ترور طنین انداز در ژاپن بیشتر به اسم ترور در توکیو شناخته می شود. برخلاف تصور اولیهای که ممکن است از داستان انیمه داشته باشید، این سریال ابدا یک موضوع کلیشهای با داستانپردازی تکراری نیست. شاید امروز در دنیای انیمه هرچه اسم و رسم بیشتری در کرده باشد، اولویت بیشتری برای دیده شدن توسط مخاطب داشته باشد اما این یک تله است که شما داستان های خوب و کمتر شناخته شده را از دست بدهید.

تروریستهای جذاب
انیمه ترور طنینانداز یک سریال اکشن یا گنگستری نیست که تروریستهای آن شخصیتهای به ظاهر بد اما جذابی باشند که برای رسیدن به هدفشان هر کاری میکنند. این سریال بیشتر از تلاش برای بیداری جامعه حرف میزند. این که یک کشور و در صدر آن دولت چه خطراتی را میتواند به مردم تحمیل کند تا در برابر قدرتهای خارجی حرف اول را بزند.
ما در واقع با روایت دو نوجوان روبرو هستیم که حتی سعی میکنند از بمب اتم هم بدون کشتار استفاده کنند تا به دنیا یادآوری کنند که روزی در این جهان بودهاند اگرچه عملا انگار وجود نداشتهاند. این حتی مبارزهای دربرابر جامعه و حکومت سوءاستفادهگر و سرکوبکننده است که علیرغم قدرتی که دارد یک جایی دیگر قادر به مخفی کردن اشتباهاتش نیست. ناین و توئلو سعی دارند یک بار دیگر معنای کلمه «امید» را جور دیگری و با تعریف خودشان بیان کنند؛ حتی اگر از قصه خود خسته شدهاند.
انیمه با این که تروریست در جهان یک دشمن بیچهره است که میتواند هرجایی باشد و به هرکسی آسیب بزند شاید این جزو معدود آثاری است که به هدف یک تروریست و چهره پشت این بیچهرگی اشاره دارد. این موضوع که به راحتی میتوان با شخصیتهای اصلی همذاتپنداری کرد هم دلهرهآور است هم نشان از این دارد که انسانیت در پس نقاب کسانی که حتی وحشت میآفریند هم میتواند وجود داشته باشد. ما همینقدر که از هم دوریم و تفاوت داریم، همینقدر هم میتوانیم شبیه باشیم با انگیزههای مشترک.

اثری هیجانانگیز
نیمه اول انیمه ترور طنینانداز بسیار هیجانانگیز است. میتوان یک نفس و بدون خستگی تا نیمههای سریال را نگاه کرد. اما نیمه دوم با نتیجهگیریهای ناگهانی دچار لغزشی میشود که غیرقابل چشمپوشی است. پایان شتابزده آن احتمالا همانقدر که دردناک و ناراحتکننده بود، عجیب و تا حدی غیر منطقی بود.
دلیلی که نیروهای آمریکایی برای کشتن ناین و توئلو میآورند کمتر فاش شدن خرابکاریهای فایو و تیمش در فرودگاه و بزرگراه شوتو است. اگر این دلیلی برای کشتن فنیکس است پس لیسا و تیم کاراگاه شیبازاکی هم به همان اندازه میتوانند خطرناک باشند. این پایان بیشتر جنبه دراماتیک بودن داشت تا پایانی مناسب برای چنین اثری.
گرچه که از همان ابتدا متوجه فضای تاریک و غمانگیز انیمه میشویم و مطمئنا دنبال یک پایان شاد نیستیم اما به جواب خیلی از سوالاتمان نمیرسیم، فکر کردن حلش نمیکند و مانگا یا کتاب مرجعی هم وجود ندارد تا این کنجکاوی را ارضا کنیم.
نویسنده سعی کرده ضد قهرمانهایی بسازد که دستشان به خون آلوده نمیشود و حتی تلاش میکنند در برابر تروری که دیگران به اسم آنها طراحی میکنند بایستند اما پیامد کارهای فنیکس نادیده گرفته شده است.
به خصوص در قسمت آخر وقتی از بمب هستهای در ارتفاعات استفاده میکنند و قطعی برق در شهر اتفاق میافتد، نمیشود منکر غارت در این تاریکی موقتی، تصادفات و حتی ضرر و جان دادن بیماران خاص در اثر خاموش شدن دستگاه های پزشکی در بیمارستانها شد.
واتانابه با تمام اینها مهارت در خلق شخصیتهای پیچیده، انتخاب موسیقی همساز و موثر و فیلمنامه قوی که شما را میخکوب برای ادامه دادن میکند و به هیچ وجه خستهتان نمیکند غیرقابل انکار است. این ها همان دلایلی است که برای مدت مدیدی ترور در توکیو را در ذهنتان میکارد و خودش شاخه میگیرد تا در خاطرتان بماند که یک اثر متفاوت و ماندگار دیدهاید.

