دنبال انیمیشنی آموزنده و لذّتبخش برای کودکتان میگردید؟ جورج کنجکاو میتواند یکی از بهترین گزینهها باشد. زیرا در عین این که درسهای زیادی به بچّهها میدهد، پر از صحنههای زیبا و بامزّه و خندهدار است. مثل پرواز باستانشناسی دست و پا چلفتی با بادکنکهایی که از دست دیگران میگیرد، یا خرابکاریهای میمونی که از کثیف کردن خانه پیرزنی بدعنق خوشش میآید.

یادگیری فقط حفظ کردن نیست
پیام انیمیشن جورج کنجکاو، نشان دادن راه درست آموزش کودکان است. در یکی از اولین صحنههای فیلم، تد را میبینیم که برای بچّههای مدرسه سخنرانی میکند. سپس شاهد این هستیم که سخنان او حوصله بچّهها را سر میبرد، چون بسیار خشک و خستهکننده است. امّا در سکانس پایانی، تد از طریق همراه کردن درس و مشق صرف با بازی بچّهها را مشتاق به علمآموزی میکند.
سوال اینجاست که چه چیزی سبب میشود تد از روش آموزشی نادرستی که قبلا در پیش گرفته بود، دست بکشد؟ به نظر بنده، سفر او به آفریقا نقش مهمّی در تغییر افکارش دارد. چراکه با سپری کردن ماجراهای مختلف دست به تجربه میزند، و تجاربی که در سفرش به دست میآورد باعث پخته شدن این شخصیت میشوند.
تحول شخصیتی تد
افزونبر این هنگامی که تد به شهر بازمیگردد، به خاطر جورج مجبور میشود مدّتی زندگی همیشگیاش را کنار بگذارد و اتّفاقات تازهای را از سر بگذراند. مثلا به ناچار تن به خوابیدن در پارک میدهد، یا برای نجات جورج با تعداد زیادی بادکنک به پرواز درمیآید و خطر سقوط را به جان میخرد.
تمام این حوادث غالبا دردسرآفرین، عواملی هستند که شخصیت تد را به تحوّل میرسانند. به همین دلیل عجیب نیست که در پایان فیلم، چنین دیالوگهایی به زبان میآورد: (همه میتوانید حقایق را از بر کنید، ولی راه واقعی برای یادگیری این است که بروی بیرون و تجربه کنی. بذارید کنجکاوی شما باعث هدایتتان بشود)
پس پیامی که میشود از فیلم گرفت این است: آموختن علم و دانش نباید تنها از راه حفظ کردن مطالب باشد. گاهی باید کاری کنیم که کودکان خودشان به دنبال فراگیری اطّلاعات بروند. از سوی دیگر، خود بزرگترها هم مانند کودکانشان نیاز به تجربه کردن دارند تا به آگاهی از مسایل مختلف زندگی برسند.

داستانی ساده و مناسب کودکان
داستان انیمیشن بسیار ساده و مناسب فهم بچّههاست، از این رو تکلّف و پیچیدگی خاصّی ندارد. اول شخصیتها معرّفی میشوند؛ سپس با جلو رفتن فیلم، دو شخصیت اصلی با هم آشنا میشوند و بهتدریج زندگی یکدیگر را متحوّل میکنند. بدین صورت که تد برای جورج نقش پدر را بازی میکند و او را از تنهایی درمیآورد. جورج هم از طریق کمک به تد برای پیدا کردن مجسّمه زاگاوا، موزه بلومزبری را از تعطیلی نجات میدهد.
نکته بعدی، غافگیرکننده بودن بعضی از صحنههاست که مانع از یکنواختی داستان میگردد. صحنهای که در آن تد با همراهی جورج به سراغ دوست دانشمندش میرود، یکی از همین بخشهای غافلگیرکننده است. بعد از آن که تد مشغول صحبت با دوستش میشود، جورج برحسب اتّفاق دستگاهی مییابد که اشیا را بسیار بزرگتر از اندازه اصلیشان نمایش میدهد.
صحنه دیگری هم وجود دارد که دوباره بیننده را غافلگیر میکند. یعنی جایی که تد سنگ کوچکی را که در آفریقا پیدا کرده بود، جلوی آفتاب میگذارد و محل اختفای مجسّمه زاگاوا نمایان میشود. در هر دو این صحنهها، اتّفاقی رخ میدهد که مخاطب را به درست شدن اوضاع امیدوار میکند. در حالی که تا پیش از این گمان میرفت هیچ راهی برای جلوگیری از تعطیلی موزه وجود ندارد.
یکی دیگر از نقاط قوّت فیلم، وجود بخشهای خندهداری است که عموما کمدی موقعیت هستند. اینگونه داستان برای تماشاگر خشک و خستهکننده نمیشود، و از گیرایی بیشتری نیز برخوردار میگردد. نیازی به گفتن نیست که کارگردان کاملا از علایق مخاطبان فیلمش آگاهی داشته است، بنابراین داستانی جذّاب را به آنها ارایه میدهد.

