اکنون ۲۶ سال از تولّد نخستین انیمیشن بلند تماماً کامپیوتری دنیا (توی استوری یا همان داستان اسباب بازی) در استودیو پیکسار میگذرد. از آن موقع تا به امروز اتّفاقات زیادی افتاده و چیزهای زیادی تغییر کرده است. مثلاً رایانهها پیشرفتهتر از قبل شدهاند، کیفیت فنّی و گرافیکی آثار کارتونی روز به روز بیشتر میشود و دیگر تکنیک دستی یا سنّتی تنها روش تولید انیمیشن نیست.
حقیقت این است که در طی این سالهای پرفراز و نشیب، فیلمهای انیمیشنی دچار یک نوع پوست اندازی شدهاند. امّا مشکل کار کجاست؟ مشکل اصلی انیمیشنهای تولید شده در ده سال گذشته، نداشتن ایدههای بکر و تازهای است که بتواند باعث شگفتی مخاطبان شود. با نگاهی به تولیدات استودیوهای انیمیشن سازی در دهه اخیر، به تعداد زیادی دنباله –یا به اصطلاح بعضی– فرنچازهای سینمایی برمیخوریم. آثاری که برخلاف قسمت اول خود، معمولاً ضعیف و از یاد رفتنی هستند.
استودیو پیکسار هم با وجود داشتن کارنامهای درخشان در حوزه ساخت انیمیشن، از این دنباله سازیهای ناخوشایند در امان نمانده است. به طوری که شش تا از دوازده انیمیشن پیکسار در دهه ۲۰۱۰ میلادی، دنباله کارتونهای موفّق گذشته بودهاند. در ادامه سعی کردهام که هر یک از انیمیشنهای ده سال قبل پیکسار (از قسمت دوم ماشینها تا روح) را با رویکردی مقایسه محور و تطبیقی زیر ذرّه بین ببرم. با من همراه باشید.
معرّفی اثر
ژانر: ورزشی، کمدی
سال ساخت: ۲۰۱۱
زمان: ۱۰۶ دقیقه
استودیو پیکسار
صداپیشگان: اوون ویلسون، مایکل کین، امیلی مورتیمر، جیسون ایساکز، شارلوت رمپلینگ
خلاصه داستان: مک کوئین همراه با دوستش، ماتر، به مسابقات جهانی سرعت میرود. در آنجا مک کوئین و ماتر با هم اختلافاتی پیدا میکنند و ماتر به تنهایی وارد یک ماجراجویی هیجان انگیز میشود که…
بعد از سه گانه موفّق داستان اسباب بازی، همان طور که قبلاً نیز گفتم ولع پیکسار برای ساختن فرنچایزهای پرفروش و درآمدزا بیشتر شد. امّا ساخته شدن قسمت دوم ماشینها، بر همگان ثابت کرد که استودیو پیکسار مسیر اشتباهی را انتخاب کرده است. مشکل این فیلم تنها شخصیت پردازی ضعیفش نیست؛ بلکه مهمتر از آن فیلمنامهای است شلخته و پر از اتّفاقات باورنکردنی. گویا هنر و خلّاقیت جان لستر، والت دیزنی معاصر سینما، این بار به کلّی ته میکشد.
واقعاً مخاطب چگونه باید بپذیرد که شخصیت بامزّه و دوست داشتنی ماتر، به طور اتّفاقی با یک جاسوس(!) اشتباه گرفته شود؟ به علاوه، چرا دیگر خبری از آن مناظر تماشایی و باشکوه طبیعت نیست، و جایش را صحنههای صرفاً مهیّج مسابقه دادن ماشینها پر کرده است؟ در واقع میتوان گفت که پیکسار در این اثر خود، کاملاً از اهداف همیشگیاش دور میشود. تا پیش از قسمت دوم ماشینها تمام کارتونهای پیکسار به دنبال ماندگاری در ذهن بیننده بودند، نه فقط نمایش یک سری صحنههای هیجان انگیز.
