مانگا اصطلاحی است برای طیف گستردهای از کتابهای کمیک و رمانهای گرافیکی که در اصل در ژاپن تولید و منتشر شدهاند. برخلاف کتابهای کمیک آمریکایی که معمولا به صورت تمام رنگی چاپ میشوند، مانگا ژاپنی تقریبا همیشه سیاه و سفید منتشر میشود. چاپهای تمام رنگی اغلب فقط برای نسخههای خاص استفاده میشوند. نکته جالب توجه در مانگا این است که به جای آنکه از چپ به راست خوانده شود از راست به چپ خوانده میشود و از این حیث میتوان گفت که مانگاها به لحاظ قالب تصویری نوشتاری به ساختار تصویری نوشتاری زبان فارسی شبیهاند.
در ژاپن، مانگا معمولا به صورت ماهانه یا هفتگی، فصل به فصل از طریق مجلات مانگا مانند Weekly Shōnen Jump (که از سال ۱۹۸۶روانه بازار شده است) منتشر میشود. اگر مجموعهای به اندازه کافی محبوب باشد، فصلهای آن جمعآوری میشود و در مجلدهایی به نام جلدهای tankōbon جداگانه منتشر میشوند و به صورت یک آلبوم در اختیار مخاطب قرار میگیرد.
اکثر مجموعههای مانگا طولانی مدت هستند و میتوانند چندین جلد را دربر گیرند. نکتهایی که باید به خاطر داشته باشید این است که ترتیب شماره بندی این مجلههات بسیار دارای اهمیت است چرا که باید حتما طبق شمارهبندی خوانده شود. اهمیت رعایت این نکته در مجموعههایی که دارای جلدهای بیشتری هستند مانند «دراگون بال» آکیرا توریاما، که ۴۲ جلد دارد در مقابل«ماه ملوان» نائوکو تاکیچی، که فقط حدود ۱۲ جلد دارد قابل درکتر است.
همانطور که قبلا اشاره کردیم، مانگا هنری است که ریشه در فرهنگ ژاپن دارد. در واقع مانگا به سبک طراحی گفته میشود که کمیکهای ژاپنی را بسیار قابل تشخیص میکند و شخصیتهایی با ویژگیهای منحصر به فرد را خلق میکنند. در این هنر بهرهمندی از رنگهای خاص بسیار مورد توجه است و از استاندارهای زیبایی مخصوص به خود پیروی میکند. اما نکته جالب توجه این است که هیچ قانون مشخصی برای کشیدن آن وجود ندارد. اما به راحتی میتوان با رعایت چند نکته سبک طراحی مانگاهای خود را گسترش دهید و مهارتهای خاص خود را به دست آورید.
مارک کریلی، نویسنده و مربی مانگا در این زمینه میگوید: اولین قدم این است که به خودتان اجازه دهید تا مانند یک شاگرد هر آنچه را که لازم است از استاد خود فرا گیرید. پس بهتر است با کپی کردن شروع کنید! این تلاش در تکرار کمیکها میتواند خلاقیت ذهنتان را تقویت کند و الهامبخش سوژههای جدید طراحی در ذهنتان شود. در واقع شما با کپی کردن به خود کمک میکنید که نه تنها چشمتان برای به صید انداختن سوژهها تیز شود، بلکه دست خود را به قلم عادت میدهید. اما توجه داشته باشید که منظور از کپی کردن سرقت ادبی یا هنری نیست، بلکه منظور تمرین و تمرین است چرا که این امر در طراحی یکی از اصول ارزشمند است.
در اقدام بعدی بهتر است سعی کنید تا اندازهها و نسبتهای آناتومیکی شخصیتهای مانگا را شناسایی و درک کنید. شخصیتها در این هنر بخشی از چیزی است که آن را فورا قابل تشخیص میکند و این تفاوت یکی از عناصر اصلی در مقایسه با سایر هنرها است.
به طور کلی، در طراحی مانگا، چشمها نسبت به زندگی واقعی بزرگتر هستند. دهانها کوچکتر هستند. ارتفاع چانه، بینی و پیشانی همگی به طور قابل توجهی با بدن انسان واقعی متفاوت است. موهای مانگا اغلب جاذبه را به چالش میکشند. حالات چهره هیچ شباهتی به آنچه در هنر رئالیسم میبینید نیست.
