تیم برتون یکی از شناختهشدهترین کارگردانان سینمای مدرن است؛ بیشتر به این دلیل که فیلمهای او شبیه خود برتون است. یافتن کارگردانی که زیباییهای بصری فیلمش جهانی و بلافاصله قابل تشخیص باشد دشوار است. لایو اکشن دامبو هم که با کارهای قبلی برتون متفاوت است نیز خوانش خود تیم برتون از این داستان بوده و مولفههای برتون در این فیلم وجود دارد مانند تمام فیلمهای او.
منظور از برتون بودن چیست؟ آیا راهی برای برشمردن جلوههای بصری که در فیلمهای برتون هستند وجود دارد؟ چگونه برتون چنین سبکی را ایجاد کرده است که همچنان در میان طرفداران خود محبوب است؟
پاسخ به این سوالات دقیقتر از آنچه است که شما انتظار دارید. برتون کار خود را به عنوان انیماتور در استودیو والت دیزنی شروع کرد و در آنجا بود که شروع به توسعه نام تجاری برتون کرد. قبل از آن او طیف وسیعی از سبکهای متفاوت هنرهای پاپ را فرا گرفت که بعداً او را تبدیل به قهرمان در سبک گوتیک کرد که هنوز هم در کارهای او احساس میشود. برتون در 1958 در بوربانک کالیفرنیا متولد شد و کاملاً برعکس محیط پیرامون خود رشد کرد.
بوربانک کالیفرنیا به آفتاب درخشانش معروف است در حالی که برتون بدخلق بود و به تاریکی علاقه داشت. وقتی بچههای دیگر توپبازی و دوچرخهسواری میکردند او در قبرستان و موزههای عجیب گشت میزد. برتون به فیلمهای ترسناک همر و فیلمهای علمی تخیلی Bmovie علاقه داشت و آن را توسعه داد. برتون برای اولین بار در سن 15 سالگی در مسابقات هنری تبلیغات محلی برنده شد و فیلمهای ترسناک هشت میلیمتری خود را اطراف محله خود فیلم برداری میکرد.
همچنین او یک کتاب کمیک کودکانه برای خودش درست کرد که اتفاقاً دیزنی آن را برای انتشار رد کرد البته با یادداشتی دلگرم کننده. دیزنی به برتون گفته بود: “این یک هنر بسیار خوب است، شخصیتها جذاب و خیالی هستند و تنوع کافی برا حفظ علاقه مخاطب را دارا است.” برتون پس از دبیرستان وارد موسسه معتبر هنر کالیفرنیا (افتتاح در 1961) شد؛ این موسسه بخشی از آخرین دیدگاههای خود شخص والت دیزنی بود.
دیزنی در سال 1966 درگذشت اما برادر و برادرزاده او هر دو در هیئت امنای موسس موسسه بودند. والت دیزنی خیال داشت یک مدرسه هنری که به طور خاص برای اموزش نسلهای جدید انیماتورها تاسیس کند، اما در سال 1975 این موسسه برای دانشآموزان یک دوره آموزش کاراکتر انیمیشن آغاز کرد. یک سال بعد برتون به برنامه آموزش انیماتوری جدید پیوست و تبدیل به نسل افسانهای انیماتورهای CalArts شد که تاثیر عمیقی در چهار دهه انیمیشن پس از خود شد. دوره افسانهای که ذکر شد شامل انیماتورهای مشهور دیزنی گلن کین کارگردان The Nightmare Before Christmas، هنری سلیک کارگردان انیمیشن Brave برندا چاپمن و راب مینکوف کارگردان شیرشاه بود.
زیبایی شناسی تیم برتون بیانگر اکسپرسیونیسم آلمان است. اکسپرسیونیسم به عنوان یک جنبش هنری مدرن آغاز شد و به سرعت گسترش یافت و هنر اروپا را در دهه 1920 میلادی تحت تاثیر قرار داد. سینمای اکسپرسیونیست با بهرهگیری از آنچه در آن زمان به عنوان روانشناسی جدید بود به یک رسانه تبدیل شد، که در آن طراحی کلی صحنه باعث ایجاد یک احساس غیر واقعی و تنش روانی برای بیننده میشد.
