انیمیشن کاپیتان زیرشلواری که به کارگردانی دیوید سورن در سال 2017 اکران شد، با این که بازخورد خوبی داشت ولی نتوانست پا به پای دیگر انیمیشنهای بلند در جشنوارهها رقابت کند و بیشترین جوایز آن سال به کوکو انیمیشن بینظیر پیکسار و دیزنی رسید.

مسخره کردن ابرقهرمانها
دیوید سورن هنرمند اهل کانادا که در عرصه سینما و تلویزیون به عنوان کارگردان، نویسنده و بازیگر(صداپیشه) مشغول به فعالیت است، علاوه بر کاپیتان زیرشلواری کارگردانی انیمیشن توربو را نیز در کارنامه خود دارد. وی فعالیت حرفهای خود را از سال 1959 (1338) شروع کرد و برای کارگردانی در فیلم کاپیتان زیرشلواری و همکاریاش با عوامل و بازیگران اعلام رضایت کرد.
انیمیشن که برگرفته شده از کتابی 12 جلدی با همین نام است از سال 2006 به بیش از بیست زبان ترجمه و هشتاد میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شده است. این کتاب برنده جایزه kid’s choice awards در سال 2004 شده است و یازده اسپینآف spin-off (اسپین آف یا مشتق ها معمولا بر اساس کاراکترهای خیلی موفق ساخته میشوند. مانند مینیونها که اسپین آف فیلم من نفرت انگیز است) دارد. حق امتیاز این کتاب نیز بالای 50 میلیون دلار به دریم ورک انیمیشن فروخته شد.
کاپیتان زیرشلواری از نظر محتوا شباهت زیادی به شازده کوچولو دارد. نوعی تقابل که با بزرگسالی و تشبیه آن به دنیای خشک و بدون عشق که توسط شازده کوچولو، جورج و هارولد صورت گرفت. جورج و هارولد شیرینی و زیبایی دنیای کودکی را به خانه درختی خود و شازده کوچولو در سیاره و گل خود نشان داد. نقطه تمایز جایی بود که داستان شازده کوچولو توسط خلبان برای ما تعریف میشود ولی جورج و هارولد به نوعی در مبارزه با این عمل بودند. علاوه بر این که شازده و گل برخلاف جورج و هارولد جدایی را پایان یک دوستی نمیدانستند ولی در نهایت داستان کاپیتان زیرشلواری به این نتیجه رسیدیم.

دانش آموزان و مدیر مدرسه
شروع داستان با معرفی کاپیتان زیرشلواری توسط جورج و هارولد به مخاطب آغاز میشود و شما غرق در دنیای کمیکی هستید که ناگهان مدیر مدرسه، آقای کراپ تمام داستان را به هم میریزد. وسط این دعوا ناگهان تمام حرکات متوقف میشود و شما جورج و هارولد را میبینید که به گونهای شروع به تعریف کردن داستان میکنند.
مخاطب ابتدا در این صحنه و بعداً در نقاط دیگر متوجه میشود که جورج و هارولد به گونهای نمایندهی سازندگان این انیمیشن هستند که قرار است پاره توضیحاتی را به شما بدهند. این تکنیک حقه زیرکانهای است که با استفاده از آن میتوان بدون جلب توجه برخی از نکات و صحنهها که باید در قالب خود فیلم گفته شود را به راحتی بیان کرد. البته استفاده نابجا از این حقه باعث اعتراض مخاطب میشود. سبک کمیکی داستان نیز به این قضیه کمک میکند.
کنش بالارونده اولیه که داستان دارد، جشنواره اختراعات است که قرار است روز جمعه در مدرسه برگزار شود. جورج و هارولد موفق میشوند با کارهایشان جشنواره را خراب کنند. تا این بخش از داستان هنوز کاراکترها و فضا در حال معرفی به مخاطب هستند و از این نقطه به بعد، جایی که مدیر کراپ دست جورج و هارولد را رو میکند، داستان اصلی شروع میشود.
بحران جورج و هارولد
مدیر کراپ تصمیم میگیرد که جورج و هارولد را در مدرسه از هم جدا کند. این موضوع با بزرگنمایی اغراقآمیز توسط جورج و هارولد به بحران اصلی تبدیل میشود تا اینکه جورج به صورت اتفاقی مدیر را هیپنوتیزم میکند و او را تبدیل به ابر قهرمان داستانهای کمیکی، یعنی کاپیتان زیرشلواری میکند. به دنبال آن یک معلم جدید که از خنده متنفر بود در مدرسه استخدام میشود و چالشهای داستانی یکی پس از دیگری در داستان گذاشته میشوند.
جورج و هارولد برای شوخی با معلم اسم مسخره او را در مدرسه لو میدهند و باعث بدتر شدن ماجرا میشوند. این بخش فیلم جایی است که شما ممکن است حق را از شخصیتهای اصلی که جورج و هارولد هستند بگیرید، چرا که مسخره کردن هر شخصی به دلیل اسمش ممکن است کار درستی نباشد و ته دل شما را به خاطر این امر چرکین کند. ولی جورج و هارولد در نهایت وقتی که پروفسور با یکی از دانش آموزان مدرسه سوار بر توالتی بزرگ به مدرسه حمله میکنند تا خنده را از بین ببرند، به خاطر این کارشان معذرت خواهی میکنند و یکی از پیامهای فیلم را میدهند و میگویند:« مشکل تو این نیست که دیگران به تو میخندند، مشکل تو این است که خودت نمیتوانی به خودت بخندی.»
البته از پیامهای دیگر داستان میتوان به نقد سیستم آموزشی که سالهاست اعتراضهای زیادی نسبت به آنها شده است اشاره کنیم.

