“تنت” جدیدترین اثر “کریستوفر نولان” در سال 2020 روی پرده سینما رفت. اثر که حتی قبل از اکران عمومی خویش با داشتن نام کریستوفر نولان در کارنامهاش به شهرت بسیاری میان مخاطبان سینما دست یافته بود اما این شهرت نتوانست به انتظارات تعداد زیادی از بینندگان و منتقدان پاسخ درستی دهد. کریستوفر نولان اکنون در آن دسته از کارگردانهایی جا گرفته که مخاطبان خاص خودشان را دارند به طوریکه حتی اگر فیلمی با ساختار ضعیف بسازد، مورد استقبال عدهی زیادی از طرفدارانش قرار میگیرد. این نکته را میتوان مسئلهای تاثیرگذار در نمره IMDB اثر دانست.
فیلمی که نمره 7.5 را در سایت IMDB به خود اختصاص دهد را میتوان به طور کلی اثر خوبی دانست اما تنت حتی به سطح متوسط هم نزدیک نیست. نولان در دیگر آثارش با انسجام داستانی خاصی، مخاطب را تا دقایق پایانی داستان به دنبال خود میکشاند اما کمتر مخاطبی میتواند تنت را با دقت هرچه تمامتر تا انتها تماشا کند.
شخصیتهای پرداخته نشده از عواملیست که مخاطب را از لمس احساسات جاری در فیلم دور نگه میدارد. ندانستن نام قهرمان اصلی به راحتی میتواند مشخص کنندهی این فاجعه بزرگ در بخش شخصیت پردازی باشد. این شخصیت هیچگونه وابستگی عاطفی را در طول فیلم تجربه نمیکند حتی صحبتی از خانواده خویش نیز به میان نمیآورد که این موضوع بیشتر او را شبیه به رباتی طراحی شده برای انجام وظایف کرده تا انسانی فداکار که در حال نجات دنیا باشد.
آثار بیشماری وجود دارند که در آنها شخصیت اصلی برای انجام ماموریتی بزرگ انتخاب میشود و درصد زیادی از آنها بااستفاده از مهری که نسبت به خانواده خود داشتهاند ماموریت را به پایان میرسانند. در واقع خانواده بیشتر از آنکه مانع انجام کارشان باشد، الهام بخش کاراکترهای داستانی است.
نولان آثار درخشان زیادی را در کارنامهی کاری خود به ثبت رسانیده و سه گانهی “بتمن” قطعا یکی از آنهاست. “جوکر” شخصیت منفی اصلی این سه گانه است و زمانیکه صحبت از انگیزهی اصلی او به میان میآید ردپای پررنگ خانواده را در آن احساس میکنید. از پدری معتاد به الکل که در زمان مستی به همسر و فرزند خود حملهور میشده تا همسری زیبا که طلبکارانش صورت او را زخمی کردهاند. هردوی آنان را میتوان جرقههای اولیه شکلگیری شخصیت جوکر دانست.
لبخندی که پدرش با چاقو بر صورت او ترسیم کرده و جوکر برای شادی همسرش آن را عمیقتر میکند یکی از نمادهای اصلی اوست. به طوریکه نقش این لبخند به تنهایی هم قابل شناساییست و تمام طرفداران کمپانی DC یا کسانی که تنها نام جوکر را شنیدهاند نیز این طرح را میشناسند.
ساخت شخصیت جوکر بر پایهی یک شخصیت کمیک بوکی با همین نام قطعاً به شخصیت پردازی او کمک به سزایی کرده است اما باوجود کمیک بوک، این نویسنده و کارگردان فیلم هستند که دیالوگهای جوکر را با دقت هر چه تمامتر انتخاب کردهاند. به طوریکه داستانهای او ریشههای احساسی داشته باشند و در نهایت او تنها یک کاراکتر منفی جلوه نکند بلکه شخصیتی آسیب دیده با مشکلات روانی معتددی باشد که قلب مخاطب را به درد آورد.