در هنر مانگا تصاویری بصری بسیار دارای اهمیت هستند. در واقع مانگا دارای یک زبان بصری و مختصر است. کمیکها و کارتونها از کوتاهنویسی بصری برای انتقال احساسات، اعمال و ایدهها استفاده میکنند. در کمیکها و کارتونهای وسترن، ممکن است شخصیتی که در خواب است، چند عدد Z از دهانش بیرون بیاید یا وقتی ایدهای به ذهنش میرسد، یک لامپ روی سرش ظاهر شود.
تکنیکهای طراحی مانگا از میانبرهای بصری خود استفاده میکنند. مثلا زمانی که شخصیت خشمگین است یا نقاشی یک قطره عرق بزرگ بر روی پیشانی آن حس را به تصویر میکشند. یا مثلا وقتی میخواهند شخصیت داستان را در یک خواب عمیق نشان دهند از یک حبابی که از سوراخهای بینیاش خارج میشود بهره میگیرند. اینها نمادهای مشخص در هنر مانگا هستند که حتما در هنگام طراحی باید مورد توجه طراح قرار بگیرند تا یک مانگا اصیل را تولید کند.
محققان در مورد دوره زمانی که مانگا برای اولین بار ظاهر شده است چندین نظر متفاوت دارند. برخی میگویند که در طول قرن دوازدهم این اتفاق همراه با نقاشیهای که مربوط به متون آن دوره بوده شکل گرفته است. عدهایی نیز بر این باورند که مانگا یک بیان فرهنگی است که در اوایل قرن بیستم متولد شده است.
اما آن چیزی که ما اکنون از آن با عنوان هنر مانگا نام میبریم اولین بار در دهه ۱۹۸۰ میلادی به لطف مجموعه انیمیشنساز ژاپنی “Astro Boy” اسامو تزوکا، محبوبیت زیادی پیدا کرد. در واقع، بسیاری از ویژگیهایی که ما با مانگا مرتبط میدانیم، مانند شخصیتهایی که چشمان درخشانی دارند، از او نشأت میگیرد. این در حالی است که خوانندگان غیر ژاپنی مانگا را چیزی منحصر به فرد و متفاوت از ژانرهای غربی میدانند، اما تزوکا در واقع گفته است که از کارتونهای آمریکایی مانند بتی بوپ و شخصیتهای اولیه دیزنی مانند بامبی الهام گرفته است. اما جالب است بدانید که بسیاری از کاریکاتوریستهای مهم دیزنی هم در مورد تأثیر شدید کاریکاتوریستهای ژاپنی از جمله هایائو میازاکی صحبت کردهاند. در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی، انیمیشن ژاپنی در غرب رونق گرفت و از هر کانال تلویزیونی کودکان پخش میشد. Nickelodeon یک نمونه کلیدی از این پدیده است. این محصول کاملا غربی بود، اما روایت و زیبایی شناسی آن بسیار شبیه به انیمه بود.
در واقع مانگا یک شکل تصویری ژاپنی از داستانسرایی است که از قدرت خط برای جذب خواننده به داستان استفاده میکند. اگرچه ریشههای مانگا بینالمللی است، اما شکلی که امروزه میشناسیم در اواخر قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی در ژاپن توسعه یافت و اخیرا به جایگاه جهانی دست یافته است. هنر مانگا هم مانند سایر هنرها دارای سبک و ژانرهای گوناگونی است که در این جا قصد داریم چند نمونه ار آن را برای شما معرفی کنیم.
برخی مانگا را از نظر هنری اصیلتر از انیمه میدانند، مانند کتابها در مقایسه با فیلمها. این باور از آنجا سرچشمه میگیرد که محتوای بیشتر مانگا کاملا اصیل بوده و به دور از هرگونه اقتباس است. اما درست برخلاف مانگاها، بسیاری از انیمهها بر اساس داستانهای از قبل شنیده شده یا خوانده شده تولید میشوند. از طرفی دیگر مانگا بسیار آسانتر از انیمه قابل انتشار است و به راحتی میتواند در دسترس همگان قرار بگیرد و فرایند تولید آن زمان کمتری را نسبت به ساخت انیمه دارد. یک سریال انیمه معمولا برای تولید هر قسمت نیاز به ماهها آمادهسازی و کار دارد. اما نکته جالب توجه این است که در بررسی تفاوت بین مانگا و انیمه این است که هر دو هنر طرفداران پر و پا قرص خود را دارند و این دو هنر بسیار محبوب مخاطبین خودشان در سراسر جهان هستند.
