روح یا ضمیر، جدیدترین انیمیشن پیکسار و به نظر نگارنده از بهترین آثار این استودیو محسوب میشود. کارگردانی روح بر عهده پیت داکتر، سازنده بالا، کارخانه هیولاها و اینساید اوت بوده است. داکتر که به عنوان یکی از نوابغ دنیای انیمیشن شناخته میشود، بار دیگر فیلمی ساخته است که میتواند مخاطبان سینما را انگشت به دهان کند. با من در تحلیل انیمیشن روح همراه شوید تا نگاهی دقیقتر به این اثر درخشان بیاندازیم.

تکراری از اثر فرانک کاپرا
انیمیشن روح، در نگاه اول مرا به یاد فیلم (چه زندگی شگفت انگیزی ۱۹۴۶) شاهکار جاودانه فرانک کاپرا میاندازد. اولین شباهت آنها پرداختن به موضوعات سیاهی از قبیل مرگ و خودکشی، و در عین حال داشتن فضایی بسیار سرزنده و بانشاط است. دیگر این که هر دو فیلم میخواهند توجّهمان را به سمت دلخوشیهای کوچک زندگی ببرند. اموری عادی و روزمرّه که هجوم بیرحم گرفتاریها و مشکلات، اجازه لذّت بردن از آن را به ما نمیدهند.
برقراری روابط انسانی، لذّت بردن از مزّه غذاها یا شنیدن آواز جوانکی در مترو، شاید اهمیتشان را در نگاه ما از دست داده باشند؛ امّا این امور ظاهراً بیاهمّیت، نشانه وجود حیات در انسانها هستند. کارگردان از طریق تاکید بر این موضوع، مخاطبان اثر را تشویق به دیدن و لذّت بردن از زیباییهای زندگی میکند.
علاوه بر این، او به ما میگوید که بیشترمان هدف خود از زندگی را اشتباه فهمیدهایم. به همین خاطر همیشه در پی رسیدن به خوشبختی هستیم، ولی نمیدانیم که زنده بودنمان بزرگترین خوشبختی عالم است. در صحنهای از انیمیشن، دوستان جو (شخصیت اول فیلم) مرد کارمندی را که وارد خلسهای خودویرانگر شده بود، نجات میدهند. او پس از بازگشت به دنیای واقعی، درمییابد که برای رسیدن به پول یا ارتقای جایگاه شغلی، عمرش را پشت کامپیوتر اداره تلف کرده است.
مشابه این اتّفاق برای جو گاردنر هم میافتد. در یکی از صحنههای پایانی، وقتی جو در سکوت و تنهایی به رویدادهای مختلف کودکی و بزرگسالیاش میاندیشد، به اشتباه طولانی مدّت خود پی میبرد. جو میفهمد که این همه وقت از اتّفاقات اطرافش غافل بوده، و تنها به نوازندگی و شهرت فکر میکرده است؛ مانند پیانیستی که از نواختن پیانو لذّت نمیبرد، و فقط تشویق دیگران برایش مهم است.
البته غفلت و بیتوجّهی جو به این چیزها ادامهدار نیست. از این رو، وقتی جری (فرشته برزخی) از او میپرسد: (دوست داری چطوری زندگیت رو بگذرونی؟)؛ جو پاسخ میدهد: (مطمئن نیستم، ولی میخوام هر لحظه اون رو زندگی کنم.)

داستانی ساده از مفهومی عمیق
خطّ روایت بسیار ساده امّا تازه و نوآورانه انیمیشن روح، دستاورد برجسته پیکسار در این اثر دلانگیز است. مسلّماً ترکیب داستانی همه پسند و مقبول تمام مخاطبان (به خصوص کودکان) با ایدههایی خلّاقانه و بدیع، در بیشتر آثار پیکسار وجود دارد. با این حال مدّتی بود که در انیمیشنهای این استودیو، خبری از داستانی چنین بکر و اورجینال نبود.
طرفداران انیمیشن میدانند که در چند سال اخیر هر اثری که از پیکسار دیدیم، به جز کوکو تماماً دنباله فیلمهای موفّق گذشته بودند. اگرچه بعضی از آنها مثل در جستوجوی دوری یا شگفت انگیزان ۲ و… هنوز هم خوش ساخت و دیدنی محسوب میشدند؛ امّا در کمال تاسّف، نبوغ و نوآوری قسمتهای قبلیشان را نداشتند.
خوشبختانه ساخته جدید پیت داکتر از این قاعده مستثنا است، و نمیتوان برچسب کهنه شده یا تکراری به آن زد. همچنین روح از نظر داستانی به اندازهای بینقص و کامل است که احتمالاً نویدبخش دوران نوینی در تاریخ استودیو انیمیشن سازی پیکسار باشد. از این نظر، میتوان روح را با اولین قسمت داستان اسباب بازی مقایسه کرد.
نمایش جهانهای موازی
مولّفه همیشگی انیمیشنهای پیت داکتر، شکلگیری داستان در جهان موازی است. امری که با خروج یکی از شخصیتها (به صورت ناگهانی) از جهانی که در آن زندگی میکند، محقّق میشود. در اینجا هم جو نوازندهای است که کاملاً اتّفاقی، از دنیای واقعی بیرون میرود و قدم به دنیای غیرواقعی (به معنای غریب و ناشناخته) میگذارد؛ مثل بو در کارخانه هیولاها یا شادی در اینساید اوت.
خلّاقیت بدون مرز کارگردان در آفریدن یک جهان فانتزی، مانند کارهای قبلی او در روح نیز بستر مناسبی را برای روایت داستان فراهم آورده است. چنان که ورود کاراکتر به جهان آخرت، هرچقدر هم با اعتقادات ما به عنوان انسانی مذهبی یا حتّی فردی لامذهب ناسازگار باشد، برایمان جذّاب است؛ و این قدرت قصّه گویی پیت داکتر را نشان میدهد.
لازم به ذکر است که برای داکتر وجه مذهبی داستان مهم نیست. در واقع قصد او بهره گیری از ایده (جهان پس از مرگ) به منظور القای مفاهیم عمیق و فلسفی، و شکل گیری قصّهای دلنشین است. به عبارت دیگر، این طور نیست که هدف داکتر از ساختن روح، تبلیغ باورهای مذهبیاش یا زیر سوال بردن عقاید دینی بیننده باشد.

