شهر اشباح انیمیشنی سینمایی محصول سال 2001 ژاپن است. کارگردانی و نویسندگی اثر را هایائو میازاکی برعهده داشته و موسیقی خاطرهانگیز آن را جو هیسایشی ساخته است. این تنها انیمهایست که موفق به دریافت جایزه اسکار شده است.

روح شینتو در شهر اشباح
شهر اشباح نیز درست مثل بقیه آثار میازاکی سرشار از نشانههای آیین شینتو است. ارواح و خدایان مختلفی که در انیمه حضور دارند، اغلب مشابهی در افسانههای کهن شینتو دارند گرچه همگی رنگ خلاقیت میازاکی را به خود گرفته و تغییرات زیادی کردهاند. مثلا خانههای سنگی کوچکی که چیهیرو در ابتدای فیلم کنار جاده میبیند، هوکورا نام دارند که متعلق به خدایان کوچکی هستند که از مسافران محافظت میکنند.
کامیها (خدایانی) که اول غروب با شنل و کلاه و ماسکی کاغذی از کشتی پیاده شدند، احتمالا کاسوگا کامی هستند و خدای ترب مانندی که در آسانسور همراه چیهیرو هست ممکن است اوشیرا ساما باشد. میازاکی اینجا هم بر پیامهای محیط زیستیاش در غالب روح بدبویی که وارد حمام میشود و هاکو، تاکید میکند. روح بدبو به حمام میآید و چیهیرو متوجه چیزی که در بدنش فرورفته میشود.
کارکنان حمام سعی میکنند آن وسیله را از بدنش بیرون بکشند و به دنبال آن سیلی از زباله از بدن روح بیرون میریزد. سرانجام مشخص میشود روح بدبو، در حقیقت خدای رودخانهای بزرگ است که توسط انسانها آلوده شده بود. هاکو هم روح رودخانهای است که خشکانده شده و در آن ساختمانسازی صورت گرفته است.
عالم اشباح و عالم انسان
باور شینتو بر این است که انسانها و ارواح و خدایان همه در یک جهان زندگی میکنند اما در شهر اشباح میبینیم دنیای انسانها و جهان معنوی از هم جدا شده اند. شاید مقصود میازاکی از این جدایی دنیاها نشان دادن این نکته باشد که دنیای مدرن، دیگر مسائل معنوی را در خود نمیپذیرد و ارواح و خدایانِ فرسوده و آسیب دیده از اعمال انسانها، برای تجدید قوا و تطهیر نیاز دارند به حمام یوبابا بیایند.
هایائو میازاکی طمع و مادیگرایی را در برابر قناعت و ارزشهای سنتی قرار میدهد. شخصیتهای حاضر در انیمه هر کدام به نوعی طمعکارند، پدر و مادر چیهیرو با پرخوری خوک میشوند، کارکنان حمام به طمع طلا به دام بیچهره میافتند و حتی هاکو هم طلسم زنیبا را میدزدد و میخواهد اسرار جادویی یوبابا را فرابگیرد تا جانشین او شود. چیهیرو تنها کسی است که در این میان عاری از حرص و طمع است، او در ازاء پول کار نمیکند و طلایی که نیاز به آن ندارد را قبول نمیکند.
شهر اشباح انیمهای چند لایه است و صحبت کامل درمورد تمام ابعاد آن در یک مطلب نمیگنجد، از طرفی این نمادینترین اثر میازاکی است و استاد به چنان ظرافتی مقصودش را در لفافه پیچیده که هر کس برداشت متفاوتی از مفاهیم پنهان آن دارد. شخصا مطلبی که خانوم آیومی سوزوکی با عنوان “کابوسِ ژاپن کاپیتالیست: شهر اشباح” در Jump Cut نوشته را بهترین و دقیقترین تحلیل میدانم و خلاصهای از آن مطلب را در اینجا نقل به مضمون میکنم. سطرهایی که در ادامه خواهید خواند مخلوطی است از نظر شخصی خودم و تحلیل خانم سوزوکی.
