشاز حد داستانهای موازی چیزی که بسیار در ذوق میزند جلوههای ویژه و گرافیک رایانهای سریال سرگذشت آسدال است. سیجیآی در آثار فانتزی و تخیلی بسیار نقش مهمی دارد. برای سریالی با چنین بودجهای این ضعف وحشتناک در سیجیآی آن باعث میشود شکاف عمیقی در لذتی که مخاطب میتواند بیشتر و بهتر از اثر ببرد بیفتد. مقایسه با آثاری با ژانر مشابه این ضعف بیشتر رخ مینماید. از همان قسمت اول میتوان متوجه آن شد و احتمالا انگیزه مخاطب جدی و پیگیر را برای ادامه بسیار میکاهد.
زره سربازان و بعضی از اشیای سنگی و جواهرات مورد استفاده در سریال ساخته عصر برنز نیستند و این یکی دیگر از نکات ریزی است که حتیالامکان باید برای چنین مجموعه عظیمی به آن دقت میشد. پوشش و لباسها، نوع ساختمانها، آرایش و گریمها که بخاطر ژانر در کی دراما تازگی داشت بسیار به جذابیت و زیبایی آن افزوده است. از همین رو هم عدهای زیادی از مخاطبان سریال را مشابه سریال معروف و محبوب بازی و تاج و تخت میدانند که البته پر بیراه هم نیست. هم کلیت داستان هم استایل و پوشش بازیگرها بسیار به یاد آورنده سریال بازی تاج و تخت است.
این شباهت سرگذشت آسدال را به بازی تاج و تخت نباید ضعف آن دانست. سریال در نوع خود بسیار خوب عمل کرده است و این شباهتها هم آنقدر نیست که بتوان آن را الگوی اصلی دانست. شاید بتوان گفت از سریال بازی تاج و تخت در حد یک مدل موفق در ژانر یکسان به هدف ارائه نمایش و تصویری بهتر استفاده شده است و نه بیشتر از این.
سریال سرگذشت آسدال مناسب آن دسته از مخاطبانی است که پیگیر کی دراما هستند و دوست دارند ژانر جدید و مضامین نوتری را تجربه کنند.
0 نظر ثبت شده