انیمه «ماکیا وقتی گل موعود شکوفه میدهد» اولین تجربه کارگردانی اوکاداست. او که قبل از آن، به عنوان نویسنده، با کارگردانهای متنوعی همکاری داشته، سرانجام پس از بیست سال، تجربه جدیدی را به کارنامه خود افزود. اوکادا در مسائل احساسی تبحر دارد. نقطه قوت این انیمیشن نیز اثرگذاری بر احساسات است.
بستر فانتزی داستان رگههایی از رئال دارد. موجودات افسانهای با واقعیتی انسانی دست و پنجه نرم میکنند؛ به همین خاطر ماجراجوییها خیلی کم از سطح انسانی فاصله میگیرند.
انیمیشن بر مبنای احساسات و تأثیرگذاری بر احساس مخاطب پیش میرود و موضوع آن مادر بودن، خانواده، غم از دست دادن، عشق و زمان است. ما با ماکیا همراه میشویم تا مادر بودن را لمس و درک کنیم. همچنین در سکانسهایی تفاوت اولویتها و دیدگاه مردان و زنان به مفهوم فرزند را در مقابل هم قرار میدهد.
مسئله زمان و گذر زمان و تفاوت آن برای موجودات مختلف (یورف، انسان و سگ) باعث میشود زمان در انیمیشن به سرعت بگذرد. مخاطب شاهد تفاوت زمان در زندگی آنهاست. همانطور که در زندگی میتوانیم ژانرهای مختلفی را تجربه کنیم، در فضای انیمیشن نیز با تنوع ژانر روبهروییم.
فضای فانتزی و حماسی که با درامی عاشقانه همراه میشود، جذابیت خود را در سطح و برانگیختن احساسات نگه میدارد. پیرنگ اصلی که توصیف و درک مفهوم مادری است در تنوع فضا و زمان گسسته میشود. همچنین به پیوندهای مادرانه به درستی پرداخته نمیشود.

مادر و فرزند
انیمیشن بر تأثیر خانواده، چالشها و تفاوتهایی که در رابطه رفت و برگشتی میان مادر و فرزند همچنین در سطحی پوشیده، پدر و فرزند تأکید دارد. این امر نشان میدهد که زنان چگونه قدرت و صبر خود را از روحیه مادرانه میگیرند و اولویتهای خود را بر اساس آن تغییر میدهند.
مردان که عموماً درکی از انتخابهای مادرانه زنان ندارند آنها را سرزنش و قضاوت میکنند. لطافت زنانه در مقابل منطق مردانه قرار میگیرد و لطافت زنانه برتر شمرده میشود. تقابل چشمگیر پرورندگی و زایمان زنان در برابر مرگ، قدرت طلبی و آرمانیخواهی مردان را با ظرافت نشان میدهند.
حمله موزارتهها، توان باروری زنان را هدف گرفته بود که نمود دیگری از ستایش زایمان و پرورش است. کلیشه و نگاه سنتی در این نوع ارزیابی موج میزند که بدون هیچ خلاقیت و بازنگری دقیقی به تصویر درآمده است. ماکیا و لیلیا به عنوان موجوداتی افسانهای که مورد استعمار واقع شدهاند، پرورش و مادرانگی را با فرزندی از جنس آدمیزاد تجربه میکنند که میتواند نقدی به فرهنگ استثمار و نژادپرستی باشد.
تنهایی و ترس از دست دادن نیز به چالش کشیده میشود. ماکیا که همیشه نگران لحظه جدایی و رویارویی با مرگ آریل است، در پایان و پس از مرگ او، از انتخاب این مسیر خوشحال و راضی است. این تجربه، کاراکتر ترسو و تنهای او را تبدیل به فردی شجاع و متکی به خود میکند.

به چالش کشیدن تجربههای انسانی
ایده اصلی فیلم، یک ماجراجویی جذاب با به چالش کشیدن تجربههای انسانی درباره زمان، زندگی، مرگ، تولد، آرمانهای قدرتطلبانه و جنگ محور است؛ اما خرده روایتها و پیوند آنها به درستی شکل نگرفته و فیلم پراکندگیهای زیادی دارد.
بعضی از سکانسها کمکی به پیشرفت داستان نمیکند و سؤالهای بیجوابی را باقی میگذارد. تنوع ژانر، سرعت زمان و شخصیّتهای پرداخته نشده به پراکندگی پیرنگ دامن میزند و از استحکام درونی آن میکاهد.
کشش داستانی تا زمانی که بر کشمکشهای میان آریل و ماکیا و کمتر مسائل حاشیهای و ملی میپردازد، مناسب است اما از میانه به بعد و با جدا شدن ماکیا و آریل و چند وجهی شدن داستان، به مرور، کمتر میشود. دیدارهای اتفاقی که بارها تکرار میشوند بدون ظرافت و سادهلوحانه صورت میگیرد. جزئیات قابل پرداخت فیلم به قدری زیاد است که ماهیت هنرمندانه فیلم را افزایش میدهد اما به همان نسبت، احتمال خطا و عدم تمرکز را بیشتر میکند.
برخی از خورده روایتها از روایت اصلی جدا میمانند و هیچوقت به آنها پرداخته نمیشود. همین امر، به انسجام روایی فیلم، آسیب رسانده است.

ماکیا و آریل
مسیری که دو شخصیّت اصلی، ماکیا و آریل طی میکنند، تا حدی منطقی و باورپذیر است. مراقبت از آریل نوزاد، ماکیا را که دختری یتیم، ترسو، تنها و احساساتی است، تبدیل به شخصیّتی مستقل و توانا میکند. شخصیّتها به خوبی پرداخته نمیشوند. مخاطب با آنها غریبه میماند و حتّی میان شخصیّتهای داستانی، ارتباط محکمی وجود ندارد. پیشرفت داستان، شخصیّتهای زیادی را کنار هم قرار میدهد که تعدد آنها در یک فضا و با رسالتهای متنوع، رسیدگی به آنها را محدود میکند.
بیشتر تمرکز بر شخصیّتهای زن و نقش مادری آنهاست. مردان و کودکان نقشهای فرعیتری دارند اما در همان سکانسهای محدود مستقل و فعال هستند.

سرزمین افسانهای
فضاسازیها متنوع و متناسب با شرایط داستان تغییر میکند. نور و رنگ سفید به فضای معنوی سرزمین افسانهای دامن زده و طبیعت روستایی متناسب با حال و هوای انسانی شخصیّتها تعریف میشود. فضای تیره و صنعتی شهری، مخاطب را برای پیشرفت داستان به سمت فضای حماسی و ملی آماده میکند. تصاویر پویا، دنیای در حال تغییر و مسئله زمان را به خوبی نشان میدهند.
نورپردازی، پالت رنگی و جزئیات تصویری نقطه قوت فیلم است و ارزش هنری آن را بالا میبرد. استفاده هنرمندانه از تکنیکها، به کشف مضامین داستانی کمک میکند و بر مخاطب اثر میگذارد. موسیقی، بازیها و اکت بازیگران جنبه سرگرمی فیلم را تقویت میکند. موسیقی متناسب با فضا، رویایی، حماسی و برانگیزاننده احساسات مخاطب است.
روند نرم و ملایم انیمیشن در برابر زمانی که به سرعت میگذرد میتواند یادآور روزمرگیهای کند و ملایم در برابر زمانی که به سرعت میگذرد، باشند. هر چند پرشهای زمانی و گاهی گذشتهنماییها نامناسب و خستهکننده میشود اما استفاده هوشمندانه از این تکنیک، کیفیت ارائه و انتقال را ارتقاء بخشیده است.
0 نظر ثبت شده