مثلاً در همان انیمیشن ماشینها (قسمت اول) ارتباط دوستانه شخصیت مک کویین با اهالی شهر رادیاتور اسپرینگز، برایمان به شدّت دلنشین و به یاد ماندنی بود. تا جایی که پس از پایان فیلم و ظاهر شدن تیتراژ، همچنان به فکر آن شخصیتهای کارتونی بودیم. ولی در قسمت دوم، جان لستر و همکارانش هم در پرداختن به شخصیتها ناتوان میمانند و هم در نشان دادن دوستی آنها. آیا بهتر نبود که پیکساریها از ساختن ماشینها ۲ صرف نظر میکردند؟
معرّفی اثر
ژانر: درام، ماجراجویی
سال ساخت: ۲۰۱۲
زمان: ۹۳ دقیقه
استودیو پیکسار
صداپیشگان: کلی مک دونالد، جولی والترز، کریگ فرگوسن، بیلی کانلی، کوین مک کید
خلاصه داستان: در نواحی کوهستانی کشور اسکاتلند، شاهزاده خانمی به نام مریدا با یک سنّت قدیمی مخالفت میکند. او تصمیم میگیرد که در زندگی، مسیر مورد نظر خود را درپیش بگیرد. مریدا با اتکای به مهارتهای تیراندازی و روحیه سلحشورانهاش، تلاش میکند تا یک نفرین شوم را باطل سازد. نفرینی که مادرش را مبدّل به خرس بزرگ و ترسناکی کرده است و…
دلیر انیمیشن عجیب و غریبی است. زیرا نه میشود آن را اثر ضعیفی دانست، و نه میشود مثل فیلمهای قبلی پیکسار تحسینش کرد. شاید دلیر از نظر زیباییهای بصری جذّاب و خیره کننده باشد (که حتماً هست)؛ ولی از نظر محتوایی در حدّ چندین خط شعار پوچ و عذاب آور فمینیستی و گاهی مردستیزانه است. به همین دلیل، دیدنش حوصله زیاد و اعصاب پولادین میطلبد.
البته دلیر در همین چند کلمه خلاصه نمیشود و در تظاهر کردن و گزافه گویی، اثری فراتر از این حرفهاست. در واقع فیلم هم میخواهد به نعل بزند و هم به میخ. هم در نظر دارد متفکّرانه و عمیق جلوه کند، هم درونمایه و مفاهیم عمیقش را به قصد جلب نظر کودکان(؟) به یاوه سراییهای ساده انگار تقلیل میدهد. حتّی کارگردانی آن توسّط اولین کارگردان زن پیکسار، چیزی به جز یک حربه تبلیغاتی برای جلب کردن توجّه بیننده نیست.
فیلم آنقدر در القای محتوا دستش خالی است که بالاجبار دست به هر کاری میزند تا نقاط ضعفش را پنهان کند. به عنوان مثال، خواستگارهای مریدا را پسرهایی لوس و متکبّر و نادان به تصویر میکشد. همچنین مردان مسنتر را به صورت انسانهایی نشان میدهد که مدام به فکر جنگ و دعوا هستند و انگار از قوّه تعقّل و اندیشه بیبهرهاند. آیا این روشنفکرمآبیها، دلیر را تبدیل به یکی دیگر از محصولات سفارشی هالیوود نکردهاند؟
معرّفی اثر
ژانر: فانتزی، خانوادگی
سال ساخت: ۲۰۱۳
زمان: ۱۱۰ دقیقه
استودیو پیکسار
صداپیشگان: جان گودمن، بیلی کریستال، استیو بوشمی، آوریل وینچل
خلاصه داستان: مایک وازوفسکی و جیمز سالیوان دوستانی جدانشدنی هستند. آنها در رقابت ترسناکترین هیولا که در دانشگاه برگزار می شود، برای برای برنده شدن با یکدیگر همکاری میکنند تا این که…
ظهور کارگردان استثایی و بزرگی به نام پیت داکتر در سال ۲۰۰۱، آن هم با یکی از بهترین انیمیشنهای پیکسار یعنی کارخانه هیولاها، اتّفاق نادری بود. درست است که پیکسار پر از چنین نوابغی است ولی داکتر با همه آنها فرق دارد. او از جمله افرادی به حساب میآید که هر پنجاه سال یکبار وارد میدان میشوند تا به عرصه فعّالیت خویش، یک خانه تکانی اساسی بدهند. در مقابل، دن اسکنلون تنها یک کارگردان معمولی است. او نه نبوغ داکتر و نه استعداد جان لستر را دارد.