خلق کاراکتر بر اساس فرمهای هندسی
اگر از دیدگاه فرم شناسی به خلق کاراکترهای انیمیشن کاپیتان زیرشلواری نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد به فرمهای کروی توجه به خصوصی شده است و همین فرمها نرمی و لطافت خاصی را به کل اثر بخشیدهاند. چه جورج و هارولد که شخصیتهای مثبت و اصلی داستان و چه پروفسور پوپی پنس که شخصیت منفی داستان است دارای مو، دست، گوش و دماغ کروی و گردی هستند. فرم کلی جورج و هارولد و اکثر دانش آموزان مدرسه مربع است که نماد ثبات، اعتماد، امنیت و مردانگی است.
نکته جالب در مورد مدیر مدرسه آقای کراپ است که با هیپنوتیزم شخصیت دوگانهای پیدا میکند و به کاپیتان زیرشلواری تبدیل میشود. فرمهای کاپیتان زیرشلواری به صورت مشهودی گرد هستند و این خصوصیت کارکتر را مثبت جلوه میدهد ولی شخصیت مدیر کراپ اصلاً به چنین نرمی و لطافتی نیاز ندارد. البته المانهای کوچکی مانند مو و کراوات بودند که مدیر کراپ را از نرمی کاپیتان زیرشلواری فاصله میدادند.
فاصله این دو کاراکتر میتوانست بیشتر شود اما وقتی داستان جلوتر میرود متوجه میشویم که مدیر کراپ آدم بدی نیست و شاید صرفاً تنها و به دور از محبت بوده. این نکته جایی مشخص میشود که جرج و هارولد به خانه مدیر کراپ میروند و برخلاف تصورشان با یک خانه بیش از حد معمولی رو به رو میشوند و خبری از وسایل ترسناک و ابزار شکنجه دانش آموزان نیست. در انتها هم وقتی مدیر کراپ با یکی از کارکنان مدرسه ارتباط خوبی برقرار میکند و عشق ورزیدن را یاد میگیرد از شخصیت منفی خود فاصله میگیرد.
شخصیت منفی که نیست
نبودن شخصیت کاملا منفی حتی در مورد پروفسور پوپی پنس هم صدق میکند. پروفسور پوپی پنس دانشمندی است که از تمسخر دیگران نسبت به خودش خسته شده و زمانی که موقع دریافت جایزه نوبل مسخره میشود، تصمیم به حذف خنده میگیرد. اینکه در داستان هیچ شخصیت منفی خالصی وجود ندارد از جهتی این حس را به بیننده القا میکند که داستان توانایی گنجاندن یک شخصیت مطلقاً منفی را نداشته و از جهت دیگر به این موضوع اشاره میکند که هیچ شخصیتی کاملا منفی نیست و گاهی اوقات انسانهای خوب و یا دانشمندی در شرایط نامساعد ممکن است به شخصیتهای بدی تبدیل شوند.
آخرین نکتهای که در مبحث کاراکتر میتوان به آن اشاره کرد جورج و هارولد است. دوستی صمیمی جورج که یک سیاه پوست و هارولد که یک سفید پوست بور است از نکات ساختارشکنانهای است که شاید در دیگر انیمیشنها کمتر به آن اشاره شده باشد.

تکرار انیمیشن بادام زمینیها
تکنیک کاپیتان زیرشلواری بسیار شبیه انیمیشن بادام زمینیها با گرافیک متفاوتتری است. در این انیمیشن از تکنیکهای زیادی برای ساخت استفاده شده است ولی تکنیک اصلی آن سه بعدی دیجیتال است. از تکنیکهای دیگر مانند سه بعدی (عروسکهای جورابی) و دو بعدی در صحنههای مختلف به خصوص در کمیکهای دست ساز جورج و هارولد و تکنیک فیلیپو راما Filip_o_Rama که بسیار شبیه به فیلیپ بوک است با این تفاوت که بسیار سادهتر و معمولاً هر صحنه با دو فریم است؛ استفاده شده و خلاقیت فیلم را بالا برده است. به کار بردن تکنیکهای متفاوت باعث خسته نشدن از اثر میشود. سریال این انیمیشن نیز به صورت دو بعدی دیجیتال ساخته شده است.
انیمیت کار بسیار ساده و بدون جزئیات در نظر گرفته شده و شما اصلاً شاهد انیمتهایی مانند انیمیشنهای پیکسار و دیزنی نیستید. بکگراندها هم یکنواخت هستند و کارگردان به چند حرکت در بکگراند بسنده کرده است. تعداد کاراکترها نسبت به بکگراندهای استفاده شده نیز کم بوده و تنوع زیادی ندارند. استوری بورد، حرکت دوربین و صحنههای به کار برده شده تازگی چندانی ندارند و کاپیتان زیرشلواری در این بخشها جای کار داشت. با این حال این انیمیشن یکی از پیشنهادهای خوب در ژانر خودش است و اوقات خوش و شادی را برای ما رقم می زند.
0 نظر ثبت شده