ویژگیهای اکسپرسیونیسم چنان با موفقیت در حالتهای قصهگویی در هنر، سینما و انیمیشن قرار گرفته است که گاهی بیننده متوجه وجود یک مبدا برای این قصه گوییها نمیشود. تفاوتهای شاخص این سبک را میتوان پسزمینهها و مناظر به شدت اغراقآمیز با کنتراستهای رنگی زیاد (که عمدتاً با استفاده از سایهها برای افزایش احساس تنش یا ترس متکی هستند).
مجموعههایی با لبههای دندانهدار و فضاهای گرد، کج، یا از نظر بصری از هم گسیخته از عناصر اصلی این سبک است. اکسپرسیونیسم بر بسیاری از هنرها و ژانرهای فیلم تاثیر گذاشته است از فیلمهای نوآر گرفته تا هنرهای سورئالیستی؛ که تاثیر آن بر سبک برتون او را به سختی منحصر به فرد میکند. همچنین از این جا به بعد ممکن است تاثیرات برتون سورئالتر باشد.
جشن سالانه روز مردگان در آمریکای لاتین به شکل سنتی با انبوه تصاویر جمجمه و اسکلت همراه است؛ در این میان اسکلتهای از گور برخواستهای وجود دارد به نام کالاورا و ماسکهایی به شکل جمجمه به نام کلاکا اس که در مراسم استفاده میشود. آثار برتون پر از ارجاع به کالاکاها و کالاوراها است. بارزترین کارهای برتون که پر از ارجاع به جشن مردگان است: اثر اول کابوس قبل از کریسمس و اثر دوم عرس مردگان است (امیلی در عروس مردگان خود یک کالاما است) برتون اما بیش از هر سبکی به سبک گوتیک نزدیک است و با آن ارتباط نزدیکی دارد.
مفهوم گوتیک ابتدا به عنوان یک مفهوم تجاوزگرایانه، ناشی از گوتیها و ویزیگوتها ایست که باعث فروپاشی روم باستان شدند، به وجود آمد. سبک گوتیک ایجاد شد تا سبک متمایزی از معماری قرون وسطا که وحشیانه و غیر متمدنانه بود را معرفی کند. گوتیک در ابتدا به عنوان یک توهین در نظر گرفته شده بود، اما در عین حال با احساس ترس و وحشت ناخوشایندی همراه بود که این احساس میتواند توسط چنین معماریای برانگیخته شود.
بنابراین وقتی که هوراس والپول رمان جنجالی خود قلعه اوترانتو را در سال 1764 منتشر کرد آن را یک داستان گوتیک خواند، زیرا این قلعه دارای راهروهای تاریک و رمز و رازهای ناشناخته بود که او را به وحشت میانداخت. والپول کسی است که مفهوم معماری گوتیک و هنز گوتیک را به شکلی امروزه میشناسیم گسترش داد. ژانری پر از استعارههای متمایز و شناخته شده ترسناک.
ساختمانهای عظیم و تاریکی که از غبار بیرون میآیند، قهرمانان و ضدقهرمانهایی که بر اثر یک عشق از دست رفته غمانگیز شکنجه شدهاند، یا یک راز کشف نشده از گذشته آنها را عذاب میدهد، گروتسک و چیزهای عجیب، خونین و ترسناک. برتون میان عشق خود به وینسنت پرایس، ادگار آلن پو و اسکلتها و گورستانها در دوران کودکی فضاهای گوتیک زیادی خلق میکرد؛ اما به یاد داشته باشید او در کودکی در بوربانک آرام و حومه شهر بزرگ شد.
ویژگیهای آثار تیم برتون باعث شده است که فیلمهای او برای بسیاری از ما شخصی و درک کردنی باشند. ممکن است برتون دوران کدکی خود را در جهانی گذرانده باشد که خیلی مناسب حال و هوای او نبوده، اما او جهان توانسته است جهان خود را به تصویر بکشد و همه ما را با خود هم داستان کند.
منبع vox.com
0 نظر ثبت شده