پس خیلی مضحک است که دانشگاه هیولاها را در حدّ و اندازه همتای قدیمیاش بدانیم. چراکه با دو اثر کاملاً متفاوت سر و کار داریم. با این همه، دانشگاه هیولاها فیلم بدی نیست. اگرچه گاهی در تعریف قصّهاش کم میآورد امّا در پرداختن به رفاقت سالی و مایک، بسیار خوب عمل میکند. هرچند نباید فراموش کنیم که نسبت به اثر داکتر کیلومترها عقب است و البته از دن اسکنلون بیش از این انتظار نمیرود.
دانشگاه هیولاها –به طور کلّی– جزء آثار درخشان پیکسار نیست؛ بلکه فقط انیمیشن سرگرم کنندهای است که احتمالاً دوام چندانی در ذهن بیننده نخواهد داشت. چنان که شاید تا ده سال بعد، کسی حتّی اسم آن را هم به خاطر نیاورد.
معرّفی اثر
ژانر: ماجراجویی
سال ساخت: ۲۰۱۵
زمان: ۱۰۰ دقیقه
استودیو پیکسار
صداپیشگان: لوکاس نف، جان لیسگو، فرانسیس مک دورمند، نیل پاتریک هریس، جودی گرر
خلاصه داستان: یک دایناسور از گونه آپاتوساروس به نام آرلو با انسانی اولیه دوست میشود. آرلو در حین سفری دشوار، یاد میگیرد که با ترسهایش روبهرو شود و به توانایی هایش پی میبرد و…
سفر پرحادثه دایناسوری سبزرنگ به دشتهای فراخ و باطراوت غرب آمریکا و روبهرو شدنش با پسربچّهای عجیب و غیرمتمدّن، کلّیت داستان این انیمیشن است. داستانی که نظریه سفر قهرمان جوزف کمبل پایه و اساس آن را تشکیل میدهد و نه بیشتر. از منظر شخصیت پردازی هم دایناسور خوب چیزی به جز نسخه متفاوتی از مربّی اژدها (با نام اصلی چگونه اژدهایمان را تربیت کنیم) نیست. پس انتظار پیدا کردن ایدهای تازه از درون اثر را نداشته باشید.
چیزی که باید در دایناسور خوب دنبالش بگردیم، نه یک داستان بدیع و نوآورانه که پیشرفت پیکسار و انیماتورهایش در تصویرسازیهای کارتونی است. به گفته دیوید مونیر (سوپروایزر فیلم): «ما میخواستیم طرّاحی مناظر و فضاها به صورت کامل متّکی بر واقعیت باشد.» میشود از جمله او چنین برداشت کرد که تمام سعی و کوشش سازندگان به بُعد تکنیکی کار متمرکز شده؛ همین امر، غفلت آنان از پرداخت موقعیتهای بیشمار قصّه را در پی داشته است.
سقوط فیلم در درّه عمیقی به اسم تکنیک زدگی، در آن سال به ضرر استودیو پیکسار تمام شد. زیرا نتیجهاش فروش نه چندان راضی کننده دایناسور خوب و نقدهای منفی تعدادی از منتقدان بود. با این حال، بعضی از نقدنویسان معروف مثل کنت توران هم بودند که در نوشتههایشان از انیمیشن پیکسار تمجید کردند.
معرّفی اثر
ژانر: خانوادگی، کمدی
سال ساخت: ۲۰۱۵
زمان: ۱۰۲ دقیقه
استودیو پیکسار
صداپیشگان: امیلی پولر، فیلیس اسمیت، بیل هیدر، لویس بلک، میندی کالینگ
خلاصه داستان: رایلی دختر شادی است که بخاطر شرایط خانوادگی، مجبور میشود به همراه پدر و مادرش به شهر سان فرانسیسکو نقل مکان کند. حال او مجبور است دوستان جدیدی پیدا کند و وضعیت خود را با محیط تازه تطبیق دهد.
پس از چهار انیمیشن ضعیف و متوسط، پیکسار بالاخره شاهکار دیگری به مخاطبانش عرضه میکند. اثری هنرمندانه، پرمحتوا، گرم، خوش ساخت و بیهمتا که برآمده از ابتکار و خلّاقیت یک نابغه است. در وصف چنین شگفتی پرعظمتی چه باید گفت؟ زبان، قدرت توصیفش را ندارد! برای خود من، تماشای درون و بیرون مانند قدم گذاشتن به باغ روان پرور و مصفّایی است که وقتی واردش میشوم، دوست ندارم از آن خارج شوم.