تلاش پیکسار برای بازگشت به دوران گذشته
روح در کنار کوکو و اینساید اوت، نشان دهنده تلاش دوباره پیکسار برای خلق شخصیتهای ماندگاری همچون وال-ای از سال ۲۰۱۱ به بعد است. همان سالی که دو معضل دنباله سازی و گیشه پسند بودن در این استودیو شدّت گرفت، و سرآغاز افول کیفیت انیمیشنهای پیکسار شد. بنابراین روح قابلیت زیادی در ارایه شخصیتهای به یاد ماندنی، برخلاف آثاری مثل دلیر یا دایناسور خوب را دارد.
نمایش زندگی فردی بالغ و بزرگسال، آن هم در انیمیشنی که مخاطبان اصلی آن کودکان هستند، اصلاً کار آسانی نیست. از این رو شخصیت پردازی در اینجا بیشترین اهمیت را دارد. حداکثر تمرکز پیت داکتر نیز روی پرداختن به شخصیت جو گاردنر بوده است. پس عجیب نیست که بیننده فیلم بیش از هر چیز دیگر، جذب این کاراکتر هنرمند و دوست داشتنی میشود.
پرتلاش و جاه طلب بودن، دو ویژگی اساسی جو گاردنر هستند. او همچون پرندهای است که حتّی اگر آسمان را از او بگیری، باز هم دست از پرواز کردن نمیکشد. فرار موفّقیت آمیز او از مرگ و بازگشت دوبارهاش به زندگی، نشان از شخصیت بلند پرواز جو دارند. علاوه بر این، جو بسیار درونگرا است و معمولاً احساساتش را بروز نمیدهد. به طوری که وقتی به آرایشگاه میرود، با آرایشگر تنها درباره جاز حرف میزند.
کاراکتر ۲۲ هم مانند جو، از پرداخت کاملاً دقیق و حساب شدهای برخوردار است. ۲۲ روح آموزش ناپذیر و بازیگوشی است که هیچ راهی برای تربیت او وجود ندارد. تلاش انسانهای بزرگی مثل آبراهام لینکلن، مادر ترزا، ارشمیدس و… برای این کار به شکست منتهی شده است. حال چنین وظیفهای بر عهده جو گذاشته میشود. کسی که نه تنها هیچ کار بزرگی در زندگی انجام نداده، بلکه در رسیدن به اهدافش نیز ناکام بوده است!
هوشمندی کارگردان، در ایجاد رابطه میان این دو شخصیتِ متفاوت و منحصر به فرد است. رابطه دیدنی و گاهی خندهدار جو و ۲۲، بهترین صحنههای انیمیشن روح را به وجود آورده؛ چنان که کنار هم قرار گرفتن آنها، برای هر تماشاگر آسانگیر و سخت پسندی جذّاب است. شاید خود کارگردان نیز فکر نمیکرده که ارتباط یک انسان در آستانه مرگ و یک روح متولّد نشده، این قدر تاثیرگذار از آب درآید.

جهان مرگ و جهان زندگی
انیمیشن روح، دو دنیای متضاد را که یکی جهان مرگ و دیگری جهان زندگی است، به بیننده نشان میدهد. امّا ترسیم اینگونه مکانها در روح، شبیه آثاری چون کوکو، عروس مردگان، کتاب زندگی و هرکول (دیزنی) انجام نمیشود. در واقع جهان مرگ در فیلم پیت داکتر، مکانی پر رنگ و لعاب و سرشار از جزییات فراوان نیست؛ بلکه طرّاحی ساده و یکنواختی دارد، و تنها شامل یک پل طولانی و گوی بزرگی در انتهای آن است.
دلیل این طرّاحی ساده و اصطلاحاً مینیمال، ایجاد احساس اندوه در تماشاگر است. انیماتورها برای القای غم و ناراحتی به مخاطب، حتّی از رنگ هم استفاده جالب توجّهی کردهاند. مثلاً رنگ غالب در دنیای مردگان سیاه است، و به جز سیاه و سفید و آبی رنگ دیگری در آن دیده نمیشود؛ برخلاف انیمیشن عروس مردگان که جهان پس از مرگ را جایی فرح بخش و پر از رنگهای شاد به تصویر کشیده بود.
برعکس این مکان، گیتی پیشین رنگارنگ و نشاط آور است. چرا که محلّ به وجود آمدن ارواح و آماده شدن آنها برای زندگی به حساب میآید. البته اینجا هم فرقهای زیادی با دنیای واقعی دارد. به عنوان مثال، همه چیز در آن جنبه انتزاعی دارد (بر اساس دیالوگ ۲۲: کلّ دنیای ما فرضیه، من میتونم شکلم رو عوض کنم). به همین خاطر، شاهد تلفیق ماهرانه انیمیشن دوبعدی و سهبعدی در گیتی پیشین هستیم.
خیلی انیمیشن باحالیه