اما مهمترین ویژگی که میتوان به هنر مانگا نسبت داد این است که برای این هنر فرق نمیکند که شما کمدیهای عاشقانه دبیرستانی را دوست دارید یا حماسههای فانتزی را، مانگا برای همه سلیقهها وجود دارد!
در واقع برای تفاوت مانگا و انیمه بهترین توضیح شاید این جمله باشد که انیمه به نمایشها یا فیلمهای انیمیشن اشاره دارد. اما مانگا به کتابهای کمیک یا رمانهای گرافیکی اشاره دارد و هر دو رسانه داستانسرایی هستند که از تصاویر دستی یا رایانهایی استفاده میکنند که منعکس کننده حساسیتهای بصری مشابه هستند.
در حالی که برخی افراد ممکن است تفاوتی بین مانگا ژاپنی و کتابهای کمیک آمریکایی قائل نباشند، تفاوتهای مشخصی بین این دو اثر هنری وجود دارد که آنها را از یکدیگر متمایز میکند.
یکی از بزرگترین تفاوتهایی که بلافاصله بین یک مانگا و یک کتاب کمیک متوجه خواهید شد، تفاوتهای در سبک آنها است. مانگاها به صورت تاب و به شکل هفتهایی یا فصلی عرضه میشوند و در بیشتر مواقع سیاه و سفید هستند. اما کمیکهای آمریکایی به شیوهیی متفاوت توزیع و سبکسازی میشوند. کتابهای کمیک آمریکایی معمولا به صورت مجلات (تقریبا ۳۲ صفحهایی) با چاپ رنگی فروخته میشوند.
بیشتر بخوانید: کمیک چیست؟
نکته اساسی دیگر در تفاوت بین مانگا و کمیک این است که شخصیتهای در مانگاها دائما قویتر میشوند، در حالی که همتایان آمریکایی آنها در کمیکها تمایل دارند همان سطح خود را حفظ کنند. قدرت، به ندرت قویتر میشود. اگر یک قهرمان در یک کتاب کمیک قویتر شود، معمولا تغییرات زیاد دوام نمیآورند. از طرفی دیگر طول عمر کاراکترهای کتاب کمیک آمریکایی در مقابل قهرمانان مانگا ژاپنی است. معمولا شخصیتهای داستانهای کمیک آمریکایی مدام در حال به روز شدن هستند و سعی میکنند قدمت حضور طولانیتر را در بین مردم حفظ کنند، مثلا شخصیت کاپیتان آمریکا برای اولین بار در سال ۱۹۴۱ ظاهر شد و مردم هنوز کمیکهای او را دنبال میکنند، فیلمهایش را تماشا میکنند و داستانهای او را میخرند.
اما در مقایسه نهایی بین این دو سبک باید به نوع ساختار داستانها توجه کرد. مانگا ژاپنی معمولا خط و ریتم داستانی مشخصتر و طولانیتری دارد و در مقایسه با کمیکهای آمریکایی چالش داستانی کمتری دارند. اما کیمکهای آمریکایی با چالشهایی مانند سفر در زمان یا تداخل قدرتهای کیهانی موضوعات عجیبتری را به داستان تزریق میکنند.
همانطور که پیش از این هم اشاره شده، همهی هنرهای جهان تلاشی است در جهت شناخت بیشتر از زندگی و مسائل جهان هستی. شاید انسان به کمک همین هنرها است که میتواند پلههای پیشرفت را پشت سر بگذارد و دریچههایی تازهیی در نگرش او باز شود. مانگا یکی از هنرهای قدمتدار و بدون مرز است که خلق ایده در آن میتواند انسان را به تفکر فرامرزی وادارد تا برای ادامه زندگی انگیزههای تازهیی پیدا کند و جهان را شاید در شرایط بهتری به آیندگان بسپارد.
0 نظر ثبت شده