برداشتی آزاد از شاهنامه
ایران فعالیت کمی در حیطهی انیمیشن سازی دارد. البته که از سال 1370 رشد قابل ملاحظهای در آن داشته است اما هنوز آنطور که باید و شاید به جایگاهی قابل قبول نرسیده است، پس باید توجه داشت تمام افرادی که برای پابرجایی این هنر در ایران تلاش میکنند قابل احترام هستند و به هر روی باید از تمامی این افراد حمایت شود. انیمیشن آخرین داستان نیز از این قاعده مستثنی نیست و با وجود تمام نقاط قوت و ضعفی که در زیر به آنها میپردازم از وجود چنین اثر سینمایی و ساخته و پرداخته شدنش مشعوف و شادم. آخرین داستان از منظر محتوایی تلاش کرده روایتی از شاهنامهی فردوسی را با دخل و تصرف و برداشتی آزاد نقل کند که در آن نیروهای خیر بر اهریمن پیروز میشوند.
آفریدون ملقّب به فریدون فرخ از برجستهترین چهرههای اسطورهای ایران است. او پسر آبتین و از تبار جمشید است که با یاری کاوهی آهنگر بر ضحاکِ ستمگر چیره میشود و او را در کوه دماوند زندانی میکند. آخرین داستان شخصیتهای بیشماری دارد که با توجه به داستان نقل شده در شاهنامه که قسمتی از آن را عنوان کردم اصلیترینشان باید فریدون باشد.
او باید به گونهای تصویر شود که یاد آور نیروی خیر و ذات پاک باشد که در مقابل ضحاک ستمگر قرار میگیرد ولی متاسفانه فریدونی که در آخرین داستان میبینیم با آنچه باید باشد فاصلهی زیادی دارد…

روایتی پر از ضعف
شیوهی روایت آخرین داستان ضعفهای بیشماری دارد. آفریدون نه تنها نشانی از قهرمانی و پهلوانی و اژدهاکشی (یکی از القاب فریدون) را ندارد بلکه پسری ناتوان است که بدون یاری همرزمانش توان انجام هیچ کار مفیدی را ندارد پسری که تنها خصوصیات اخلاقی بدش به بیننده نشان داده میشود.
مخاطب آخرین داستان مجالی برای شناخت فریدون و همراه شدن با او پیدا نمیکند و داستان بیش از آنکه روایتگر قهرمانی آفریدون باشد روایتگر ناتوانیها و بیعرضهگی های اوست و در مقابل روایت ضحاک که بیش از هر چیز به او پرداخته شده است.
آخرین داستان تبدیل به داستانِ سرگشتگی ضحاک در مقابل اهریمن است، اینکه چطور شبها در آرامش نمیخوابد اینکه چطور عاشق شهرزاد است، اینکه چگونه در مقابل شیطان ناتوان است و جملگی سبب شده که مخاطب بیش از آنچه که باید با داستانِ او همراه شود نه داستانِ فریدون.

بزرگترین ایراد اثر شخصیت پردازی کاراکترهاست
بزرگترین مشکل در این انیمیشن شخصیت پردازی است از این رو که بهایی که باید به معرفی فریدون داده میشد از او دریغ شده و به ضحاک رسیده. بیننده بیش از هر شخصیت دیگری ضحاک را میشناسد و شخصیتپردازی آنقدر بد و اشتباه است که در رساندن پیام روایت به کلی به بیراهه میرود.
بیننده بیش از اینکه با آفریدون همراه شود دلدادهی ضحاک شده و او را بیش از فریدون میشناسد و در نهایت با پایانبندی اثر به جای خوشحال شدن از برد فریدون ناراحت شده و از دربند شدن اهریمن متاثر میگردد و با شنیدن شعر پایانی:
فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی
دلسوزی برای ضحاک
نه اثری از این داد و دهش در فریدون دیده و نه مخاطب علاقهای به چون او بودن در خود پیدا کرده بلکه ذهنش بیشتر درگیر ضحاک و دلسوزی برای اوست. شخصیتهای اضافی در این پویانمایی زیاد است یکی از آنها مانداناست دختری که باران کوثری صدا پیشگی او را بر عهده دارد، این شخصیت آنقدر به حاشیه رفته و گم شده که بود و نبودش در داستان فرقی ایجاد نمیکند در پرداختِ شخصیت تهمورث نیز بیش از حد کم لطفی شده او به سرعت کشته میشود و بیننده به دلیل شناخت کم او، در زمانِ تصویر شدن مرگش ناراحت نمیشود، حتی پخش آن آواز سوزناک هم بر افزایش غمِ صحنهی مرگش تاثیری ندارد.
شخصیت ارشیا زیادی نه، ولی عجیب است. داستان او چیزی شبیه داستان فاوست _نوشتهی گوته_ از آب در آمده، فاوست در قبال دریافت علم و دانش روح خود را به شیطان میفروشد، ارشیا نیز مانند او در قبال دریافت علم با شیطان معامله میکند و بعد به راحتی از پیمانی که بسته سر باز میزند، جدا از اینکه نشان از داستانی این چنین غربی میان یک داستان کاملأ شرقی چندان جالب نیست منطق روایی شکست پیمان با شیطان هم چندان قابل قبول نیست قطعا شکستن عهد و پیمان با اهریمن به این سادگیها نیست.


موسیقی نقطه عطف آخرین داستان
موسیقی و طراحی نقطهی عطفی در این پویانماییست، طرح خانهها، کاخ، نقش اسلیمی فرشها و طرح روی دیوارها بسیار چشمنواز و زیباست، البته ترکیب رنگهای تیره در تمامی صحنههای این انیمیشن رنج سنی مخاطب آن را بالا برده و فضایی تیره و تاریک به اثر بخشیده که با روحیات کودک و نوجوان همخوانی ندارد. طراحی چهرهها نیز به خوبی انجام شده و صورتهایی ایرانی به کاراکترها بخشیده ولی در اینجا نیز هر چه بیشتر به چهرهی ضحاک پرداختهاند و از فریدون جا ماندند. در نقش صورت ضحاک ظرافت بیشتری دیده میشود و او کاریزماتیکترین چهره را در میان تمام شخصیتها داراست و داشتن چهره ی کاریزماتیک، ضحاک را در چشم بیننده دوست داشتنی ساخته که قطعا این چنین نباید می بود .
انتخاب آوای موسیقی اصیل ایرانی و تلفیق آن با صحنههای دراماتیک و ناراحت کننده نیز بسیار خوب انجام شده و حال و هوای شرقی اثر را به خوبی نمایان ساخته لیک در پخش موسیقی گاهی زیادهروی شده، گویی کارگردان سعی داشته ضعفهای صحنه را با موسیقی غنی پوشش دهد امّا چندان موفق نبوده.
صدای بی حس صداپیشگان
بی حس و حالیِ صدای صداپیشگان نیز یکی از ضعفهای جدی مجموعه است. به جز حامد بهداد و پرویز پرستویی هیچ کس جملات خود را با احساس ادا نمیکند گویی تنها از روی متنی روخوانی صورت میگیرد و البته ادای جملات به این شدت _کتابی_ فهم و درک مفهوم جمله را سخت کرده و در بیشتر مکالمات مشخص نیست شخصیتها چه میگویند.
با این حال و با وجود تمام ضعفهایی که در ساخت انیمیشن داریم امید است که آثار بیشتری از این دست بر پردهی سینما ببینیم باشد که کوششِ بیشتر ضعفها را از میان برداشته و به موفقیتی چشمگیر رسیم.
0 نظر ثبت شده