موفقیّت سرنوشتساز فیلم”UP” داکتر در سال 2009، مدیران پیکسار را ترغیب کرد تا به داکتر میدان دهند با اثر پیچیدهتری به گیشه سینماها بازگردد. درون و بیرون در واقع اوّلین فیلم پیکسار است که استیوجابز، بنیانگذار و مدیرعامل سابق اپل در ساخت آن هیچ مشارکتی نداشته است. درون و بیرون را میتوان نوآورانهترین اثر پیکسار خواند که بازگشت این استودیو را به عرصه رقابت فیلمسازان دو بعدی و سه بعدی بار دیگر تضمین کرد.
پيکسار در سالهای اخير با دو دنباله متوسط، يک سال بيکاری و چند محصول اورجينال نه چندان تماشایی امّا به ظاهر سرگرم کننده، کمرنگ و بیجان شده بود. امّا داکتر با اثر پرهزینه درون و بیرون که شمشیر دو لبه موفقیّت و شکست بود؛ جان دوبارهای به این استودیو فیلمسازی بخشید.

فیلم بدون نام پیکسار که شما را به درون ذهن میبرد
پیت داکتر، کارگردان انیمیشن موفق “UP” در نخستین روزهای ایدهپردازی در استودیو پیکسار نام “فیلم بدون نام پیکسار که شما را به درون ذهن میبرد” را بر فرزند تازه متولد شدهاش گذاشت. این فیلم که بعدها با نام “درون و بیرون” به یکی از موفقترین آثار پیکسار تبدیل شد برای مدّت زیادی در صدر گیشه ماند و توجه متنقدین بسیاری را به خود جلب کرد.
این اثر سینمایی درخشان که با نگاهی روانشناسانه به مفهوم تعادل احساسات در درون آدمی و تقابل آنها هنگام تصمیمگیری یا قرارگیری در شرایط جدید میپردازد، بیش از آن که مقبول مخاطب کودک باشد، مخاطب بزرگسال را به چالش میکشد.
اثری از شخصیّتهای سیاه و منفی در این فیلم نیست. حال آنکه در تولیدات انیمیشن برای نمایش پیروزی خوبی علیه بدی همواره شاهد حضور کاراکتر منفی در کنار شخصیّتهای اصلی با نمود مثبت بودهایم که نقش مهمی در به چالش کشیدن داستان ایفا کرده است.
تقابل احساسات در درون و بیرون رایلی به خوبی جایگاه این کلیشه را پر کردهاند و مخاطب را بیش از آنکه با حوادث اکشن یا هیجانانگیز مرسوم در کارهای سینمایی سه بعدی همراه کند با زبانی ساده به عمق فلسفی ذهن انسان فرو میبرد.
آنچه در میانه تولید کار بر داکتر سپری شد به کمکش آمد و توانست اثری این چنین پخته را بر روی پرده سینما نمایش دهد. این فیلم با استفاده از عواطف مجسم شده در کالبد انسانی تلاش دارد تأثیر خاطرات بر چگونگی شکلگیری شخصیّت یک فرد را با زبانی کودکانه نشان دهد و به مخاطب بفهماند که پشیمیانی عضو جداناپذیری از فرآیند آگاهی است.

