زوتوپیا پنجاه و پنجمین اثر در فهرست فیلم های دیزنی است. اسم این انیمیشن برگرفته ازZoo به معنای باغ وحش و utopia (در زبان یونانی) به معنای آرمان شهر است.

تبعیض نژادی در دیزنی
اگر به دنبال محتوای کلی از انیمیشن زوتوپیا بگردیم به اولین چیزی که میرسیم همان شعار همیشگی دیزنی است follow your dreams رویاهایت را دنبال کن. این شعاری است که تقریباً در تمام کارهای دیزنی میتوان مشاهده کرد. گیسو کمند tangled، مولان، رالف خرابکار و… که در کنار زوتوپیا از این قاعده مستثنا نماندهاند.
حال اگر نگاهی با جزئیاتتر بندازیم پی می بریم تفاوتی که شهر زوتوپیا میان جودی هاپس در بقیه پلیسها و نیک وایلد بین اعضای دیگر گروه پیشاهنگی قائل میشد همانند تبعیض نژادیهایی است که امروزه به صورت کاملا واضح در سراسر دنیا به چشم می خورد.
زوتوپیا میخواست نشان دهد هرچند با پیشرفت چشمگیر جامعه بشری، انسانها هنوز درگیر مسائل پیش و پا افتاده و نژادی هستند که آنها را از حرکت به سوی جلو(و یا به گفته جودی هاپس تبدیل کردن دنیا به جای بهتر) باز میدارد.
گریزی به آثار قدیمی
شما در انیمیشن زوتوپیا شاهد گریزهایی به فیلمها و انیمیشنهای معروف دیگر هستید. مانند بزرگ خان و خانوادهاش که کاملاً شبیه به فیلم پدرخوانده هستند و حتی نیک و جودی در شب عروسی دختر بزرگ خان، پیش از او برده شدهاند. مراحل تهیه و تبدیل گل شب زوزهها هم شبیه به فیلم breaking bad است و در صحنهای اسم دو شخصیت فیلم هم آورده میشود.
دیزنی طعنهای هم به انیمیشن فروزن میزند و در یکی از سکانسهای فیلم رئیس پلیس به جودی میگوید: «زندگی فیلم موزیکال کارتونی نیست که داخل آن شعر و آواز بخوانی و بعد آرزوهایت به شکل اسرارآمیزی برآورده شود. پس بیخیال شو(so let it go)!» این استودیو حتی در پلانی کوتاه از آثار دیگر و حتی فیلمهای آینده خود خبر میدهد.

زندگی مسالمت آمیز خرگوش و گرگ!
داستان انیمیشن زوتوپیا حول خرگوشی است به نام جودی هاپس که به دنبال رویای خود تلاش میکند و با بالاترین نمرات از دانشگاه افسری فارغ التحصیل میشود. داستان با سکانسی از کودکی جودی شروع میشود و پدر و مادر جودی که به او گوشزد میکنند که از رویاهایش دست بکشد. با اینکه به جودی میگویند که تاکنون خرگوش پلیس نداشتهایم، بازهم جودی روی حرف خود میماند و تصمیم میگیرد که اولین خرگوش پلیس شود.
وقتی که بالاخره جودی به مرکز شهر زوتوپیا برای انجام مأموریت منتقل میشود، به چالشی بزرگتر برمیخورد. رئیس پلیس یک خرگوش را به عنوان پلیس واقعی قبول ندارد و او را پارکبان میکند. در حالی که جودی دو روز سخت را پشت سر میگذارد چراغ امیدی برایش روشن میشود. پروندهای به او داده میشود که اگر طی 48 ساعت موفق به حل آن نشود مجبور میشود استعفا دهد.
جودی به کمک نیاز دارد و تصمیم میگیرد که این کار را از روباه حقه بازی بخواهد که دیروز ملاقات کرده است. روباهی به نام نیک وایلد که برای کسب درآمد مواد غذایی را از بزرگترین حیوان شهر میخرد و به کوچک ترین حیوان میفروشد. جودی هم مانند نیک با زرنگ بازی او را مجبور میکند که در حل پرونده کمکش کند.
پس از تلاشهای زیادی که نیک و جودی انجام میدهد موفق به حل پرونده میشوند. پروندهای که مشکلی کوچک را حل و مشکلی بزرگتر را جایگزین کرد. وحشی شدن حیوانات در شهر زوتوپیا باعث دور شدن نیک از جودی میشود. باور بر این که حیوانات وحشی زندگی دیگر پستانداران را به خطر میاندازد شهر را به هم میریزد.
نجات شهر توسط خرگوش
جودی که حالا احساس میکند که کار خود را به خوبی انجام نداده است از کارش استعفا میدهد و پیش پدر و مادرش برمیگردد. جودی در شهر و پیش پدر و مادر خود است که به صورت اتفاقی راه حل مشکل را پیدا میکند و برای کامل کردن پرونده پیش نیک برمیگردد.
جودی در کنار کسانی به نکته پرونده پی میبرد که در دقایق ابتدایی فیلم او را از دنبال کردن رویاهایش دور کرده بودند. در نهایت جودی و نیک موفق به کشف حقایق این ماجرا میشوند و مسبب این اتفاقات را دستگیر میکنند. نکتهای که داستان به آن اشاره میکند این است که مهم نیست شما از چگونه یا نژادی باشید، آدمهای خوب و بد در هر دو دسته هستند. کلیت داستان روند خوبی را طی میکند و به راحتی قابل پیش بینی نیست.