حمام نماد جامعهی کاپیتالیست
حمام در این انیمه نماد جامعهی کاپیتالیست ژاپن در دوره میجی است. ژاپن پس از مدتها گوشهگیری، در این دوره درهای خود را به روی دنیا باز کرد و برای مدرن شدن، خوب و بدِ فرهنگ غربی را یکجا به آغوش کشید. حمام ساختاری طبقاتی دارد؛ در پایینترین طبقه کاماجی است که تمام کارهای بدنی را انجام میدهد و تمام حیات حمام مدیون اوست. او آب را گرم میکند و فرمولهای گیاهی را برای پاکیزه شدن مهمانان آماده میکند.
کاموجی خودش را برده حمام معرفی میکند، او در اصل نماد کارگرانیست که با خون و عرق خود و با کار بدنی جامعه را سر پا نگه میدارند. پس از آن فضای اصلی حمام قرار دارد که کارکنان در آنجا به مشتریها خدمات میدهند. کارکنان حمام نماد طبقه متوسط جامعه هستند که به مشاغل خدماتی مشغولیت دارند، آنها بینهایت طماع هم هستند.
صاحب حمام یوبابا در بالاترین طبقه قرار دارد که نمادی از صاحبان قدرت و ثروت در این جامعه کاپیتالیستی است که از زحمتهای طبقات زیرین جامعه کسب منفعت میکند و دست به ثروتاندوزی میزند. تنها کاری که یوبابا انجام میدهد دستور دادن و شمردن پولهایش و کاغذبازی است. به جز محل سکونت یوبابا، بقیه بخشهای حمام با معماری سنتی ژاپنی ساخته شده اما اتاقهای یوبابا کلا به سبک غربی طراحی شده است. میازاکی یوبابا را نمادی از غربیها قرار داده که در دوره میجی، بر این جامعه کاپیتالیست غربزده حکومت میکنند.
طلا و دیگر هیچ
طلا در حمام همه چیز است و به جز چیهیرو، همه برای بدست آوردن طلای بیشتر دست به هرکاری میزنند. در چنین جامعهای ارزش افراد براساس مقدار ثروتی که برای اربابشان کسب میکنند سنجیده میشود و اگر کسی برای یوبابا کار نکند، او را تبدیل به حیوان میکند. بیچهره هم که در اعماق وجودش احساس تنهایی میکند، برای جلب دیگران به خود از طلا استفاده میکند. تنها کسی که طلا وسوسهاش نمیکند، چیهیروست، او هرگز طلایی که بیچهره پیشنهاد میدهد را قبول نمیکند زیرا به آن نیازی ندارد. چیهیرو به جای دریافت طلا، به بیچهره کمک میکند با یافتن مکانی برای زندگی به تنهاییاش پایان دهد.
موضوع دیگری که در انیمه مطرح میشود، هویت است. یوبابا (کاپیتالیسم) اسامی افراد که هویت آنها هستند را میدزدد و به این ترتیب آنها را تحت کنترل میگیرد. استفاده از نام خانوادگی در ژاپن، تا پیش از دوره میجی مخصوص افراد سطح بالای جامعه بود و افراد عادی اجازه نداشتند در ملاء عام از فامیلیشان استفاده کنند.
خانواده در ژاپن مدرن
ژاپن مدرن استفاده از اسامی خانوادگی را رایج کرد تا به اشخاص عادی هم اعتماد به نفس و اعتبار بدهد. یوبابا در هنگام بستن قرارداد با چیهیرو نه تنها اسم کوچکش را از او میگیرد، بلکه نام خانوادگیاش را هم پاک میکند. گرفتن نام خانوادگی از دیگران و تغییر اسم کوچکشان تحقیر آنها است و یوبابا با این کار سعی داشت چیهیرو را در حد نیروی کار بیارزشی پایین بیاورد.
چیهیرو در نهایت نه تنها نام خودش و هاکو را به خاطر داشت، بلکه توانست پدر و مادرش را که بخش دیگری از پیشینه و هویتش هستند، شناسایی کند و از چنگال یوبابا نجات پیدا کند. میازاکی سعی میکند بگوید نسل جوان کشورش با مقاومت در برابر وسوسههای مادی این نظام سرمایهمحور و با به یاد سپردن هویت شخصی و ملیشان میتوانند از دام سرمایهداری بگریزند.