جورج و دوستان
شخصیت اول فیلم جورج نام دارد که میمونی پرانرژی، مهربان و صدالبته کنجکاو است. او به انجام اعمال خلّاقانه و غیرمعمول علاقه زیادی نشان میدهد، و باکی هم از سرزنش شدن به خاطر کارهایش ندارد. مهمترین ویژگی این شخصیت اشتیاق زیادش به دانستن است که هرچند ویژگی مثبتی به حساب میآید، گاهی هم دردسرهایی را به بار میآورد.
مثلا در یکی از صحنههای فیلم، جورج از دیدن اسکلت دایناسور در موزه بلومزبری شگفتزده میشود و سعی میکند به چیستی آن پی ببرد. ولی این کار او نتیجهای بهجز متلاشی شدن اسکلت و ایجاد دردسر ندارد. همچنین باعث میشود که تد شغل همیشگیاش را از دست بدهد.
ویژگی دیگر این میمون دوستداشتنی که بسیار اخلاقگرایانه و انسانی محسوب میشود، باوفا بودن اوست. جورج در هر موقعیتی به تد وفادار میماند و به رفاقتش با او پشتپا نمیزند، چون هیچچیز در دنیا برایش بهاندازه دوستی باارزش نیست. جورج حاضر است که برای دوستش هر کاری بکند، حتّی اگر در بدترین وضعیت قرار گرفته باشد.
علاوهبر اینها، شخصیت جورج دارای خصوصیات دیگری هم هست که نشان از کامل بودن شخصیتپردازی او دارند. مثلا هیچگاه دست از امیدواری نمیکشد، و همیشه از یاس و نومیدی دوری میکند. یا بهجای این که از تجربه کردن بترسد، دوست دارد از همهچیز (حتّی از کاربرد دستگاهی عجیبوغریب) سر درآورد.
شخصیتهای داستان
شخصیتهای دیگر فیلم به ترتیب اهمّیتاند، آقای بلومزبری، پسرش و معشوقه تد هستند که در ادامه به هر کدام از آنها پرداختهام:
تد: او راهنمای موزه و باستانشناسی دارای اعتمادبهنفس پایین است که در پایان فیلم به لطف کمکهای جورج مجسّمه زاگاوا را پیدا میکند، و در نتیجه به خودباوری میرسد.
آقای بلومزبری: صاحب موزهای که تد در آن کار میکند. او علاقه زیادی به تد دارد، و همین موضوع حسادت پسرش را برمیانگیزد.
پسر آقای بلومزبری: شخصیتی حسود و بدجنس که آنتاگونیست(ضد قهرمان) اصلی فیلم به شمار میرود. متاسفانه، به این شخصیت هم مانند پدرش زیاد پرداخته نمیشود.
مگی (معشوقه تد): دختر زیبایی که معلّم مدرسه است، و نقش خاصّی در داستان ندارد.
غیر از تد و جورج سایر شخصیتها از پرداخت کاملی برخوردار نیستند، به همین خاطر تاثیر چندانی در داستان ندارند. امّا آنقدر به آنها پرداخته شده است که بتوان از روحیات و انگیزههایشان – هرچند خیلی کم – آگاه شد. در این میان مگی را باید تنها شخصیت هدررفته فیلم دانست، زیرا حضورش تا پایان نمایشی و بلااستفاده است.

اثری تماشایی فارغ از هر سن و سالی
فارغ از داستان و شخصیت و محتوا چیزی که بیشتر از همه اینها توجّه بیننده را جلب میکند، طرّاحی تقریبا بینقص کاراکترهاست. چنانکه اگر فیلم در بخشهای دیگر خوب عمل نمیکرد، باز هم میشد به تماشای آن نشست. پویایی و قرینگی موجود در طرّاحی چهره و بدن هرکدام از کاراکترها، نشاندهنده قدرت کار انیماتورها و سایر سازندگان انیمیشن است.
برای جمعبندی مطالب، باید اذعان کنم جورج کنجکاو در زمره انیمیشنهایی قرار میگیرد که میتواند همه بینندگان با هر سلیقهای را راضی کند. جورج کنجکاو شاید همچون آثار دیزنی و پیکسار معروف نباشد، ولی بسیار خوشساخت و دلپذیر است. بنابراین، دیدن آن را به همه خوانندگان محترم (فارغ از هر سنّ و سالی که دارند) پیشنهاد میکنم.
0 نظر ثبت شده