کمتر پیش میآید که یک انیمیشن آمریکایی به سراغ مسائلی پیچیده و درنیافتنی برود. موضوعاتی که فراتر از فهم و درک کودکان هستند و به جز انیمهها یا آثار استاپ موشن در سایر کارتونها ردّپایی هم از آنها نمیبینیم. درون و بیرون، دقیقاً مثال نقض جمله قبلی است. پیت داکتر در این اثرش، شجاعانه پنهانترین گوشهها و لایههای ذهن انسان را کند و کاو میکند؛ بدون آن که هراسی از خسته شدن کودکان در هنگام دیدن فیلم داشته باشد.
داستان درباره دختربچّهای یازده ساله و تغییرات زندگی او در زمان ورودش به دوران نوجوانی و بلوغ است. همان طور که میبینید خطّ اصلی قصّه چندان پیچیده نیست ولی جزییات دقیق و ریزبینانه اثر در پرداخت سوژه، آن را سخت فهم و ابهام آلود کرده است. مخصوصاً جان بخشیدن به پنج احساس درونی آدمها و نشان دادن داخل ذهن هر کاراکتر که در واقع کلید پی بردن به ویژگیهای شخصیتی اوست.
هوشمندی کارگردان در خلق همین جهان فانتزی و در عین حال بسیار واقعی است، جهان ذهن انسان. جهانی که عاری از هرگونه شاهزاده و پری و جادوگر است. در عوض شامل همه خاطرات کودکی و بزرگسالی ماست. همچنین جایگاه امیال، آرزوها، دغدغهها و افکار بزرگ و کوچکمان محسوب میشود. درون و بیرون، به ما امکان شناختن و آگاهی یافتن از ساز و کار این جهان شگفت انگیز را میدهد.
علاوه بر این، واقعیات تلخ و شیرین زندگی را به یادمان میآورد. طوری که نه در خوشیهای آن غرق شویم و نه با یادآوری مشکلات و تلخکامیهایش به ناامیدی برسیم. بیدلیل نیست که عدّهای از صاحب نظران سینما، پیت داکتر را بهترین کارگردان استودیو پیکسار میدانند. واقعاً چه کسی غیر از داکتر قادر است انیمیشنی به این زیبایی خلق کند؟
معرّفی اثر
ژانر: ماجراجویی
سال ساخت: ۲۰۱۶
زمان: ۱۲۰ دقیقه
استودیو پیکسار
صداپیشگان: الن دی جنرس، آلبرت بروکس، اد اونیل، کیتلین اولسون، یوجین لوی
خلاصه داستان: دوری ماهی آبی و کوچولویی است که از بیماری اختلال حافظه کوتاه مدت رنج می برد. او با کمک دوستانش، نمو و مارلین، راهی سفر درازی برای پیدا کردن پدر و مادرش می شود با این وجود…
اگر این انیمیشن را ندیدهاید، به شما توصیه اکید میکنم که قبل از دیدنش دوباره در جست و جوی نمو را تماشا کنید. آنگاه میتوانید اصل را از فرع بازشناسید. اگرچه پنج سال از آخرین باری که سومین اثر اندرو استنتون را دیدهام میگذرد، امّا هنوز دربارهاش مطمئن نیستم. هنوز برایم سوال است که چرا استنتون چنین دنباله ضعیفی بر شاهکار قبلیاش ساخته است؟ آیا این تصمیم خودش بوده یا مالکان کمپانی دیزنی، او را مجبور به ساختن در جست و جوی دوری کردهاند؟
سوالهایی از این قبیل، جوابهای مشخّصی ندارند. ممکن است این اثر دستپخت خود استنتون باشد (زیرا هر نابغهای اشتباه میکند) یا شاید هم حق انتخاب دیگری نداشته و مجبور بوده آن را بسازد. اگر مورد دوم درست باشد، نباید خردهای بر او گرفت. به هر حال کارگردانان سینما هم بایستی امرار معاش کنند. از این رو گاهی دست به خلق آثاری میزنند که اعتبار چندین ساله آنها را خیلی راحت به باد میدهد.
0 نظر ثبت شده