داستانی ساده ولی عمیق
آثار میازاکی داستانهای شیرین و پرفراز و نشیبی برای روایت دارند اما آنچه بسیاری از این آثار را جزو بهترین انیمههای تاریخ قرار میدهد، داستانشان نیست که اگر نباشد نگاه خاص و خلاقیت بیبدیل استاد، چیزی جز داستانی ساده و سر راست از آن انیمهها باقی نمیماند. جهانبینی میازاکی به کالبد این قصههای ساده و گاهی کودکانه، روح میدمد و جاودانهشان میکند. شهر اشباح هم از این قاعده مستثنی نیست، جادوی میازاکی غبار از افسانههای کهن میزداید و رختی مدرن بر تنشان میکند تا راوی سرگذشت دخترکی باشند که هرگز تسلیم مادیات نشد.
داستان از جایی شروع میشود که دختری ده ساله به نام چیهیرو، همراه والدینش در حال نقل مکان به خانه جدیدشان است. چیهیرو واضح از این جا به جایی ناراحت است. آنها راه را گم میکنند و وارد مسیری فرعی میشوند و به تونل عجیبی میرسند. پدر و مادر چیهیرو از ماشین پیاده میشوند تا نگاهی به داخل تونل بیاندازند. دخترک نگران شده و تقاضی میکند که برگردند اما والدینش به او اعتنا نمیکند و چیهیرو هم به ناچار به دنبالشان راه میافتد. انتهای تونل به دشت فراخی میرسد با تعدادی ساختمان قدیمی، که پدر حدس میزند شهربازی متروکهای باشد.
چیهیرو و والدینش
والدین چیهیرو به گشت و گذار درون محوطه ادامه میدهند تا به رستورانی میرسند که ظرفهای بزرگی از غذا در آن آماده سرو است. چیهیرو حس خوبی نسبت به خوردن غذاها ندارد اما والدینش میگویند اشکالی ندارد بدون اجازه شروع به خوردن کنند چون بعدا پولش را میپردازند. چیهیرو از والدینش جدا میشود و حمام سنتی بزرگی را کشف میکند و به پسر عجیبی به نام هاکو برمیخورد که به او هشدار میدهد تا قبل از غروب آفتاب از اینجا برود، اما کار از کار میگذرد. خورشید غروب میکند، موجودات عجیبی کم کم ظاهر میشوند و زمانی که چیهیرو نزد والدینش برمیگردد آنها از همه غذاها خوردهاند و تبدیل به خوک شدهاند.
چیهیرو از تغییر اوضاع وحشت کرده اما هاکو دوباره او را پیدا میکند و به او میگوید تنها راه برای اینکه خودش هم تبدیل به حیوان نشود و بتواند پدر و مادرش را نجات بدهد آن است که شخصی به نام کاماجی را پیدا کرده و شغلی برای خودش در این دنیا دست و پا کند. کاماجی هم از یکی از کارکنان حمام، لین، میخواهد او را پیش یوبابا، جادوگری که حمام را اداره میکند، ببرد. یوبابا سعی میکند چیهیرو را بترساند و فراری بدهد اما پس از پافشاریهای چیهیرو، یوبابا با او قرارداد میبندد و نام سِن بر او میگذارد.
ماجرای رودخانه
هاکو بعدا به سِن هشدار میدهد نام واقعیاش را فراموش نکند وگرنه هرگز نمیتواند از این دنیا فرار کند. سِن با جدیت شروع به کار در حمام میکند و یک روح رودخانه را از کثیفی نجات میدهد و روح در عوض دارویی خاص به سِن میدهد. سن اندکی بعد، در شبی بارانی روح عجیبی را به داخل حمام دعوت میکند. روح که بیچهره خطاب میشود، وارد حمام شده و با طلاهایی که از دستش خارج میشود کارکنان حمام را وسوسه میکند. کارکنان به طمع طلا دور او جمع میشوند و نظم حمام بهم میخورد.
از طرفی هاکو طلسمی از زنیبا، خواهر دو قلویی یوبابا، دزدیده و سخت زخمی شده است. زنیبای عصبانی هم پسر یوبابا را تبدیل به موش میکند. چیهیرو برای برگرداندن نظم به حمام بیچهره را از آنجا بیرون میآورد و برای شکستن طلسم هاکو و پسربچه، به خانه زنیبا میرود. زنیبا میگوید عشق چیهیرو به هاکو طلسم را شکسته و پسربچه هم هر وقت بخواهد میتواند به شکل اولش برگردد. هاکو هم در شکل اژدها به آنجا میآید و همه را به حمام برمیگرداند.