نه و دوازده
شخصیت پردازی دو نقش ناین و توئلو با این که تفاوتهای بسیاری با هم دارند بسیار دوستداشتنی است. با وارد شدن لیسا به داستان این جذابیت دو چندان هم میشود. شخصیت آنها از آنجا برایتان جالب میشود که در حوزه های بسیاری تبحر دارند، میتوانند بمب بسازند، معماهای سختی طراحی بکنند، گذشته تنها و سختی داشتهاند و در هیچ یک از ترورهایشان نمیبینید که کسی کشته شود و این کار عمدی است! از نقاط قوت سریال شخصیت پردازی این سه نفر و کاراگاه شیبازاکی است. درواقع تروریستهای غیرمتعارف همان نکته عجیبی است که هم شیبازاکی را کنجکاو میکند هم مخاطب را.
ما در ادامه داستان با شخصیت “فایو” روبرو میشویم که مدام در حال به رخ کشیدن قدرتش دربرابر ناین است ولی به غیر از آن که در کودکی با او در رقابت بوده هیچ دلیل منطقی برای رفتارش پیدا نمیکنیم! علاوه بر این شخصیتپردازی خوبی ندارد و با این که سفت و سخت حرکات ناین را پیگیری میکند و قصد دارد فقط خودش او را به چنگ آورد وقتی به این مهم دست مییابد با جملاتی نه چندان قانعکننده مهر مرگ خود را میزند و مخاطب در بهت رفتار او فرو میرود.
بدون اسم و هویت
بی اسم و هویت بودن شخصیت های اصلی از نکات اصلی و قابل توجه داستان است و این تلاش متفاوت آنها برای اثبات وجود خود اگرچه که غیر از فلاش بکها در اوایل و تلاش های کارآگاه برای پیدا کردن گذشتهشان در اواخر سریال هیچ سرنخ دیگری از زندگیشان نداریم. بچه هایی که خیلی چیزها بلدند ولی هیچوقت روند زندگیشان بعد از فرار از آزمایشگاه در کودکی مشخص نمیشود و ما دقیقا متوجه علتِ معلولهایی که میبینیم نمیشویم.
لیسا و کارآگاه نقشهای به نسبت پررنگی دارند ولی به غیر از چند صحنهی مختصر و چند قصه کوتاه از آنها چیزی نمیبینیم در حالی که جای کاری بیشتری داشت و میتوانست از نقاط درگیر کنندهی انیمه باشد. مقصود این نیست که یک داستان باید تمام اطلاعات را کف دست مخاطب بگذارد ولی یازده قسمت برای پرداختن به این ایده، اجحاف در حق آن بوده است.

طراحیها واقعگرایانه
شاید نشود درباره خاص بودن آرت انیمه ترور در توکیو خیلی اظهار نظر کرد ولی تصاویر، فضاسازی، محیط و حتی طراحی شخصیتها واقعا با داستان همخوان است. طراحیها واقعگرایانهتر از آرت انیمیشنی است و شاید رنگها فانتزی یا رویایی نباشند اما همین کمفروغ بودنشان با فضای داستان و موسیقی آن همساز است.
نکته جالبی که خود واتانابه هم به آن اشاره کرده موسیقی سریال است. واتانابه گفته است که وقتی مشغول گوش دادن به گروه راک ایسلندی Sigur Rós بوده ایده این سریال در ذهنش نقش بسته است. تأثیر این سبک را میتوان در خود انیمه هم دید. تعداد زیادی از موسیقی متنهای سریال توسط یک گروه راک ایسلندی ساخته شده است. ناین هم همیشه به آهنگهای ایسلندی گوش میداد و کلمه VON به معنای امید هم یک واژه ایسلندی است.
شینیچیرو واتانابه از دیرباز عادت به استفاده از آهنگهای متفاوت نسبت به انیمههای دیگر در کارهایش داشته است. مثل جاز آمریکایی که در کابوی بیپاپ از آن بهره برده یا انیمه کارول و تیوزدی که کلا بر پایه موسیقی است. علاوه بر اینها او بار دیگر هم از هنر Yoko Kanno در موسیقی سریال ترور طنینانداز استفاده کرده است.
این سریال در مجموع اثری است متفاوت و منحصربه فرد که با تمام ضعفهای داستانیاش و پتانسیلهای زیادی که داشته و از آن به درستی استفاده نشده، به شدت پیشنهاد میشود.
0 نظر ثبت شده