درون و بیرون نشاندهنده تاثیر احساسات بر روابط بین فردی
تولّد، ایده اولیه درون و بیرون به 5 سال پیش از انتشار آن بازمیگردد که پیت داکتر به ناگاه متوجه رشد شخصیّتی دختر خردسالش شد و همین امر او را به سمت ساخت اثری این چنان عمیق هدایت کرد. پیت در درون و بیرون از Dacher Keltner، پروفسور دانشگاه روانشناسی کالیفرنیا کمک گرفت تا اثری با تأکید بر یافتههای عصب روانشناختی به تصویر درآورد و نشان دهد احساسات انسان بر روابط بین فردی تأثیرگذار است و میتواند به طور قابل توجهی توسط آنها تعدیل شود.
قرار بر این بود که نسخه اوّلیه فیلم متمرکز بر گم شدن شادی و ترس در کنار یکدیگر باشند؛ زیرا به نظر میرسد طنزترین انتخاب ممکن است. امّا داکتر به تدریج احساس کرد یک جای داستان ایراد دارد و همین امر موجب شد که فکر کند ممکن است اخراج شود. در حالی که فکر میکرد چه چیزهایی را در مورد پیکسار از دست خواهد داد. او نهایتاً به این نتیجه رسید که بیش از همه دلتنگ همکاران و دوستانش خواهد شد.
روابط انسانی مهمترین مسئله زندگی
بنابراین به یک حقیقت بزرگ دست یافت که احساسات به معنای اتصال مردم به یکدیگر است و روابط، مهمترین مسائل زندگی هستند. داکتر تصمیم گرفت، غم و اندوه را جایگزین ترس کند؛ زیرا گمان میکرد برای تجدید حیات بسیار مهم است. او در آن شب با ریورا و دل کارمن ملاقات کرد تا تغییر برنامه خود را توضیح دهد و در کمال تعجب، آنها واکنش مثبتی نسبت به آن نشان دادند.
پروژه عنوان شده در جولای 2012، در جلسه ارزیابی برای سایر فیلمسازان به نمایش درآمد. در هنگام نمایش به مافوق خود اطلاع داد که برنامههای جدیدی برای این فیلم در دست اجراء است. اگر چه برای داکتر لحظه ترسناکی بود، امّا فیلم در مرحله تولید باقی ماند.
داستان نقل مکان خانواده رایلی به سانفراسیسکو و احساسات آن در مواجهه با محیط جدید و ناشناخته برای یک دختر 11 ساله را نیز میتوان به گذشته نویسنده و نقل مکان آنها به دانمارک مرتبط دانست. همچنین علاوه بر احساسات، برخورد خانواده رایلی با رفتارهای جدید وی و سردرگم شدنشان روی دیگر روانشناسانه داستان است که شایان توجه است.

مفید بودن تمام احساسات برای زندگی کردن
بلوغ شخصیّتها در درون و بیرون که همان 5 احساس رایلی هستند به وضوح ملموس است و خامی کودکیشان را در گفتوگوهای جذابی که با یکدیگر دارند به خوبی نشان میدهد. در مقابل امّا با احساسات پخته ذهن والدین رایلی روبهرو هستیم که در مقایسه با 5 کاراکتر اصلی باثباتتر عمل کرده و از نظم و درک متقابلی برخوردار است.
داکتر همچنین با نشان دادن تعامل بین احساسات در تصمیمگیریهای خطیر، هر یک از آنها را در جایگاه خود مهم جلوه میدهد و حتّی در توجه به احساساتی نظیر غم و عصبانیّت که شاید در نقطه مقابل شادی قرار بگیرند کوتاهی نمیکند. این اثر در نهایت پیامی را به بیننده نه چندان خردسال خود مخابره میکند که داشتن تمام احساسات در کنار هم برای هر آنچه به زندگی خوب نسبت میدهند الزامی است. همچنین سنگینی کفه هر کدام از احساسات در مواقع خطر ممکن است انسان را به سمت تصمیمات نادرست هدایت کند.

بازی با رنگها در نمایش احساسها
نمایش ذهن به شکل یک اتاق کنترل همچنین استفاده از گویهای خاطرات است که با توجه به محتوای احساسیشان به رنگهای گوناگون نگهداری میشوند، از نقاط قوّت فیلم است. با تصور نحوه ترسیم فضای داخلی ذهن، سازندگان فیلم بر روی کلمه الکتروشیمیایی تمرکز کردند.
رالف اگلستون، طرّاح فیلم، توضیح میدهد که “این به معنای تفكّر كردن در مورد چیزها به عنوان انرژی یا مبتنی بر انرژی است”؛ از این رو داکتر، شخصیّتها را به عنوان ذرّاتی از انرژی به نمایش درآورده است؛ همین امر هزینههای استودیو را تا حد زیادی سرسامآور کرده بود. این تیم به مدّت 8 ماه روی هاله “جرقه” جوی کار کردند امّا فشار مالی در بخش تولید آنها را مدام به فکر عقبنشینی میانداخت. در نهایت لستر درخواست کرد جرقه بر روی تمام شخصیّتها اعمال شود.
0 نظر ثبت شده