چیهیرو به خاطر میآورد هاکو، روح همان رودخانهای بوده که در کودکی نزدیک بود در آن غرق شود و نام واقعی هاکو را به او میگوید. به این ترتیب هاکو از سلطه یوبابا آزاد میشود. وقتی همگی به حمام میرسند، یوبابا منتظر آنهاست و به چیهیرو میگوید اگر بتواند والدینش را از بین خوکهای دیگر پیدا کند، میتواند همراه آنها این دنیا را ترک کند. چیهیرو به درستی حدس میزند که والدینش آنجا نیستند و به این ترتیب میتواند این جهان را در کنار پدر و مادرش که چیزی از وقایع رخ داده به خاطر ندارند، ترک کند.

قهرمان مونثی که دختری معمولی است
هایائو میازاکی درمورد کاراکتر چیهیرو میگوید: من قهرمان مونثی ساختم که دختری معمولی است، کسی که مخاطبان بتوانند با او همدلی کنند. این داستانی نیست که در آن کاراکترها بزرگ میشوند، بلکه قصهای است که ضمن آن کاراکترها از چیزی الهام میگیرند که در آنان وجود داشته اما شرایطی خاص باعث بروزش شده است. میخواهم دوستان جوانم این جور زندگی کنند و گمان میکنم خودشان هم چنین بخواهند.
چیهیرو دختر مورد علاقه من از بین کاراکترهای مونث جیبلی است. او در ابتدای داستان محتاط و ترسوست و علاقهای به کسب تجربیات جدید ندارد اما گذر زمان و وقایع مختلف، نهایتا دختری قوی و شجاع و بااعتماد به نفس از او میسازد. یک نمونه از این تغییر میتواند نحوه بالا و پایین رفتن چیهیرو از راه پله پشتی حمام باشد. وقتی هاکو برای اولین بار او را پیش کاماجی میفرستد، چیهیرو میترسد از راهپله پایین برود اما در بخشهای بعد، او همان راه پله را بدون فکر کردن طی میکند یا برای نجات هاکو به راحتی از پلههای خطرناکتری هم بالا میرود.
دختری سختکوش و خوشقلب
چیهیرو سختکوش و خوشقلب و مودب است و بیهیچ چشمداشتی به دیگران کمک میکند. او تمام تلاشش را میکند تا به روح بدبو کمک کند، هاکو را از طلسم یوبابا نجات میدهد و به بیچهره کمک میکند خانهای برای زندگی کردن پیدا کند. دخترک، در دنیایی کاملا ناآشنا، ترسناک و ظالم با راهنماییهای دوستانش راه خودش را پیدا میکند و موفق به نجات خود و خانوادهاش میشود. چیهیرو ظاهرا تنها کسی است که در حمام طمعی به اموال مشتریان ندارد و سعی میکند خالصانه به آنها کمک کند.
بیچهره از به یادماندنیترین کاراکترهای عجیب و غریبی است که میازاکی خلق کرده است. در اوایل فیلم و زمانی که چیهیرو نفسش را حبس کرده و از پل رد میشود، به نظر میآید او تنها روحی است که متوجه انسان بودن دختر میشود. بیچهره بدن شبح مانند و ناکاملی دارد، او حتی صورتی هم ندارد و یک نقاب روی سرش گذاشته است. این موجود عمیقا تنهاست و برای جلب دیگران به سمت خودش از طلا استفاده میکند.
ظاهرا محیطی که بیچهره در آن قرار میگیرد در خلقیاتش تاثیر میگذارد و او بازتابی از رفتار اطرافیانش را به نمایش میگذارد. برای مثال طمع ساکنین حمام سبب طمعکاری و پرخوری او میشود و وقتی از حمام خارج میشود و به خانه زنیبا میآید، در آن محیط ساده و آرام تبدیل به موجودی سر به راه میشود. شاید بیچهره نمادی از کارما و بازگشت عمل هر شخص به خودش باشد!