جنگ بر خلاف تفکر جامعه
نیک وایلد روباهی که سعی کرده بود حقیقت این دنیا را باور کند با شخصیت اصلی یعنی جودی هاپس مواجه میشود و در نهایت جودی برچسب ضعیف و ناتوان بودن را از روی خودش و دیگر حیوانات هم نوع خودش برمیدارد. نیک نیز موفق میشود که تفکر عموم را راجع به وحشی و طمع کار بودن روباهها تغییر دهد.
انیمیشن در موارد دیگر نیز شخصیت پردازی خوبی را برای مخاطبهایش داشته است. به این صورت که سکانسهایی از دوران کودکی کاراکترهای اصلی را برای شما به تصویر کشیده است. مخاطب از کودکی اراده و جسارت جودی را دیده است و برای تلاش های او ارزش قائل است.
همین سکانسها داخل فیلم باعث میشود هنگامی که جودی از کارش کناره گیری کند، مخاطب بزرگی کار و او را درک کند. یا مثلاً در سکانسی که نیک از سخنرانی جودی ناراحت شد، شما دلیل ناراحتی نیک را میدانستید و کاراکتر همزاد پنداری میکردید.
ویژگی و خصوصیات حیوانی کاراکترها در طراحی شخصیت توجه شده است. به این منظور تیم انیمیشن زوتوپیا برای مدتی به جنگلها و محل زندگی حیوانات میروند و بر روی حیوانات، ویژگیها و رفتار آنها تحقیقاتی انجام میدهند. ظرافت به کارگیری این نکات به گونهای است که اگر در انیمیشن برای گوزن طراحی لباس صورت گرفته، لباس آنها حتماً دکمهای است چرا که شاخههای گوزن این امکان را به حیوان میدهد که لباسی بدون دکمه مانند تیشرت به تن کند. این اصول و دقت در تمام فیلم زوتوپیا به کار گرفته شده است.

گرافیک قابل قبول
همانند سینماییهای دیگر دیزنی، زوتوپیا نیز با تکنیک سه بعدی دیجیتال کار شده است و از لحاظ کیفی چیزی کم ندارد. تمام جزئیات با دقت پرداخت شدهاند و جنسیت اشیا کاملاً قابل تفکیک هستند. پرز و پشم و یا… کاراکترها تک به تک کار شدهاند و از حجم کلی به عنوان مو به کار گرفته نشده است.
شهر زوتوپیا از چهار بخش مختلف با آب و هوایی متفاوت ساخته شده است. بنابراین شما شاهد طیف وسیعی از فضاها و بکگراندهای متفاوت و خلاقانهای هستید. نماها و حرکات دوربین نیز چشم مخاطب را اذیت نمیکند و اصول و قواعد در آن به خوبی رعایت شده است.
چیزی که انیمیشن زوتوپیا را از بقیه انیمیشنها در سبک خودش متفاوت میسازد، سایز حیوانات است. در اکثر انیمیشنهایی که در آنها از شخصیتهای حیوانی به جای انسان استفاده شده است، تلاش شده که با کمی دستکاری در سایز و کوچک و بزرگتر کردن حیوانات آنها را در یک رنگ قرار دهند تا تعامل آنها با یکدیگر راحت باشد.
ساختارشکنی زوتوپیا در اینجا بود که هر حیوان را در اندازه خود و در یک شهر مشترک قرار داد و این کار را به گونهای خوب انجام داد که به یکی از جذابیتهای فیلم تبدیل شد. گروه کارگردانی انیمیشن زوتوپیا مدتها برای این فکر، تحقیق و پژوهش کردهاند.
0 نظر ثبت شده