حال بیایید جوکر را در مقابل قهرمان فیلم تنت قرار دهیم. او بدون هیچ ترسی در ابتدای فیلم به راحتی اقدام به خودکشی کرده تا به اصطلاح وفاداری خود را اثبات کند اما آیا او هیچ خانوادهای ندارد که منتظر بازگشتش باشند؟ او به کسی وابستگی عاطفی ندارد که به راحتی جان خود را فدا میکند؟
سوالات بیشماری دربارهی شخصیت او وجود دارد که هیچ پاسخ درستی برای آنها درنظر گرفته نشده و تا انتهای فیلم گرهای از رازهای شخصیتیاش باز نمیشود. میتوان حدس زد شیفتگی بیش از حد کارگردان نسبت به داستان باعث غفلت او نسبت به این مسائل شده است.
داستان تنت را میتوان رویکرد جدیدی نسبت به مسائل سفر در زمان دانست. رویکردی که در مقیاس کوچکتر و تعاریف سادهتر میتوانست بیننده بیشتری را به خود جذب کند اما توضیحات بیش از اندازهی شخصیتهای داستانی از حوصلهی مخاطب عام خارج میشود. علاوه بر این پیچیدگیهای بیفایده فیلم نامه باعث ایجاد حواس پرتیهایی میشود که در نهایت منجر به گم شدن ریسمان اصلی داستان شده است.
“اینتراستالر” از دیگر آثار درخشان نولان است که با روایتی خوب از یک موضوع علمی تخیلی توانسته مخاطبان خود را تا آخرین دقایق روی صندلیاشان میخکوب کند. اثر با آنکه در مقایسه با تنت به مراتب پیچیدگیهای بیشتری دارد اما با گفتاری ساده و داستانی منسجم به فهم بینندگان نزدیک شده است.
انسجام داستان اینتراستالر را میتوان به درختی تشبیه کرد که کارگردان با هرس شاخههای اضافی آن اثری تمیز با تاثیرگذاری بالا به مخاطب خویش ارائه داده است. در صورتی که تنت هزارتوییست که هیچ نقشه درستی از آن در دسترس نیست و ببیننده بارها و بارها در تلهی پیچش داستانهای فرعی گیر میافتد.
نولان آثار خود را به سبک “بیگ پروداکشن” میسازد و در پروسه ساخت آنها از جلوههای ویژه خاص و افراد زیادی استفاده میکند. در نتیجه ساخت این آثار به دلیل سختی کنترل افراد و مباحث دیگر هزینههای بسیار زیادی را به دنبال دارد. مسئلهای که در ساخت فیلمهای باشکوهی به مانند “اینسپشن” یا “دانکرک” به علت استقبال پر تعداد مخاطبین به چشم نمیآمد اما این موضوع نیز به دلایل مختلف نتوانسته کمک شایانی به تنت بکند. میتوان گفت صرف هزینههای بیشتر برای تنت اثر را به فیلمی چشمنواز مبدل نکرده و تنها باعث افزایش گرههای سردگم و شلختگیهای داستانی تنت شده است.
اینطور استنباط میشود که انفجار هواپیما و ایجاد صحنههایی در دقایق پایانی فیلم که افراد زیادی در آن حضور داشتند تا آشوب را به خوبی نمایش دهند کاملاً غیرضروری و تنها برای ایجاد هیجانی کاذب بوده است. موضوعی که نتوانسته مرهم ضعفهای بیشمار تنت باشد و خود نیز تبدیل به یکی از آنها شده است.
کریستوفر نولان توانایی خود را در ساخت فیلمهای علمی تخیلی ثابت کرده است اما اینطور به نظر میرسد که دستیابی او به شهرتی اینچنینی باعث شده تا هرآنچه او میسازد، چه خوب و چه بد، بدون هیچ پرسشی مورد تشویق دستهای از مخاطبینش قرار گیرد. او نیز با تشویق همین دسته ثروت لازم را به دست آورده و به ساخت آثاری ضعیف ادامه میدهد.
درود بر شما – نقد خیلی خوبی بود. البته با اونجایی که نوشتید (اینتراستلار از آثار درخشان نولان است) کاملا مخالفم و فکر می کنم اتفاقا اینتراستلار از ضعیف ترین فیلم های نولانه؛ ولی در کل از مطلبتون لذت بردم