یوبابا جادوگر
یوبابا جادوگر بسیار طماع و سنگدلی است که حمام را اداره میکند و تنها به دو چیز اهمیت میدهد: پول و پسرش. حیات او وابسته به کار سخت کارکنانش است اما با آنها مثل برده رفتار میکند و با دزدیدن اسمهایشان آنها را به خدمت میگیرد و حتی برایش مهم نیست چه بر سر خدمهاش میآید. در یکی از سکانسهای مهم که به خوبی ذات این کاراکتر را آشکار میکند، پس از آنکه زنیبا پسر یوبابا را به شکل موش درآورده و سه کلهای که حکم حیوان خانگی دارند را به جای پسر بچه جا زده، میبینیم یوبابا با حوله حمام مقابل مقداری طلا که کارکنانش از بیچهره گرفتهاند، نشسته است.
هاکو وارد میشود و میپرسد هنوز متوجه نشدهای چیزی گرانبها از تو گرفته شده؟ یوبابا اول به طلاها نگاه میکند و فقط کمی بعد متوجه پسربچه قلابیاش میشود. سکانس به وضوح و با تاکید نشان میدهد برای شخصی مثل یوبابا، پول حتی از پسرش هم مهمتر است.

انیمهای مخصوص دخترهای کوچک
هایائو میازاکی با الهام گرفتن از دختران دوستان خانوادگیاش، در صدد ساختن انیمهای مخصوص دخترهای کوچک برآمد و میخواست قهرمان مونثی بسازد که “آنها بتوانند از او الگو بگیرند.” میازاکی برای یافتن منبع الهام داستانش، شروع به خواندن مانگاهای شوجو کرد.
طراحی ساختمانهای به تصویر کشیده شده در انیمه هم از نمونههای واقعی تاثیر گرفته اند مثلا گمان میرود حمام سنتی یوبابا از حمامی در زادگاه میازاکی یا حمام دوگو در ماتسویاما که قدیمیترین حمام ژاپن است، الهام پذیرفتهاند. او همواره به ساختمانهای دوره اِدو و مِیجی علاقه زیادی داشته و برای طراحیهای خود از موزه معماری ادو توکیو بازدید کرده است.
شهر اشباح و قلعه متحرک هاول از نظر من زیباترین و چشمنوازترین طراحیها را در بین آثار استودیو جیبلی دارند. دقتی که در طراحی جزئیات پسزمینه صورت گرفته، حیرتانگیز است. انتخاب رنگها و طراحی فضاها هم این زیبایی را دو چندان میکنند.
دوستداشتنیترین کاراکترهای خیالی جیبلی
فیلم دارای یکی از به یادماندنیترین کاراکتر دیزاینهای جیبلی است و میازاکی که استاد طراحی شخصیت است، اینجا هم با سیمای منحصر به فردی که به هر شخصیت میدهد، ذات واقعیاش را برای ما آشکار میکند. مشخصا، بیچهره (no face) جزو عجیبترین و در عین حال دوستداشتنیترین کاراکترهای خیالی است که میازاکی به ما هدیه داده است. طراحی او بسیار ساده است، درست مثل شخصیت ساده و کودکانهاش. چیهیرو دختری عادی است پس صورت و سر و وضعی معمولی و نه چندان زیبا دارد.
هاکو روح رودخانه است اما گذشتهاش را به خاطر ندارد پس همه چیز درمورد او، مثل مدل مو و چشمهای نافذش حس مرموز و جادویی بودن را به مخاطب القا میکند. یوبابا، جادوگر ظالم و طمعکار قصه هم غرق در جواهرات است اما آنها نتوانستهاند زشتی سیرتی که در صورتش نمود یافته، بپوشانند.
برای ساخت انیمیشن هم از نقاشیهای دستی و هم از کامپیوتر استفاده شده است اما انیمیشنهای دو بعدی و سه بعدی آنچنان در هم اغدام شدهاند که تشخیصشان از هم تقریبا غیرممکن است. مگر اینکه بدانید کشیدن چه نوع سکانسهایی با دست دشوار است و به این ترتیب حدس بزنید امکان کامپیوتری بودن صحنهای خاص، بالاست. متحرک سازی و انیمیشن هم فوقالعاده انجام گرفته و همه چیز حرکتی نرم و روان دارد.
صحبت کردن درمورد بعد فنی انیمیشنهای میازاکی، بدون صحبت کردن از جو هیسایشی ممکن نیست. اینجا هم استاد هیسایشی موسیقیهای بینهایت متناسب و گوشنوازی خلق کرده است. خصوصا قطعه “یک روز تابستان” (One Summer`s Day) که تبدیل به یکی از موسیقیهای ماندگار این استودیو شد.
0 نظر ثبت شده